فراخوان رفراندوم، تردیدها و نگرانی ها

از انتشار فراخوان ملی برگزاری رفراندوم یک هفته گذشت. آقایان علی افشاری، رضا دلبری، ناصر زرافشان،  اکبرعطری، محمد ملکی، و عبدالله مومنی در بیانیه جداگانه ای با اعلام “کنار نهادن کميته همه پرسی و قرار گرفتن در کنار حاميان اين طرح به توضیح نظرات خود پرداختند. بدین ترتیب، از اصل شکل گيری گفتمان «رفراندم ملی در ايران» دفاع”* کرده و  پرهیز از هر گونه شتاب زدگی و سراسيمگی برای برگزاری همه پرسی و با تاکید بر فراگیر شدن سیطره گفتمانی و هژمونیک شدن راهکار رفراندوم در بعد شکلی آن، به منظور “شکل گيری گفتمانی مسلط در ميان مردم و نخبگان سياسی آزاديخواه کشور” به “عنوان روشی مسالمت آميز و كارآمد، ابزاری مناسب و مشروع برای اتحاد و همبستگی تمامی نيروهای تحول خواه و علاقمند به منافع ملی و سرزمينی ايران صرفنظر از ايدئولوژيها و سلايق گوناگون”  و  برای خروج از “انسداد کنونی و تحرک جنبش اجتماعی” و ترسیم چشم انداز حرکت موثر و امید آفرین، بر هدف خود از طرح گفتمان رفراندوم تاکید نمودند.

این بیانیه در واقع پاسخی بود به نگرانی هایی که بخشی از نیروهای سیاسی را در حمایت از فراخوان دچار تردید نموده بود. تردید ها چه بودند:

*طرح شعار رفراندوم ذهنی است، هیاهو برای هیچ است، قدرت سازماندهی و تهییج توده ای ندارد، و پیش زمینه های آن فراهم نیست. 

*کمیته اقدام بدون هیچ مانداتی خود را به جای مجلس موسسان و کمیته اقدام برای رفراندوم و تدوین قانون اساسی گذاشته است.

* ترکیب کمیته اقدام در خارج از کشور بر اساس شایعات موجود مبین ائتلاف از پیش شکل گرفته ای با عناصر شناخته شده سلطنت طلب و مشروطه خواه است، محافل طرف مذاکره در خارج از کشور پیش از صدور فراخوان بیشتر همان ترکیب کنفرانس واشنگتن در دو سال پیش هستند.

*بعضی از افراد سرشناس مورد مذاکره در خارج از کشور راه حل را در یک اقدام نظامی و مدل عراقی می بینند و کمیته اقدام در خارج از کشور قرار است نقشی شبیه کنفرانس لندن عراقی ها را برای ما ایفا نماید.  

*جنبش اصلاحات درون کشور آمادگی پذیرش  حرکت رفراندوم را نداشته و هنوز در چارچوب ساختارهای نظام کنونی برای تغییر آن اصرار می ورزد.

* عدم استقبال چهره های داخلی نشان از این است که این حرکت محکوم به شکست است و شکست آن موجب یاس بیشتر جنبش در درون و خارج از کشور خواهد شد و عملا به همگرایی بیشتر راست و میلیتاریزه شدن حاکمیت کمک خواهد کرد.

از تردیدها که بگذریم، گلایه ها نیز مزید بر علت هستند:

*چرا با ما تماس نگرفتند، چرا برخی نیروها دور زده شدند، چرا بعضی پیش دستی کردند، چرا برخی رهبر سازی می کنند، و ده ها چرای دیگر.

بیانیه شش تن از اعضای صادر کننده فراخوان ملی برای رفراندوم اما بدون اینکه بخواهد به تک تک تردید ها و گلایه ها پاسخ دهد، با اعلام انحلال کمیته اقدام و توضیح درک امضا کنندگان از فراخوان برای همه پرسی، به عنوان یک پروسه و تلاش در جهت شکل گیری یک گفتمان مسلط در میان مردم و نخبگان سیاسی، بر بخشی از تردیدها و نگرانی ها فائق آمد.

اما از گلایه ها نیز که بگذریم، واقعا چه راهی باقی مانده است؟ 

مگر نه اینکه تجربه اصلاحات از درون به قول خود آقایان به بن بست رسیده است، 

مگر نه این است که قانون اساسی به عنوان ساختار حقوقی مانع رفع تمامی مشکلات کنونی کشور است، 

مگر نه این است که شورای نگهبان طبق قانون اساسی از حضور حتی نمایندگان اصلاح طلب به مجلس هفتم ممانعت به عمل آورد، 

مگر نه اینست که مقام ولایت طبق قانون اساسی و در چارچوب حقوق خود شرایطی را بوجود آورده اند که ریاست جمهوری منتخب 22 میلیون مردم کشور را به تدارکاتچی تبدیل نموده اند و حتی امکان ارائه لوایح به مجلس را با احکام حکومتی مانع می شوند. پس چه راهی باقی است،

مگر نه این است که دیگر حتی سخنگوی دولت را هم به مجلس راه نمی دهند.

بعضی می گویند اول باید آزادی احزاب باشد، آزادی مطبوعات باشد، آزادی بیان و اجتماعات و تشکل های مدنی باشد. مگر ما مخالف آنیم. ولی آیا حاکمیت به اینها تن داده است یا می دهد. حتما در دل می گویید اگر حاکمیت به این موارد تن نمی دهد، پس به رفراندوم چگونه تن خواهد داد. مگر قرار است همین امروز رفراندوم انجام شود. چرا فکر می کنید جوانانی که در داخل کشور فراخوان ملی برگزاری رفراندوم را اعلام نموده اند بر این تصورند که همین فردا روز رفراندوم خواهد بود، آنها خود اظهار داشته اند که “مقصود ما صرفاً فراگير شدن سيطره گفتمانی بعد شكلی راهكار رفراندوم و تجديد نظر در ساختار قدرت مسلط در قالب پيشنهاد و درخواست بوده است لذا … تشكيل مجلس موسسان و تدوين پيش نويس قانون اساسی جديد خارج از موضوع و نامتناسب با خواست و منظور ما می باشد.”

مگر نه این است که آنها می گویند “به اعتقاد ما در شرايط كنونی هژمونيك شدن راهكار رفراندوم در بعد شكلی آن در وهله نخست ضرورت دارد و برای ادامه آن بايد از هر گونه شتاب زدگی و سراسيمگی پرهيز نمود.”

حال اگر  گرایشاتی به هر دلیل با حمایت از فراخوان رفراندوم تلاش می کنند زمینه های یک ائتلاف سیاسی را با تضمین هژمونی نیروهای وابسته به سلطنت و مشروطه خواهان فراهم آورند، آیا باید به فراخوان پشت کرد و یا آن را بایکوت کرد.

اگر این نگرانی وجود دارد که جریان سلطنت طلب و نیروهای بینابینی در صددند که شعار رفراندوم را در گروگان خود گرفته و هژمونی آن را بدست گیرند، مطمئنا پشت کردن به فراخوان کنونی و یا احتمالا بایکوت آن زمینه های موفقیت آنها را بیشتر فراهم خواهد آورد.

آیا واقعا باور دارید که حتی در شرایطی که زمینه های انجام رفراندوم فراهم گردد مردم قرار است به سلطنت رای دهند؟ مگر مشکل کنونی جامعه ما و آنچه باعث انسداد سیاسی کنونی گردیده عدم حضور یک پادشاه و یا یک نیروی مقتدر دیگر است. مگر نه این بود که با وجود پادشاه در کشور و با تاریخ 2500 ساله پادشاهی به قول خود سلطنت طلبان در کشور مردم انقلاب کردند و در مقابله با ساختار حکومت پادشاهی ، به جمهوری اسلامی رای دادند. پس سلطنت موضوعیت رفراندوم ملی نبوده و نیست. اگر صحبت از رفراندوم است، نه نفی جمهوری که نفی حکومت ولایی، نفی حاکمیت دینی، نفی نقض حقوق بشر، نفی خودسری و اقتدارگرایی است که موضوع رفراندوم است. 

نسل ما به همراه پدران و مادران خود یکبار در یک همه پرسی میلیونی دست رد بر سینه سلطنت طلبان زده است. مردم ما اگر جمهوری اسلامی را نمی شناختند، سلطنت را خوب می شناختند و با تجربه از شناخت ساختار حکومتی دیکتاتوری پادشاهی بود که به دام جمهوری اسلامی افتادند. نسل امروز خوشبختانه جمهوری اسلامی را هم تجربه کرده است، حکومت ولایی دینی را هم لمس کرده است و همین تجربه است که این نسل را وا میدارد تا گفتمان «رفراندوم ملی در ایران» را برای «شکل گیری حکومتی دمکراتیک مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر» رهنمود خود سازد. نسل جدید اعلان می دارد که به «حکومتی متکی بر آرای اکثریت ملت و بر اساس حفظ تمامیت ارضی و منافع ملی و ایجاد روابط مسالمت آمیز با جامعه جهانی و تکیه بر ارزش های فرهنگی و اقتصادی کشور» نیاز دارد. 

راهکار رفراندوم به عنوان مدنی ترین شکل و روش مسالمت جویانه در شرایطی که فضای سیاسی کشور از هرجهت مسدود گردیده و هیچگونه چشم اندازی برای تحول در چارچوب ساختارهای کنونی نظام متصور نیست. به عنوان یک شعار استراتژیک که هدف نهایی آن پس از فراهم شدن زمینه های تحقق آن ایجاد یک تحول دمکراتیک در کشور است، تنها نقطه امیدی است برای آنهایی که نه چشم به ظرفیت های دمکراتیک درقانون اساسی داشته و نه به انتظار حضور دوباره هاشمی رفسنجانی در مقام ریاست جمهوری به محدود کردن قدرت راستگرایان و بازگشت حکومت دوگانه دل خوش کرده اند و نه به امید نیروهای غیبی و حضور نظامیان خارجی و عراقیزه شدن ایران دل بسته اند و بر ویرانه های کشور بنای تاج و تخت می نهند. حمایت از این فراخوان و امضای آن یعنی اعتراض به وضع موجود، یعنی یک تظاهرات چند ده هزارنفری با شعار تغییر ساختارهای کنونی حاکمیت جمهوری اسلامی، یعنی نه گفتن به حکومت دینی، یعنی اینکه ما به محافل بین المللی و مردم جهان می گوییم که می خواهیم سرنوشت کشورمان را خودمان تعیین کنیم و حمایت آنها را می خواهیم، یعنی که می گوییم با نقض مستمر حقوق بشر و آزادی های فردی و اجتماعی مردم در کشورمان مخالفیم، یعنی که خواهان پایان دادن به نابرابری حقوقی میان شهروندان در کشورمان هستیم، یعنی که از توسعه اقتصادی و تحقق عدالت اجتماعی در کشورمان دفاع می کنیم، یعنی که می خواهیم منافع دیپلماتیک کشورمان در تخاصم با دنیای پیرامون فدا نگردد.

حمایت از فراخوان یعنی تلاش برای بازگرداندن امید از دست رفته ای که میلیونها انسان در سالهای گذشته برای تحول جامعه و استقرار نظامی مردمسالار جنبش اصلاحات در کشور را آفریدند، امیدی که بدون آن هیچ تحول مسالمت آمیزی در جامعه ممکن نخواهد بود.

امیدی را که نه با شعار بازگشت هاشمی و موسوی به جامعه باز می گردد و نه دست های غیبی با آنچه در عراق کردند موجب بازگشت آن خواهد شد.

همان امیدی که جوانان ما را کوچه به کوچه و خانه به خانه برای جمع آوری آراء بیشتر به جنبش اصلاحات برای تحول در کشور مشتاقانه به صحنه سیاست آورده بود، همان امیدی که ستادهای انتخاباتی آقای خاتمی را که وعده تحول را داده بود، پر کرده بود از جوانانی که از وضعیت موجود آن زمان خسته و خواهان تحول بودند، همان امیدی که به اصلاح طلبان در داخل و خارج مشروعیت بخشید و افق های جدیدی را بر روی جامعه ما در سالهای گذشته باز نمود و فرصت ها آفرید. فرصت هایی که متاسفانه از دست رفته اند. 

همان امیدی که متاسفانه امروز به یاس مبدل شد، چرا که نه به وعده ها عمل کردند و نه از نیروی میلیونی دوستداران اصلاحات برای مقابله با سرسختی مخالفان مردمسالاری در کشور سود جستند و امروز دوباره باز گشته اند به دوران سردار سازندگی که چه بسا حاکمیت دوگانه را بازگرداند. غافل از اینکه جامعه را از دست داده اند، نه تنها جامعه را که اکثریت کرسی های مجلس را و مقام ریاست جمهوری را نیز، و مهم تر از همه اینکه با اصرار بر بودن در قدرت باقیمانده حیثیت خود را نیز قمار می کنند.

حمایت از فراخوان نه اعلان جنگ به حاکمیت است که اصلاح طلبان بایکوتش کرده اند، و نه دعوت از نظامیان خارجی است که بعضی اینگونه وانمودش می کنند.

حمایت از فراخوان تلاشی در جهت آماده کردن پیش زمینه های همان “ظرفيت گسترده و فراگير برای پوشش تمامی بازيگران و نقش آفرينان عرصه سياست ايران اعم از جناح های مختلف حاكميت و اپوزيسيون می باشد تا ديدگاه و متاع خود را در عرصه عمومی مطرح كنند و انتخاب نهايی را به داوری افكار عمومی بسپارند.”

پس چه باک اگر متاع پسندیده ای داریم که به همه پرسی اش بگذاریم. 

با احترام،

رضا فانی یزدی

13 آذر 1383

*مطالب داخل گیومه  نقل از بیانیه شش تن از اعضای کمیته اقدام برای همه پرسی است.