با پیراهن سفید، ولی نه در صفوف رای

رضا فانی یزدی

يكشنبه ٢٣ اسفند ١٣٨٣


سخنی با دوست گرامی آقای عیسی سحر خیز:
مطلب اخیر شما با عنوان «رنگ سفید، رنگ پیروزی و انتخابات» را که در ایران امروزبه چاپ رسیده بود، با دقت مطالعه کردم. شما «ورود دیرهنگام و مشروط نهضت آزادی ایران به مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری» را «نشانه ای از آب شدن یخ دلسردی در جامعه» تفسیر کرده اید و با این نتیجه که «طبیعتا جمع بندی بخشی از احزاب و گروه‌های سیاسی و جمع وسیعی از نخبگان سیاسی و فرهنگی بر روی این نکته که نمی‌توان با طرح شعارهای غیر عملی این فرصت سرنوشت ساز را از دست داد و در جهت بسط و گسترش آزادی، مردمسالاری، جمهوریت و حقوق بشر مردم را به فعالیت و اقدام سیاسی تشویق و ترغیب نکرد” ورود آنها را به مبارزات انتخاباتی مبارک قلمداد کرده و استقبال نموده‌اید.

در ادامه مطلبتان، چالش اصلی اصلاح طلبان در نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری را نه رقابت با «نامزدهای جریان اقتدارگرا» که در «مواجهه با دو سد بزرگ … تحمیل انتخابات فرمایشی و عدم شرکت اکثریت مردم» ارزیابی نموده و برای غلبه بر چالش فوق جریان‌های سیاسی و فکری جامعه و احزاب و گروهها را در مقابل دو پرسش اساسی قرار می‌دهید.
پرسش اول، «برنامه آنها برای مقابله با انتخابات فرمایشی و استصوابی چیست؟»
پرسش دوم، «در صورت عبور از فیلتر شورای نگهبان و پیروزی در انتخابات چه برنامه‌ها و راهبردی را برخواهند گزید تا رئیس جمهور ایران بار دیگر به سطح یک تدارکاتچی تنزل پیدا نکند؟»
و خود در مقام پاسخ، ساده ترین و اجمالی ترین پاسخ را «استفاده از توان و نیروی مردم و به صحنه آوردن آنان» یافته اید. همانجا برایتان این سوال اساسی پیش می‌آید که «اگر قدرت بسیج کنندگی مردم وجود دارد چرا نباید در شرایط خاص داخل و بین المللی ازآن برای تحمیل انتخابات آزاد بر جریان اقتدارگرا بهره برد؟ چرا نباید از هم اکنون مشخص ساخت که اگر شورای نگهبان بخواهد انتخابات فرمایشی و غیرآزاد بر ملت تحمیل کند، اصلاح طلبان چه واکنشی در مقابل این حرکت غیرقانونی نشان خواهند داد؟”


پرسش دیگری به نظر شما مطرح است «که احزاب و گروه‌هایی که اعلام کرده اند به صورت مشروط در انتخابات شرکت می‌کنند، در صورت عدم تحقق شرایط شان از چه راهبردها و راهکارهایی برای تحقق خواسته‌هایشان استفاده خواهند کرد؟»

به نظر شما «تبیین روشن این راهکارها کلید گشایش در انتخابات آزاد آینده با حضور و مشارکت گسترده مردم است؛ چه اقدام سیاسی وسیع برای دادن رای به نامزد مطلوب خود در شرایط برگزاری یک انتخابات آزاد و چه حضور فعال در صحنه برای بیان اعتراض به سرکوب فزاینده آزادی‌ها و حقوق حقه ملت و نقض حقوق بشر.»

سپس به «احزاب و گروهها و فعالان سیاسی، فرهنگی و دانشگاهی» توصیه می‌کنید که «اگر به نیرو و توان مردم واقعا اعتماد دارند، باید آنها را همواره در صحنه اجتماعی و سیاست بخواهند؛ چه پس از انتخابات، چه در روز انتخابات و چه در دوران پیروزی.»

«و از هم اكنون تاكيد كنند كه در صورت تحميل انتخابات فرمايشی از جانب اقتدارگرايان، در روز ٢٨ خرداد ٨٤ در خانه‌ها نخواهند ماند و در حاشيه نخواهند نشست، بلكه به صحنه اجتماع خواهند آمد و “رنگ سفيد” را به عنوان رفتار مسالمت‌آميز قانونی برخواهند گزيد. رنگ سفيد و اعتراض اصلاح‌طلبانه می‌تواند، در پيراهنی در تن، پرچمی سفيد در دست و يا برگ سفيدی در صندوق رای تجلی پيدا كند.»
به نظر شما این ابتکار«قدرت بسیج برای به صحنه آوردن مردم و اعتماد به توانایی آنان برای پیشبرد مردم سالاری در کشورو پایمردی و پایداری بر روی راهبردها و برنامه‌های اعلام شده مسلما بخش وسیعی از ٥٠ درصد شهروندانی را که تا کنون رغبت و تمایل به شرکت در انتخابات ندارند و یا بحث تحریم و برگزاری رفراندوم قانون اساسی را می‌کنند، در این دوران سه چهارماهه فعال خواهد کرد.» و «این نیروی عظیم می‌تواند جریان اقتدارگرا را به تفکر اندازد که موانع برگزاری انتخابات آزاد را در شرایط تاکید جامعه بین المللی و افکار عمومی داخلی از سرراه بردارد و یا پذیرای پیامدهای آن روز در انتخابات و پس آن باشد.»

در ادامه می‌گویید «سرعقل آمدن بخش خردگریز محافظه کاران خود راهگشای گام‌های بعدی جبهه گسترده جمهوری خواه و مردمسالاری خواهد بود و پیروز آینده انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری با اتکا به نیرو و توان فزاینده مردم و بخشی از جریان‌ها و افراد منفعل و دلسرد از همان ابتدا خواهد توانست نقش و عملکرد رئیس جمهور را از سطح تدارکاتچی کنونی به جایگاه اصلی آن بازگرداند و شخصیت‌ها و نهادهای انتصابی را که بر خلاف اصول دمکراتیک قانون اساسی حقوق ملت را غصب کرده و حاکمیت انتصابی را به جامعه تحمیل کرده اند به گردن نهادن به خواست مردم مجبور کند.»

تصویر جالبی ارائه می‌کنید. تا اینجا تقریبا تمامی مطلب شما را یکبار دیگر باویسی کرده ام. دراین تصویر حضور نهضت آزادی در کارزار انتخاباتی نشانه ای از ذوب شدن یخ دلسردی جامعه است، تشویق گروه‌های سیاسی به شرکت در انتخابات و تهدید به میان آوردن مردم (همان ٥٠ درصدی که شما به آن اشاره کردید که رغبتی به شرکت در انتخابات ندارند و یا بحث تحریم یا رفراندوم را مطرح می‌کنند) با پیراهن و پرچم سفید و آرای سفید آنها در روز ٢٨ خرداد ٨٤ به پای صندوق‌های رای گیری، قرار است «جریان اقتدارگرا را به تفکر اندازد» و با «سرعقل آمدن بخش خردگریز محافظه کاران» از وحشت تصویر ٥٠ درصد جامعه با پیراهن‌های سفید برتن و پرچمی سفید در دست، به «خواست مردم» گردن نهاده و «پیروز آینده انتخابات آزاد دوره نهم ریاست جمهوری» را «از سطح تدارکاتچی کنونی به جایگاه اصلی آن بازگرداند» و بر اساس «اصول دمکراتیک قانون اساسی» حقوق غصب شده ملت را به آنها بازپس گرداند. همه این مهم هم در همین «دوران سه چهارماهه» تا برگزاری انتخابات اتفاق خواهد افتاد.

این آن تصویری است که شما ارائه داده اید. اگر جز این است، بگویید که کجای آن نادرست است؟

در این تصویر، چند پیش فرض وجود دارد که خود قابل بحث است. این پیش فرض‌ها با آنچه شما و یا سایر دوستان اصلاح طلب تا بحال ارائه داده اند، تفاوت‌های اساسی دارد.
یک – فرض را بر این گذارده اید که ٥٠ درصد شهروندان تمایل به شرکت در انتخابات را ندارند و بحث تحریم انتخابات و یا برگزاری رفراندوم را می‌کنند. شما و برخی دوستان دیگر، تا همین چند روز پیش معتقد بودید که چنین جمعیتی وجود ندارد. بحث رفراندوم، بحثی انحرافی است و قدرت بسیج اجتماعی ندارد. پرسش اینجاست که اگر در مملکتی ٥٠ درصد شهروندان رغبت و تمایل به شرکت در انتخابات را ندارند، و بحث تحریم انتخابات و یا برگزاری رفراندوم را می‌کنند، آیا احزاب و فعالین سیاسی هنوز باید سازماندهی بحث رفراندوم را امری خیالی ارزیابی کرده و انحرافی قلمداد کنند؟

آیا تمایل ٥٠ درصد جامعه در مورد معینی «تحریم انتخابات و یا برگزاری رفراندوم» کافی نیست که احزاب و سازمان‌ها و فعالین سیاسی آن جامعه در پاسخ به این تمایل روش‌های سازماندهی آن را جستجو نمایند؟

دو – فرض دیگر شما این است که جامعه دچار دلسردی است و ورود دیرهنگام نهضت آزادی ایران را به کارزار مبارزات انتخاباتی نشانه ای از آب شدن یخ دلسردی جامعه ارزیابی می‌کنید. پرسش اینجاست که آیا نهضت آزادی ایران دماسنج سیاسی کشور ماست؟ چگونه است که خواست چند ده هزار امضا کننده برای برگزاری رفراندوم در کشور، تحرک محافل دانشجویی و در دانشگاه‌های سراسر ایران، نامه ٥٦٥ شخصیت سیاسی، فرهنگی و دانشگاهی از طیف‌های گوناگون سیاسی وفرهنگی و دانشگاهی در داخل کشور، تاکید فعالین جنبش زنان بر ضرورت تغییر قانون اساسی، تلاش شخصیت‌های شناخته شده ای همچون آقای امیرانتظام در ارائه طرح‌هایی برای دگرگونی بنیادین را در مجموعه سیاسی کشور، زمانی که بحث تحولات ساختاری را مطرح می‌نمایند، به بهانه دلسردی جامعه و طرح شعارهای غیرعملی تخطئه نموده و ناممکن می‌دانید. اما آنجا که از حضور نهضت آزادی در انتخابات دوره نهم آگاه می‌شوید، یخ‌ها ذوب می‌شوند، جامعه دلگرم می‌شود، و خردگریزان ظرف چندماه با نگرانی از حضور پیراهن سفیدها در صفوف رای دهندگان، به خواست مردم تمکین می‌کنند و رئیس جمهور از سطح تدارکاتچی به جایگاه اصلی آن می‌نشیند و حاکمیت انتصابی از جامعه ما رخت بر می‌بندد.

سه – شما با فرض «استفاده از توان و نیروی مردم و به صحنه آوردن آنان» به این نتیجه می‌رسید که «در این دوران سه چهار ماهه» البته بدون ارائه هیچ نوع سازماندهی خاص، فقط با به میدان آوردن مردم با پیراهن‌ها و پرچم‌های سفید، «بخش خردگریز محافظه کاران» را به تفکر می‌اندازید که موانع برگزاری انتخابات آزاد را از سر راه بردارند. چرا همین فرض را درباره برگزاری رفراندوم مورد عنایت قرار نمی‌دهید؟

شما خود نیز آگاه هستید که طرفداران تحولات ساختاری در کشور، که البته رفراندوم هم یکی از اشکال مورد قبول آنهاست، هیچکدام مدعی نیستند که ظرف سه چهارماه آینده چنین امکانی میسر است. همه ما خوب می‌دانیم که بدون سازماندهی همان ٥٠ درصد مردمی که شما از آنها یاد می‌کنید، نه رفراندوم شدنی است، و نه انتخابات آزاد.

چهار – فرض را بر این گذاشته اید که انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری فرصتی است سرنوشت ساز که نخبگان سیاسی و فرهنگی نباید از آن غافل شده و شرکت در کارزار انتخاباتی را استفاده از فرصت قلمداد می‌کنید و وانمود می‌کنید که کسانی که بحث تحریم، تمایل به برگزاری رفراندوم یا مخالفت با انتخابات فرمایشی را مطرح می‌کنند، فرصت سوزی نموده و از این فرصت تاریخی خود را محروم می‌نمایند.

ابتدا باید بگویم که استفاده از فرصت سیاسی را به شرکت در انتخابات و حضور در پای صندوق‌های رای گیری تعبیر کردن فرض نادرستی است. شما آنچنان از این فرصت تاریخی صحبت می‌کنید که گویا جمهوری اسلامی ایران چند صد میلیارد تومان بودجه، چند ده مرکز رادیویی و تلویزیونی و صدها رسانه جمعی را در اختیار کاندیداها و احزاب سیاسی قرار داده است که با استفاده از آنها کارزار انتخاباتی ریاست جمهوری دوره نهم را به سامان برسانند و بخشی از احزاب و سازمان‌های سیاسی داوطلبانه خود را از این امکانات محروم ساخته و از حضور در افکار عمومی جامعه خودداری می‌نمایند و بدین ترتیب فرصت ارائه راهکارها و برنامه‌های سیاسی خود را در جامعه از دست می‌دهند.

دوست گرامی،
هم آنچه را که شما و یا سایر احزاب طرفدار شرکت در انتخابات می‌کنید، افراد و شخصیت‌های و سازمان‌های سیاسی مخالف شرکت در این انتخابات نیز می‌کنند. البته موافقین شرکت در انتخابات ظاهرا از امکانات بیشتری برخوردار بوده و در چندماه آینده نیز برخوردار خواهند بود چرا که مجموعه رهبری نظام تمام توجه خود را به تشویق و مشارکت هرچه بیشتر مردم در این انتخابات معطوف داشته است. فرصت سیاسی انتخابات دوره نهم اتفاقا به خوبی مورد بهره گیری محافل، شخصیت‌ها واحزاب سیاسی موافق دگرگونی اساسی در کشور قرار گشرفته است. طرح مباحثی از جمله تحریم انتخابات، سازماندهی پیش زمینه‌های برگزاری رفراندوم، و دوری گزیدن از انتخابات فرمایشی و ایجاد یک تمایل عمومی در شهروندان در کلان شهرهای کشور به عدم حضور در انتخابات این دوره، خود نشانه ای است از بهره گیری عقلایی از فرصت سیاسی دوران انتخابات.

پنج – فرض دیگر شما این است که قدرت سازماندهی احزاب و گروه‌ها و فعالین سیاسی وفرهنگی کشور را که به نیروی مردم اعتقاد دارند، تا به آنجا قوت می‌بخشید که ٥٠ درصد جامعه را در صورت عدم تحقق شرایط شان برای شرکت در انتخابات می‌توانند با پیراهن سفید بر تن، و پرچم سفید در دست، و با آراء سفید در صفوف رای دهندگان بیاورند. پرسش اینجاست: چرا در صفوف رای دهندگان؟ چه اصراری دارید که صفوف رای دهندگان را در مقابل دوربین‌های تلویزیونی داخلی و خارجی طولانی تر کنید؟ مگر نه این است که جمهوری اسلامی در صدد هر چه طولانی تر کردن صفوف رای دهندگان است؟ مشروعیت نظام با مشارکت هرچه بیشتر مردم در انتخابات و با مجموع تعداد شرکت کنندگان پیوند خورده است. نه اذهان عمومی داخلی، و نه محافل بین المللی به رنگ پیراهن افراد در صفوف رای دهندگان توجه نمی‌کنند. معیار روز رای گیری درازای صفوف آن و مجموع آرای شرکت کنندگان است. چرا پیشنهاد نمی‌کنید که همه این افراد، یعنی ٥٠ درصد مردم مورد نظر شما، در کنار رهبران سیاسی مدعی رهبری آنها با همان پیراهن‌های سفید و پرچم‌های سفید در دست، در مراکز دیگری به جز صفوف رای گیری، ازدحام نمایند؟ مثلا بروند در مراکز شهرها، یا در مقابل ساختمان‌های شهرداری یا در پارک اصلی هر شهر. آیا تصویر هزاران انسان با پیراهن‌های سفید و پرچم سفید در دست در مراکز شهرها و پارک‌های اصلی شهر در روز رای گیری نشانه بهتری در اعتراض به انتخابات فرمایشی نیست؟و حداقل توجه بیشتری از اذهان در داخل و خارج را جلب نمی‌نماید و بهتر از طولانی تر شدن صفوف در مقابل مراکز رای گیری نیست.

دوست گرامی،
مشارکت در انتخابات فرمایشی، فرصتی «در جهت بسط و گسترش آزادی، مردم سالاری، جمهوریت و حقوق بشر» نیست. تقلیل مقام ریاست جمهوری در ایران به تدارکاتچی نیز از بحث توانایی شخصی کاندیداها خارج است و محصول مناسبات حقوقی پذیرفته شده در همان قانون اساسی است که شما هنوز آن را دمکراتیک قلمداد می‌کنید.

تجربه دو دوره گذشته ریاست جمهوری در کشور و مجلس ششم، همانگونه که خود بهتر در جریان آن هستید، شاهد مدعایی است که نه آقای خاتمی تمایلی به تدارکاتچی بودن داشتند و نه اکثریت مجلس راضی به بازگشت به دوران گذشته. پس بیایید با ارئه تصویرهایی واقعی تر، اما مورد قبول همان جمعیت ٥٠ درصدی شهری که شما از آن یاد می‌کیند، تجربه جدیدی را سازماندهی کنیم که گرچه در این سه چهارماهه آینده معجزه ای نخواهد کرد، اما چشم انداز آن مایه دلگرمی و مشارکت و امیدواری بیشتری در گستره جمهوری خواهی، مردم سالاری، و رفع تبعیض قانونی در آینده کشور را نوید بخش است.

با احترام،
رضا فانی یزدی
٢٢ اسفند ١٣٨٣

با پیراهن سفید، ولی نه در صفوف رای

رضا فانی یزدی

يكشنبه ٢٣ اسفند ١٣٨٣


سخنی با دوست گرامی آقای عیسی سحر خیز:
مطلب اخیر شما با عنوان «رنگ سفید، رنگ پیروزی و انتخابات» را که در ایران امروزبه چاپ رسیده بود، با دقت مطالعه کردم. شما «ورود دیرهنگام و مشروط نهضت آزادی ایران به مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری» را «نشانه ای از آب شدن یخ دلسردی در جامعه» تفسیر کرده اید و با این نتیجه که «طبیعتا جمع بندی بخشی از احزاب و گروه‌های سیاسی و جمع وسیعی از نخبگان سیاسی و فرهنگی بر روی این نکته که نمی‌توان با طرح شعارهای غیر عملی این فرصت سرنوشت ساز را از دست داد و در جهت بسط و گسترش آزادی، مردمسالاری، جمهوریت و حقوق بشر مردم را به فعالیت و اقدام سیاسی تشویق و ترغیب نکرد” ورود آنها را به مبارزات انتخاباتی مبارک قلمداد کرده و استقبال نموده‌اید.

در ادامه مطلبتان، چالش اصلی اصلاح طلبان در نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری را نه رقابت با «نامزدهای جریان اقتدارگرا» که در «مواجهه با دو سد بزرگ … تحمیل انتخابات فرمایشی و عدم شرکت اکثریت مردم» ارزیابی نموده و برای غلبه بر چالش فوق جریان‌های سیاسی و فکری جامعه و احزاب و گروهها را در مقابل دو پرسش اساسی قرار می‌دهید.
پرسش اول، «برنامه آنها برای مقابله با انتخابات فرمایشی و استصوابی چیست؟»
پرسش دوم، «در صورت عبور از فیلتر شورای نگهبان و پیروزی در انتخابات چه برنامه‌ها و راهبردی را برخواهند گزید تا رئیس جمهور ایران بار دیگر به سطح یک تدارکاتچی تنزل پیدا نکند؟»
و خود در مقام پاسخ، ساده ترین و اجمالی ترین پاسخ را «استفاده از توان و نیروی مردم و به صحنه آوردن آنان» یافته اید. همانجا برایتان این سوال اساسی پیش می‌آید که «اگر قدرت بسیج کنندگی مردم وجود دارد چرا نباید در شرایط خاص داخل و بین المللی ازآن برای تحمیل انتخابات آزاد بر جریان اقتدارگرا بهره برد؟ چرا نباید از هم اکنون مشخص ساخت که اگر شورای نگهبان بخواهد انتخابات فرمایشی و غیرآزاد بر ملت تحمیل کند، اصلاح طلبان چه واکنشی در مقابل این حرکت غیرقانونی نشان خواهند داد؟”


پرسش دیگری به نظر شما مطرح است «که احزاب و گروه‌هایی که اعلام کرده اند به صورت مشروط در انتخابات شرکت می‌کنند، در صورت عدم تحقق شرایط شان از چه راهبردها و راهکارهایی برای تحقق خواسته‌هایشان استفاده خواهند کرد؟»

به نظر شما «تبیین روشن این راهکارها کلید گشایش در انتخابات آزاد آینده با حضور و مشارکت گسترده مردم است؛ چه اقدام سیاسی وسیع برای دادن رای به نامزد مطلوب خود در شرایط برگزاری یک انتخابات آزاد و چه حضور فعال در صحنه برای بیان اعتراض به سرکوب فزاینده آزادی‌ها و حقوق حقه ملت و نقض حقوق بشر.»

سپس به «احزاب و گروهها و فعالان سیاسی، فرهنگی و دانشگاهی» توصیه می‌کنید که «اگر به نیرو و توان مردم واقعا اعتماد دارند، باید آنها را همواره در صحنه اجتماعی و سیاست بخواهند؛ چه پس از انتخابات، چه در روز انتخابات و چه در دوران پیروزی.»

«و از هم اكنون تاكيد كنند كه در صورت تحميل انتخابات فرمايشی از جانب اقتدارگرايان، در روز ٢٨ خرداد ٨٤ در خانه‌ها نخواهند ماند و در حاشيه نخواهند نشست، بلكه به صحنه اجتماع خواهند آمد و “رنگ سفيد” را به عنوان رفتار مسالمت‌آميز قانونی برخواهند گزيد. رنگ سفيد و اعتراض اصلاح‌طلبانه می‌تواند، در پيراهنی در تن، پرچمی سفيد در دست و يا برگ سفيدی در صندوق رای تجلی پيدا كند.»
به نظر شما این ابتکار«قدرت بسیج برای به صحنه آوردن مردم و اعتماد به توانایی آنان برای پیشبرد مردم سالاری در کشورو پایمردی و پایداری بر روی راهبردها و برنامه‌های اعلام شده مسلما بخش وسیعی از ٥٠ درصد شهروندانی را که تا کنون رغبت و تمایل به شرکت در انتخابات ندارند و یا بحث تحریم و برگزاری رفراندوم قانون اساسی را می‌کنند، در این دوران سه چهارماهه فعال خواهد کرد.» و «این نیروی عظیم می‌تواند جریان اقتدارگرا را به تفکر اندازد که موانع برگزاری انتخابات آزاد را در شرایط تاکید جامعه بین المللی و افکار عمومی داخلی از سرراه بردارد و یا پذیرای پیامدهای آن روز در انتخابات و پس آن باشد.»

در ادامه می‌گویید «سرعقل آمدن بخش خردگریز محافظه کاران خود راهگشای گام‌های بعدی جبهه گسترده جمهوری خواه و مردمسالاری خواهد بود و پیروز آینده انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری با اتکا به نیرو و توان فزاینده مردم و بخشی از جریان‌ها و افراد منفعل و دلسرد از همان ابتدا خواهد توانست نقش و عملکرد رئیس جمهور را از سطح تدارکاتچی کنونی به جایگاه اصلی آن بازگرداند و شخصیت‌ها و نهادهای انتصابی را که بر خلاف اصول دمکراتیک قانون اساسی حقوق ملت را غصب کرده و حاکمیت انتصابی را به جامعه تحمیل کرده اند به گردن نهادن به خواست مردم مجبور کند.»

تصویر جالبی ارائه می‌کنید. تا اینجا تقریبا تمامی مطلب شما را یکبار دیگر باویسی کرده ام. دراین تصویر حضور نهضت آزادی در کارزار انتخاباتی نشانه ای از ذوب شدن یخ دلسردی جامعه است، تشویق گروه‌های سیاسی به شرکت در انتخابات و تهدید به میان آوردن مردم (همان ٥٠ درصدی که شما به آن اشاره کردید که رغبتی به شرکت در انتخابات ندارند و یا بحث تحریم یا رفراندوم را مطرح می‌کنند) با پیراهن و پرچم سفید و آرای سفید آنها در روز ٢٨ خرداد ٨٤ به پای صندوق‌های رای گیری، قرار است «جریان اقتدارگرا را به تفکر اندازد» و با «سرعقل آمدن بخش خردگریز محافظه کاران» از وحشت تصویر ٥٠ درصد جامعه با پیراهن‌های سفید برتن و پرچمی سفید در دست، به «خواست مردم» گردن نهاده و «پیروز آینده انتخابات آزاد دوره نهم ریاست جمهوری» را «از سطح تدارکاتچی کنونی به جایگاه اصلی آن بازگرداند» و بر اساس «اصول دمکراتیک قانون اساسی» حقوق غصب شده ملت را به آنها بازپس گرداند. همه این مهم هم در همین «دوران سه چهارماهه» تا برگزاری انتخابات اتفاق خواهد افتاد.

این آن تصویری است که شما ارائه داده اید. اگر جز این است، بگویید که کجای آن نادرست است؟

در این تصویر، چند پیش فرض وجود دارد که خود قابل بحث است. این پیش فرض‌ها با آنچه شما و یا سایر دوستان اصلاح طلب تا بحال ارائه داده اند، تفاوت‌های اساسی دارد.
یک – فرض را بر این گذارده اید که ٥٠ درصد شهروندان تمایل به شرکت در انتخابات را ندارند و بحث تحریم انتخابات و یا برگزاری رفراندوم را می‌کنند. شما و برخی دوستان دیگر، تا همین چند روز پیش معتقد بودید که چنین جمعیتی وجود ندارد. بحث رفراندوم، بحثی انحرافی است و قدرت بسیج اجتماعی ندارد. پرسش اینجاست که اگر در مملکتی ٥٠ درصد شهروندان رغبت و تمایل به شرکت در انتخابات را ندارند، و بحث تحریم انتخابات و یا برگزاری رفراندوم را می‌کنند، آیا احزاب و فعالین سیاسی هنوز باید سازماندهی بحث رفراندوم را امری خیالی ارزیابی کرده و انحرافی قلمداد کنند؟

آیا تمایل ٥٠ درصد جامعه در مورد معینی «تحریم انتخابات و یا برگزاری رفراندوم» کافی نیست که احزاب و سازمان‌ها و فعالین سیاسی آن جامعه در پاسخ به این تمایل روش‌های سازماندهی آن را جستجو نمایند؟

دو – فرض دیگر شما این است که جامعه دچار دلسردی است و ورود دیرهنگام نهضت آزادی ایران را به کارزار مبارزات انتخاباتی نشانه ای از آب شدن یخ دلسردی جامعه ارزیابی می‌کنید. پرسش اینجاست که آیا نهضت آزادی ایران دماسنج سیاسی کشور ماست؟ چگونه است که خواست چند ده هزار امضا کننده برای برگزاری رفراندوم در کشور، تحرک محافل دانشجویی و در دانشگاه‌های سراسر ایران، نامه ٥٦٥ شخصیت سیاسی، فرهنگی و دانشگاهی از طیف‌های گوناگون سیاسی وفرهنگی و دانشگاهی در داخل کشور، تاکید فعالین جنبش زنان بر ضرورت تغییر قانون اساسی، تلاش شخصیت‌های شناخته شده ای همچون آقای امیرانتظام در ارائه طرح‌هایی برای دگرگونی بنیادین را در مجموعه سیاسی کشور، زمانی که بحث تحولات ساختاری را مطرح می‌نمایند، به بهانه دلسردی جامعه و طرح شعارهای غیرعملی تخطئه نموده و ناممکن می‌دانید. اما آنجا که از حضور نهضت آزادی در انتخابات دوره نهم آگاه می‌شوید، یخ‌ها ذوب می‌شوند، جامعه دلگرم می‌شود، و خردگریزان ظرف چندماه با نگرانی از حضور پیراهن سفیدها در صفوف رای دهندگان، به خواست مردم تمکین می‌کنند و رئیس جمهور از سطح تدارکاتچی به جایگاه اصلی آن می‌نشیند و حاکمیت انتصابی از جامعه ما رخت بر می‌بندد.

سه – شما با فرض «استفاده از توان و نیروی مردم و به صحنه آوردن آنان» به این نتیجه می‌رسید که «در این دوران سه چهار ماهه» البته بدون ارائه هیچ نوع سازماندهی خاص، فقط با به میدان آوردن مردم با پیراهن‌ها و پرچم‌های سفید، «بخش خردگریز محافظه کاران» را به تفکر می‌اندازید که موانع برگزاری انتخابات آزاد را از سر راه بردارند. چرا همین فرض را درباره برگزاری رفراندوم مورد عنایت قرار نمی‌دهید؟

شما خود نیز آگاه هستید که طرفداران تحولات ساختاری در کشور، که البته رفراندوم هم یکی از اشکال مورد قبول آنهاست، هیچکدام مدعی نیستند که ظرف سه چهارماه آینده چنین امکانی میسر است. همه ما خوب می‌دانیم که بدون سازماندهی همان ٥٠ درصد مردمی که شما از آنها یاد می‌کنید، نه رفراندوم شدنی است، و نه انتخابات آزاد.

چهار – فرض را بر این گذاشته اید که انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری فرصتی است سرنوشت ساز که نخبگان سیاسی و فرهنگی نباید از آن غافل شده و شرکت در کارزار انتخاباتی را استفاده از فرصت قلمداد می‌کنید و وانمود می‌کنید که کسانی که بحث تحریم، تمایل به برگزاری رفراندوم یا مخالفت با انتخابات فرمایشی را مطرح می‌کنند، فرصت سوزی نموده و از این فرصت تاریخی خود را محروم می‌نمایند.

ابتدا باید بگویم که استفاده از فرصت سیاسی را به شرکت در انتخابات و حضور در پای صندوق‌های رای گیری تعبیر کردن فرض نادرستی است. شما آنچنان از این فرصت تاریخی صحبت می‌کنید که گویا جمهوری اسلامی ایران چند صد میلیارد تومان بودجه، چند ده مرکز رادیویی و تلویزیونی و صدها رسانه جمعی را در اختیار کاندیداها و احزاب سیاسی قرار داده است که با استفاده از آنها کارزار انتخاباتی ریاست جمهوری دوره نهم را به سامان برسانند و بخشی از احزاب و سازمان‌های سیاسی داوطلبانه خود را از این امکانات محروم ساخته و از حضور در افکار عمومی جامعه خودداری می‌نمایند و بدین ترتیب فرصت ارائه راهکارها و برنامه‌های سیاسی خود را در جامعه از دست می‌دهند.

دوست گرامی،
هم آنچه را که شما و یا سایر احزاب طرفدار شرکت در انتخابات می‌کنید، افراد و شخصیت‌های و سازمان‌های سیاسی مخالف شرکت در این انتخابات نیز می‌کنند. البته موافقین شرکت در انتخابات ظاهرا از امکانات بیشتری برخوردار بوده و در چندماه آینده نیز برخوردار خواهند بود چرا که مجموعه رهبری نظام تمام توجه خود را به تشویق و مشارکت هرچه بیشتر مردم در این انتخابات معطوف داشته است. فرصت سیاسی انتخابات دوره نهم اتفاقا به خوبی مورد بهره گیری محافل، شخصیت‌ها واحزاب سیاسی موافق دگرگونی اساسی در کشور قرار گشرفته است. طرح مباحثی از جمله تحریم انتخابات، سازماندهی پیش زمینه‌های برگزاری رفراندوم، و دوری گزیدن از انتخابات فرمایشی و ایجاد یک تمایل عمومی در شهروندان در کلان شهرهای کشور به عدم حضور در انتخابات این دوره، خود نشانه ای است از بهره گیری عقلایی از فرصت سیاسی دوران انتخابات.

پنج – فرض دیگر شما این است که قدرت سازماندهی احزاب و گروه‌ها و فعالین سیاسی وفرهنگی کشور را که به نیروی مردم اعتقاد دارند، تا به آنجا قوت می‌بخشید که ٥٠ درصد جامعه را در صورت عدم تحقق شرایط شان برای شرکت در انتخابات می‌توانند با پیراهن سفید بر تن، و پرچم سفید در دست، و با آراء سفید در صفوف رای دهندگان بیاورند. پرسش اینجاست: چرا در صفوف رای دهندگان؟ چه اصراری دارید که صفوف رای دهندگان را در مقابل دوربین‌های تلویزیونی داخلی و خارجی طولانی تر کنید؟ مگر نه این است که جمهوری اسلامی در صدد هر چه طولانی تر کردن صفوف رای دهندگان است؟ مشروعیت نظام با مشارکت هرچه بیشتر مردم در انتخابات و با مجموع تعداد شرکت کنندگان پیوند خورده است. نه اذهان عمومی داخلی، و نه محافل بین المللی به رنگ پیراهن افراد در صفوف رای دهندگان توجه نمی‌کنند. معیار روز رای گیری درازای صفوف آن و مجموع آرای شرکت کنندگان است. چرا پیشنهاد نمی‌کنید که همه این افراد، یعنی ٥٠ درصد مردم مورد نظر شما، در کنار رهبران سیاسی مدعی رهبری آنها با همان پیراهن‌های سفید و پرچم‌های سفید در دست، در مراکز دیگری به جز صفوف رای گیری، ازدحام نمایند؟ مثلا بروند در مراکز شهرها، یا در مقابل ساختمان‌های شهرداری یا در پارک اصلی هر شهر. آیا تصویر هزاران انسان با پیراهن‌های سفید و پرچم سفید در دست در مراکز شهرها و پارک‌های اصلی شهر در روز رای گیری نشانه بهتری در اعتراض به انتخابات فرمایشی نیست؟و حداقل توجه بیشتری از اذهان در داخل و خارج را جلب نمی‌نماید و بهتر از طولانی تر شدن صفوف در مقابل مراکز رای گیری نیست.

دوست گرامی،
مشارکت در انتخابات فرمایشی، فرصتی «در جهت بسط و گسترش آزادی، مردم سالاری، جمهوریت و حقوق بشر» نیست. تقلیل مقام ریاست جمهوری در ایران به تدارکاتچی نیز از بحث توانایی شخصی کاندیداها خارج است و محصول مناسبات حقوقی پذیرفته شده در همان قانون اساسی است که شما هنوز آن را دمکراتیک قلمداد می‌کنید.

تجربه دو دوره گذشته ریاست جمهوری در کشور و مجلس ششم، همانگونه که خود بهتر در جریان آن هستید، شاهد مدعایی است که نه آقای خاتمی تمایلی به تدارکاتچی بودن داشتند و نه اکثریت مجلس راضی به بازگشت به دوران گذشته. پس بیایید با ارئه تصویرهایی واقعی تر، اما مورد قبول همان جمعیت ٥٠ درصدی شهری که شما از آن یاد می‌کیند، تجربه جدیدی را سازماندهی کنیم که گرچه در این سه چهارماهه آینده معجزه ای نخواهد کرد، اما چشم انداز آن مایه دلگرمی و مشارکت و امیدواری بیشتری در گستره جمهوری خواهی، مردم سالاری، و رفع تبعیض قانونی در آینده کشور را نوید بخش است.

با احترام،
رضا فانی یزدی
٢٢ اسفند ١٣٨٣