در اتاق مهمان خانه یاسرعسوس و پدر دو برادر دیگر زیر پوستر بزرگ که در تمام طول یک دیوار آویزان شده است، نشسته اند. این پوستر هفت مرد را نشان می دهد که دیگر در میان زندگان نیستند. از راست به چپ: علا عسوس، ۳۰ ساله، با پیراهن قرمز. سپس برادرش هذا، ۲۶ ساله، با پیراهن سفید و عینک آفتابی. سپس برادر سوم، رامی، ۲۲ساله و در وسط پوستر، با کت و شلوار و کراوات، برادر چهارم، احمد ۲۴ ساله. در سمت چپ او یک جفت برادر دیگر قرار دارند: محمد، ۲۱ ساله، و وادیا آسوس، ۱۷ ساله. و در آخر پسرعموی آنها رزق الله ۱۸ ساله. همه آنها با هم فامیل هستند، هیچکدام هنوز ازدواج نکرده بودند، برادر و پسرخاله هایی که با هم به عنوان همسایه بزرگ شده و با هم در خیابان مردند.
گزارشی از: گیدن لوی Gideon Levy و الکس لواک Alex Levac
۲۰ ژانویه ۲۰۲۴
برگردان: رضا فانی یزدی
متن اصلی مقاله در روزنامه هاارتص در ۲۰ ژانویه ۲۰۲۴ به چاپ رسید که در لینک زیر قابل دسترسی است.
پدری در مراسم خاکسپاری پسرش شرکت می کند. در حالی که در کنار قبر تازه حفر شده یکی از پسرانش ایستاده است، پیامی دریافت می کند که یکی دیگر از پسرانش نیز مرده است. اندکی بعد باید او را نیز دفن کند. در یک قطعه مجاور، مادری چهار پسرش را یکی پس از دیگری دفن می کند. این وحشت ها دیگر منحصر به جنگ در نوار غزه نیست، بلکه در کرانه باختری رود اردن نیز رخ می دهد، جایی که جنگ وجود ندارد.
واقعیت اینست که چهار نفر از هفت فلسطینی کشته شده در حادثه ۷ ژانویه در مراسم تشییع جنازه برادر بودند، به علاوه دو کشته دیگر که آنها نیز برادر بودند. این واقعیت که هر هفت نفر از یک خانواده بزرگ بودند. این که یکی از قربانیان یک بیمار دیالیزی در آمبولانس بود که سعی داشت برای درمان به بیمارستان جنین برود، اگرچه شهر توسط نیروهای دفاعی اسرائیل محاصره شده بود. این که در ماههای اخیر ارتش اسرائیل با شلیک موشک از هواپیماهای بدون سرنشین، مردم را در کرانه باختری و نه تنها در جنگ غزه به قتل میرساند – همه اینها تنها ابعاد فاجعهای را که ارتش اسرائیل بر سر آنها وارد کرده است تشدید میکند. روستای نسبتاً آرام که نام آن “مثلث الشهدا” است.
مثلث الشهدا روستای پناهجویانی است که در سال ۱۹۴۸ در مجاورت تقاطع قباطیه، نه چندان دور از ورودی جنوبی جنین، نزدیک قبرستانی که سربازان عراقی کشته شده در جنگ ۱۹۴۷-۱۹۴۹ علیه اسرائیل در آنجا دفن شده اند، ایجاد شد. در محل کشته شدن هفت نفر، قطعات موشک مرگباری که در جریان حمله ارتش اسرائیل به اردوگاه آوارگان جنین در مجاورت آنها شلیک شده است، هنوز قابل مشاهده است.
هفت جوان در محل اجتماعی درمیانه بزرگراه ۶۰، جاده اصلی شلوغ به شهر جنین می رود ایستاده بودند. کافه در سمت غربی بزرگراه در اثر امواج انفجاری ویران شد. کار برای بازسازی آن در حال انجام است. گودالی که موشک در زمین ایجاد کرد، تکههای فلزی که به هر طرف پراکنده شدهاند، تکههای شیشه و لکههای خون موجود در محل تنها گواه باقی مانده از اتفاقی است که هنگام طلوع سپیدهدم آن یکشنبه در اینجا رخ داد.
در اتاق مهمان خانه یاسرعسوس و پدر دو برادر دیگر زیر پوستر بزرگ که در تمام طول یک دیوار آویزان شده است، نشسته اند. این پوستر هفت مرد را نشان می دهد که دیگر در میان زندگان نیستند. از راست به چپ: علا عسوس، ۳۰ ساله، با پیراهن قرمز. سپس برادرش هذا، ۲۶ ساله، با پیراهن سفید و عینک آفتابی. سپس برادر سوم، رامی، ۲۲ساله و در وسط پوستر، با کت و شلوار و کراوات، برادر چهارم، احمد ۲۴ ساله. در سمت چپ او یک جفت برادر دیگر قرار دارند: محمد، ۲۱ ساله، و وادیا آسوس، ۱۷ ساله. و در آخر پسرعموی آنها رزق الله ۱۸ ساله. همه آنها با هم فامیل هستند، هیچکدام هنوز ازدواج نکرده بودند، برادر و پسرخاله هایی که با هم به عنوان همسایه بزرگ شده و با هم در خیابان مردند.
پدر این دو برادر، یاسر، که۵۰ ساله است، یک سال و نیم قبل، پسر اولش امیر را در تصادف موتورسیکلت از دست داد. پدر چهار برادر، نجاح عسوس، در اردن زندگی می کند. اسرائیل از ورود او به مراسم خاکسپاری پسرانش خودداری کرد، زیرا او کارت شناسایی فلسطینی ندارد. به گفته عبدالکریم سادی، محقق میدانی سازمان حقوق بشر اسرائیلی B’Tselem ، که بلافاصله پس از انتقال چهار جسد به بیمارستان دولتی به جنین رسید، کادر پزشکی به ناجا در امان، عکسهایی از اجساد را از طریق تلفن همراه ارسال کردند. مادرشان در روستا عزادار است. بعداً با او ملاقات خواهیم کرد.
شنبه شب، ۶ ژانویه، ارتش اسرائیل بار دیگر به به دفعات به اردوگاه پناهندگان جنین حمله کرد. محله جبریات اردوگاه که بر فراز کوه قرار دارد از بالکن خانه یاسر در چند صد متری آن قابل مشاهده است. هنگامی که ارتش به آنجا حمله می کند، ساکنان مثلث الشهدا نیز نمی خوابند: صدای انفجارها و هواپیماها و تیراندازی به وضوح شنیده می شود.
خانه آسوس نیز در آن شب از این قاعده مستثنی نبود. خانواده با هم شام خوردند و پس از ساعت ۱۱ شب، زمانی که نیروهای اسرائیلی شروع به ورود به کمپ کردند، همه رویدادها را در شبکه های اجتماعی دنبال کردند. حدود ساعت ۴ صبح، محمد و وادیه به سمت بزرگراه حرکت کردند. پسرعموهای آنها – چهار برادر و مرد جوان پنجم – نیز به آنجا رسیدند. آنها آتشی از شاخه های خشکیده در کنار جاده روشن کردند و نیروهایی را که با سرعت به داخل و خارج از کمپ می رفتند تماشا می کردند. کمی بعد از ساعت ۵ یاسر در خانه صدای انفجار مهیبی را از مسیر اتوبان شنید و به دنبال فریاد و زاری مردم صدایی آژیر آمبولانس ها بود که به گوش می رسید.
یاسر بلافاصله متوجه شد که فاجعهای وحشتناک رخ داده است، اما هنوز جزئیاتی از مقیاس یا قربانیان آن فاجعه نداشت و نمی دانست که همه قربانیان از خانوادهاش خودش بودند. او با عجله بیرون رفت و در تقاطع قباطیه، افرادی را دید که پسرش محمد را حمل می کردند. رحمت الله – خداوند روحش را قرین رحمت کند. او در مورد وادیه سوال کرد و به او گفتند که زخمی شده و به بیمارستان منتقل شده است.
یاسر ابتدا برای دیدن و شناسایی جسد محمد به بیمارستان دولتی رفت و از آنجا به بیمارستان محلی دیگر به نام ال رازی رفت، جایی که وادیه که حالش وخیم بود در آنجا تحت درمان بود. در آن لحظه وادیا تنها بازمانده قتل عام بود. پزشکان به یاسر گفتند که فقط خدا می تواند پسرش را نجات دهد. او از ناحیه سر دچار جراحت شدید و سوختگی شدید در بدنش شده بود.
یاسر به بیمارستان دولتی بازگشت، جایی که او و همسایگان روستای خود شش جسد را برای دفن در قبرستانی در مثلث الشهدا جمع آوری کرده بودند. این یک تشییع جنازه دسته جمعی بود که هزاران نفر از تمام مناطق منطقه در آن شرکت کردند. زمانی که قبر محمد در حال پر شدن بود، به یاسر خبر دادند که پسر دیگرش وادیا نیز مرده است. او با عجله به بیمارستان رفت، جسد پسر دومش را جمع آوری کرد و به مراسم تشییع جنازه بازگشت که حاضران هنوز متفرق نشده بودند.
یاسر، برای تشکیلات خودگردان فلسطین و در پارکی در آن منطقه مشغول کاراست، او داستان خود را بدون اشک بازگو می کند. دو مددکار اجتماعی از یک سازمان امدادی که برای ارائه کمک های روانی به همسرش، فاطمه ۴۵ ساله آمده بودند، از اتاق کناری بیرون می آیند. آنها حالا از اینجا به خانه ابتصام مادر چهار برادر دیگر رفتند.
در آنجا محمد دیگری ۲۶ ساله برای چهار خواهر و برادرش عزادار است. دوقلوی او، هزا، چند سال پیش به بیماری کلیوی مبتلا شده بود و نیاز به دیالیز داشت. روز یکشنبه، روز کشته شدنش، برای درمان در بیمارستان دولتی وقت گرفته بود و قرار بود دو واحد خون دریافت کند. از آنجایی که جنین توسط نیروهای اسرائیلی محاصره شده بود، دوقلو او می گوید، ایده او این بود که سوار آمبولانسی شود که به بیمارستان می رفت. ابتصام او را از خواب بیدار کرد تا به او بگوید که انفجار مهیبی رخ داده است. محمد در کلیپی که در تلگرام منتشر شده بود، برادرش هزا را از روی کتی که پوشیده بود، که مال محمد بود، شناسایی کرد. هزا مرده بود محمد نمی توانست تصور کند که سه برادر دیگرش نیز کشته شده اند. در بیمارستان ابتدا به او گفتند که دو نفر فوت کرده اند. چند دقیقه دیگر طول می کشد تا او تمام حقیقت وحشتناک را بفهمد.
صاحب کافه به سعدی، محقق میدانی گفت که هفت مرد جوان مدتی قبل از کشته شدنشان قهوه سفارش داده بودند. ویدئویی که ارتش اسرائیل پس از این حادثه منتشر کرد، تصاویر هوایی از حرکت دو جیپ به سمت جنین را نشان می دهد. پس از عبور دومی، چیزی در حال انفجار در کنار جاده دیده می شود – که ارتش ادعا می کند یک وسیله آتش زا بوده که توسط یک فلسطینی پرتاب شده است. یک لحظه بعد کل منطقه را یک ابر سیاه متراکم پوشانده است، نتیجه انفجار موشکی که مردان جوان را کشت.
ما از واحد سخنگوی ارتش اسرائیل پرسیدیم که آیا این حادثه قوانین جدید درگیری را نشان می دهد – حمله هوایی برای کشتن هفت جوان پس از پرتاب چیزی که یکی از آنها در جاده منفجر شد. پاسخ: ” در جریان فعالیت نیروهای امنیتی در روز ۷ ژانویه در اردوگاه پناهندگان جنین، یک خودروی نظامی پلیس مرزی با مواد منفجره برخورد کرد که در نتیجه یک افسر زن پلیس مرزی کشته و تعدادی دیگر به درجات مختلف مجروح شدند. در حین فعالیت یک هواپیما به یک جوخه تروریستی حمله کرد که با پرتاب مواد منفجره به سمت نیروهایی که در منطقه فعالیت داشتند آنها را به خطر انداخته بودند و پس از آن کشته شدن هفت فلسطینی در نتیجه این حمله گزارش شد. پرونده در حال بررسی است.”
ابتصام، مادر داغدار، زنی قوی و تاثیرگذار ۵۳ ساله است. او نیز مانند شوهرش هنگام تعریف داستان خود در حضور غریبه ها اشک نمی ریزد. در ساعت ۲:۳۰ بامداد، هذا از او پول خواست تا بتواند در سحرگاهان برای درمان دیالیز خود به بیمارستان برود. کمی بعد از ساعت ۵ صبح، پسر دیگری به نام قاسم که شب ها در بازار عمده فروشی جنین کار می کند، تماس گرفت و به او اطلاع داد که موشکی به محل تقاطع شلیک شده است. او به او پیشنهاد کرد که با همه پسرها تماس بگیرد تا ببیند آیا همه آنها خوب هستند یا خیر. او تماس ها را برقرار کرد. کسی جواب نداد.
ابتسام در تلگرام کلیپی از محل فاجعه دید. پسرش علا اولین کسی بود که اوتوانست شناسایی کند، زیرا جسد او در حال انتقال بود. او نیز با عجله به سمت تقاطع رفت، اما جسد هیچ یک از دیگر قربانیان در آنجا نبود. هیچ کس جرات آن را نداشت که به او بگوید که واقعاً برای پسرانش چه اتفاقی افتاده است، به نظر او یک نفر کشته و سه نفر زخمی شده بودند.
متن انگلیسی مقاله را در لینک زیر می توانید مشاهده کنید.
One Israeli missile, seven Palestinians killed, four of them brothers