انتخابات ریاست جمهوری: بحران فروپاشی یا حیات نو

رضا فانی یزدی

شنبه ٢٠ فروردين ١٣٨٤

بیست و شش سال تاریخ گذشته جمهوری اسلامی ایران، تجربه‌ای است از ناتوانی تمامی جناح‌های حکومتی در تحقق بخشیدن به شعارهای انقلاب شکوهمند بهمن ٥٧، که استقرار یک نظام جمهوری مبتنی بر آزادی، تامین عدالت اجتماعی و استقلال ملی و احترام به حقوق شهروندان و رفع تبعیض را سرلوحه خود قرار داده بود.

پیشروترین اقشار اجتماعی در کشور ما امروز با توجه به تجربه عینی زندگی در کشور و با شناخت تجربی از تمامی پتانسیل‌های موجود در ساختارهای حقیقی و حقوقی نظام اسلامی و همچنین تجربه تمامی جناح‌های موجود در حاکمیت نظام جمهوری اسلامی در ربع قرن گذشته، امروز بر این باورند که «حاکمیت انتصابی با ناتوانی در شناسایی و دفاع از منافع ملی و جهانی کشور در برابر جهان خارج و عاجز ماندن از حل مسائل و مشکلات داخلی، شایستگی و صلاحیت مدیریت کشور را ندارند.»* و « دیگر نمی‌توان با این ترتیب {شرکت در انتخابات ریاست جهموری آینده} به سوی مردم سالاری، دمکراسی، حکومت قانون، حاکمیت ملی، انتخابات آزاد و تفکیک قوای سه گانه متعارف و جمهوری واقعی گام برداشت.»*

اهمیت نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری و آنچه این انتخابات را از دوره‌های قبلی متمایز نموده است، دقیقا در درک همین ویژگی است، بحرانی که نظام را در دو عرصه داخلی و بین المللی به چالش کشیده است.

نظام جمهوری اسلامی ایران پس از گذشت ربع قرن از حیات سیاسی خود در مواجهه با چالش عمده‌ای در عرصه‌های داخلی و بین المللی روبروست. حاکمیت نظام اسلامی برای اولین بار با دونیروی عمده در صحنه‌های داخلی و بین المللی مواجه شده که موجودیت نظام را به چالش کشیده و مصمم به تغییر در اوضاع سیاسی کنونی کشور هستند.

در عرصه داخلی، اجماعی از اندیشمندان و فعالین سیاسی و شخصیت‌های سرشناس کشور، فعالین حقوق بشر، جامعه دانشگاهی، نویسندگان و هنرمندان، و فعالین مطبوعاتی، فعالین جنبش ان، جوانان و دانشجویان و بطور عمده اقشار متوسط و تحصیلکرده در کلان شهرهای کشور، حاکمیت نظام جمهوری اسلامی را با توجه به بی کفایتی، عدم کارآمدی و فقدان صلاحیت برای مدیریت سیاسی کشور و اصلاح ناپذیری نظام حقوقی (قانون اساسی) آن به چالش کشیده و با بحران مشروعیت مواجه نموده است. در نتیجه، برای اولین بار در ربع قرن گذشته، حکومت برای ادامه حیات سیاسی خود در داخل کشور بشدت بی اعتبار شده است.

مخالفت با نظام جمهوری اسلامی در این مقطع دیگر نه محدود به اپوزیسیون (به بیان رژیم اپوزیسیون غیرقانونی، ضدانقلاب یا نیم درصدی) که به بخش‌های وسیعی از جامعه گسترش یافته که حتی در گذشته نه چندان دور، پایه‌های اجتماعی حاکمیت کنونی را تشکیل می‌دادند. عدم تمایل بیشتر از ٥٠ درصد از واجدین شرایط شرکت در انتخابات در کشور و ناامیدی آنها از اصلاح نظام و بیان صریح آنها برای تحول در ساختارهای نظام اسلامی و تمایل آشکار آنها به استقرار یک نظام دمکراتیک در کشور مبتنی بر جدایی دین از حکومت، احترام به حقوق شهروندی، رفع تبعیض از تمامی عرصه‌های زندگی شهروندان و تدوین یک نظام حقوقی مبتنی بر مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر و الحاقیه‌های آن، بیانگر وضعیت کاملا بحرانی جدیدی است که حاکمیت نظام اسلامی در نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری خود با آن مواجه است. عمق بحران تا بدانجاست که حتی مسئولین درجه اول نظام که همیشه مطمئن از حضور میلیونی مردم در پای صندوق‌های رای بوده و نتایج آراء و میزان بالای مشارکت مردم را اعتبار و اساس مشروعیت نظام اسلامی قلمداد می‌کردند، امروز مطمئن از عدم تمایل بخش‌های گسترده‌ای از جامعه بر انتخابات این دوره هستند. از این جهت، به هر وسیله ممکن توسل جسته و صرف نظر از نتیجه انتخابات، مردم را به مشارکت وسیع و گسترده تشویق و ترغیب می‌نمایند.

بحران مشروعیت، ناکارآمدی و فقدان شایستگی برای مدیریت سیاسی کشور جدی‌ترین چالشی است که مسئولین نظام را پس از ربع قرن حاکمیت سیاسی در مقابل اثربخش‌ترین اقشار جامعه شهری در کلان شهرهای کشور قرار داده است.

در عرصه بین المللی نیز جمهوری اسلامی ایران به اشکال گوناگون با چالش ادامه حیات مواجه گردیده و جز با پذیرش تغییرات بنیادین در سیاست‌های خود گریزی از بحران نخواهد داشت. موفقیت جنبش اصلاحات پس از انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری و تفوق گفتمان اصلاح طلبی در داخل کشور و تلاش بخشی از مسئولین کشور در بازسازی مناسبات تخریب شده بین المللی و توجه به اعتمادسازی در مناسبات بین المللی که از دوران ریاست جمهوری آقای‌هاشمی آغاز گردیده بود، در دوران بعدی یعنی ریاست جمهوری آقای خاتمی و پیام گفتگوی تمدن‌های ایشان به اوج خود رسید. این تلاش در عرصه بین المللی به تفوق سیاست اروپایی حمایت و همراهی با جنبش اصلاحات در ایران و تلاش در جهت تغییر و اصلاح از درون در مقابل سیاست آمریکایی «تغییر رژیم» و اعمال زور از بیرون انجامید.

متاسفانه اما ناکارآمدی سیاسی هر دو گرایش حاکمیت، فقدان یک سیاست شفاف قابل اعتماد در محافل بین المللی، محاسبات نادرست در استفاده از تفاوت سیاست‌های آمریکا و هم پیمانانش در اتحادیه اروپا و بها دادن بیش از اندازه به حجم مبادلات بازرگانی و واگذاری امتیازات به اروپا به منظور کسب حمایت این اتحادیه در مقابله با ایالات متحده و تلاش در جهت سوء استفاده از فضای موجود به منظور پیشبرد سیاست‌های ماجراجویانه بین المللی از جمله، کوشش در جهت دستیابی به سلاح هسته‌ای موجب گردید که بار دیگر با توجه به فضای موجود پس از ١١ سپتامبر و تعرض و فشار ایالات متحده بر هم پیمانان، دیپلماسی تغییر رژیم حتی در اشکال مداخله مستقیم نظامی امریکا به طور رسمی تحت عنوان مقابله با «محور شرارت» و «عملیات بازدارنده» جایگزین سیاست اروپایی اصلاح از درون گردد.

اجماع جهانی امروز بر علیه رژیم جمهوری اسلامی ایران و توجه جهانی به مساله تحول در کشور تنها به دلیل پروژه غنی سازی در ایران نبوده و بیشتر محصول غیرقابل پیش بینی بودن رفتار حاکمیت جمهوری اسلامی است. رژیم جمهوری اسلامی ایران با سیاست‌های متضاد و پیام‌های دوگانه، و عدم پذیرش مناسبات بین المللی و شفاف سازی در سیاست‌های داخلی و خارجی خود، موجبات بی‌اعتمادی حتی نزدیک ترین هم پیمانان خود را نیز فراهم نموده است، تا آنجا که هیچ کدام از هم پیمانان سیاست خارجی ایران نمی‌توانند به صحت ادعاهای شرکای ایرانی خود یقین حاصل نموده و تضمین حمایت آنها را در محافل حقوقی بین‌المللی عهده دار گردند.

در نتیجه این دوگانگی در سیاست و پیام‌های متناقض و خصمانه از درون محافل قدرتمند نظامی و سیاسی در رهبری نظام، و روش‌های مستبدانه داخلی در زمینه نقض حقوق بشر و آزادی‌های مدنی و اجتماعی، و بی اعتنایی مسئولین کشور به تقاضاهای مکرر محافل حقوقی و بین المللی به رعایت حقوق بشر و آزادی‌های مدنی در جامعه، و تلاش خرابکارانه بخشی از محافل حاکمیت در دخالت مستقیم در مسائل عراق و دامن زدن به بی ثباتی در این کشور وهمچنین ممانعت از پیشروی مذاکرات برای حل مساله خاورمیانه و حمایت از گروه‌های کارشکن در پیشرفت مذاکرات، موجب گردیده که حتی نزدیک ترین متحدینی که جمهوری اسلامی ایران با دست و دلبازی تمام قراردادهای چند میلیارد دلاری را به آنها برای حمایتشان در محافل بین المللی ارزانی داشته، امروز در جرگه دیپلماسی ایالات متحده قرار گرفته و حاضر به حمایت از جمهوری اسلامی ایران نباشند.

بطور اجمال می‌توان گفت که چشم انداز فضای پذیرش جمهوری اسلامی به عنوان یک بازیگر قابل اعتماد در عرصه جهانی که در سالهای گذشته ایجاد شده بود، امروز به فضای بی‌اعتمادی، و انزوای کشور در کلیه محافل بین المللی تبدیل گردیده و «منافع ما ایرانیان در عرصه بین المللی از هر سو مورد خدشه قرار گرفته است.»

تجربه محافل بین‌المللی نیز همانند تجربه اکثریت محافل سیاسی ایرانی، بیانگر پایان پروژه اصلاح نظام از درون است. فشار جهانی موجود به جمهوری اسلامی ایران به بهانه پروژه غنی سازی و دستیابی به سلاح هسته‌ای، و ارائه آلترناتیوهای گوناگون از حمله همه جانبه نظامی تا حملات موضعی به مراکز نظامی و اقتصادی تا تحریم‌های همه جانبه اقتصادی، یا حمایت از ائتلاف اپوزیسیون و ارائه راهکارهای براندازانه و ساختارشکن، همه حاکی از آن است که جامعه جهانی و در راس آن، مقامات کاخ سفید در اجرای سیاست‌های خود به منظور تغییر رژیم سیاسی در ایران جدی می‌باشند.

حاکمیت جمهوری اسلامی ایران در آستانه برگزاری نهمین دوره از انتخابات ریاست جمهوری خود، با چنین بحرانی در داخل و خارج از کشور مواجه است. چه راهکارهایی برای عبور از بحران کنونی پیش روست، حاکمیت نظام اسلامی چه پاسخی برای عبور از بحران کنونی دارد، برنامه کاندیداهای ریاست جمهوری دوره نهم چه راهکاری را برای بحرانی که موجودیت نظام را به چالش کشیده است، ارائه می‌کنند؟

توانایی اپوزیسیون نظام برای بهره گیری از فرصت ایجاد شده چه اندازه است، برنامه اپوزیسیون جمهوری خواه برای امروز و فردای جامعه ما چیست؟

آیا اپوزیسیون نظام جمهوری اسلامی ایران، به لحاظ رهبری سیاسی و برنامه‌ای پاسخگو برای حل بحران‌های موجود، از توانایی رقابت با رهبری نظام کنونی برخوردار است؟

و آیا اساسا آلترناتیو سیاسی قابل اعتمادی در جامعه ما در مقابل ساختار حکومتی نظام اسلامی وجود دارد، برنامه اپوزیسیون برای ایجاد یک چنین آلترناتیویی و تامین یک رهبری قابل اعتماد سیاسی و مقبول جامعه چیست و از فرصت انتخاباتی دوره نهم و پس از انتخابات چگونه باید در جهت شکل گیری چنین رهبری سیاسی در جامعه بسود کیست؟

با احترام،
رضا فانی یزدی
————–
*به نقل از بیانیه تحلیلی جمعی از اندیشمندان فعالان سیاسی و دانشجویی ایران
http://www.iran-emrooz.info/index.php/news/more/9004/