نرگس محمدی مصون از نقد نیست!

مطلب من در نقد خانم نرگس محمدی تحت عنوان” نرگس محمدی، اعتبار یا بی آبرویی برای جنبش زنان” چند روز پیش در همین نشریه چاپ شد و از طرف بسیاری از دوستان مورد نقد قرار گرفت. در نقد ها به مواردی اشاره شده که گمان می رود یا از طرف نویسنده به اندازه کافی توضیح داده نشده و یا از طرف خواننده برداشت نادرست شده است. 

به همین دلیل و بخاطر اینکه در بخش کامنت ها محدودیت در پاسخگویی وجود دارد، تصمیم گرفتم که در مطلب جداگانه ای به نقد ها، و البته نه به فحاشی ها، پاسخ دهم.

در آغاز برای آن دسته از دوستان که جنگ کنونی میان اسرائیل و مردم فلسطینی در غزه را به جنگ میان اسرائیل و حماس و یا جنگ میان اسرائیل و ایران و یا از آن بدتر جنگ میان بنیادگرایان مسلمان و بنیادگرایان یهودی تقلیل می دهند، باید بگویم که چنین درکی از جنگ کنونی در بهترین حالت نشان از عدم اطلاع این دوستان از تاریخ حداقل صد ساله گذشته در منطقه خاورمیانه است.  

تقلیل دادن جنگ اسرائیل با فلسطینی ها به جنگ میان بنیادگرایان مسلمان و بنیادگرایان یهودی در حقیقت تایید گفتمان جناح های تندرو حاکم بر جمهوری اسلامی در ایران و تند روهای دست راستی یهودی است که تلاش می کنند مبارزه فلسطینی ها بر علیه اشغالگری صهیونیست های اشغالگر را به یک جنگ دینی تقلیل دهند که هیچ راه حلی تا به آخرالزمان برای آن وجود ندارد. از نظر آنها تنها راه حل یا نابودی کامل فلسطینی ها و یا کشتار همه یهودیان در آن منطقه است. این نگرش و توضیح از جنگ مشروع فلسطینی ها بر علیه اشغالگران صهیونیست متاسفانه در بخشی از رسانه های غربی نیز برای پنهان کردن اهداف سیاسی جنگ ۱۰۰ ساله گذشته آگاهانه بکار گرفته شده است. بسیاری از ایرانیان نیز که به تاریخ جهان از دریچه تاریخ ۴۵ ساله گذشته جمهوری اسلامی ایران نگاه می کنند نیز مسئله فلسطین را با جمهوری اسلامی چنان در هم تنیده اند که انگار اگر جمهوری اسلامی وجود نداشت و یا اگر روزی دیگر این حکومت نباشد، این تنش و جنگ در این منطقه محو و ناپدید خواهد شد. این دوستان توجه نمی کنند که این جنگ و این تنش خونبار در این منطقه به قول مورخ برجسته فلسطینی-آمریکایی پروفسور رشید خالدی نه از دوران پیدایش این ادیان و نه مربوط به چندین قرن زندگی مردم یهودی و مسلمان و مسیحی در کنار هم، که جنگی صد ساله است که ایشان با دقت یک محقق تاریخ در کتاب با ارزش خود “تاریخ صد ساله جنگ علیه فلسطینی ها”** به همه جزئیات آن پرداخته است. و یا همانطور که مورخ برجسته اسرائیلی، ایلان پاپه در تحقیق تاریخی و مستند خود در کتاب ” پاکسازی قومی فلسطین”*** به آن اشاره می کند تلاشی است که دست کم در ۸۰ ساله گذشته با هدف پاکسازی فلسطینی ها از سرزمین های مادری آنها صورت گرفته است. هیچ محقق تاریخ و حتی هیچ کدام از نهادهای حقوقی و بین المللی بر این باور نیستند که تاریخ مبارزه فلسطینی ها و سرکوب و کشتار آنها  با ایجاد جمهوری اسلامی ایران شروع شده و یا با پایان عمر این نظام تمام خواهد شد. 

متاسفانه به نظر می رسد بخشی از ایرانیان گرچه با ادعای مخالفت با نظام جمهوری اسلامی در ایران اما نا آگاهانه همان گفتمان نظام جمهوری اسلامی را در رابطه با این تنش تکرار می کنند، گفتمانی که از همه صریحتر از طرف محمود احمدی نژاد و در دوران ریاست جمهوری او در فضای رسانه ای ایران و جهان طنین انداز شد. بسیار جای تاسف است که بخشی از روشنفکران ایرانی و به ویژه چپ ایرانی همان خزعبلاتی را باز تکرار می کنند که از دهان افراطی ترین جریانات فاشیست اسراییلی و یا بنیادگرای اسلامی در آمده و مبارزه  مشروع مردم فلسطینی را بر علیه اشغال غیر قانونی سرزمین هایشان به جنگ بین مسلمان و یهودی تقلیل می دهند.

تنفر از نظام واپسگرای زن ستیز جمهوری اسلامی نباید موجب توجیه و یا چشم پوشی بر جنایاتی که امروز بر مردم بی گناه در غزه می رود، باشد. نمی توان بر جنایت آشکار در نقطه ای دیگر از جهان چشم فرو بست و انتظار پایان آنرا در سرزمین خود داشت. تا جنایت هست و به هر دلیلی توجیه میشود، جنایت باقی می ماند.

شاید درست به همین دلیل است که نماینده آفریقای جنوبی با طرح شکایت در دیوان بین المللی دادگستری به جهان می گوید: “اکنون آفریقای جنوبی پس از آپارتاید به تعهد اخلاقی رئیس جمهور فقید نلسون ماندلا احترام می گذارد که گفت تا زمانی که فلسطین آزاد نشود آرام نمی گیرد. این اقدام همچنین مسئولیت اخلاقی است که برای هدایت جامعه مدنی جهانی و همبستگی بین المللی از تجربه مبارزه علیه آپارتاید برای ما به ارث رسیده است.”

نکته ای که در بعضی از نقد ها به آن اشاره شده به این مدعا تکیه می کند که ” ارتباطمان با واقعیت موجود در کشورمان، قطع است، و دوری ما خارج نشینان، میتواند ما را دچار ذهنی گرایی کرده، و از نگاه واقع بینانه از رویدادهای درون جامعه دور کند.” جالب این است که این ادعا اتفاقا از طرف افرادی گفته می شود که خود سالهاست که خارج نشین هستند ولی به نظر می رسد که  خود آنها نه تنها دچار ذهنی گرایی نشده و ارتباطشان با واقعیت موجود در کشور قطع نشده بلکه با داشتن شناخت از واقعیت های موجود جامعه توانایی نقد دیگران را دارند و ازین رو ادعا می کنند که  “فانی یزدی، بشدت دورافتاده است”. این دسته از دوستان باید به این سوال پاسخ دهند که چگونه می شود که فانی یزدی دور افتاده است ولی آنها نزدیک افتاده و همچنان قادر به درک واقعیت های کشورشان هستند. در این مدل تحلیلی در بهترین حالت کمی حس خود برتر بینی و استثنایی بودن وجود دارد. هر دو گروه  سالها در خارج از کشور زندگی می کنند و ضمنا هر دوی آنها حداقل به اتکای فعالیت های سیاسی و نوشتاری خود کم و بیش درگیر مسائل سیاسی ایران بوده اند، اما یکی مدعی است که دیگری دچار ذهنی گرایی شده و قادر به درک واقعیت های داخل نیست؟ امیدوارم آن دسته از دوستان که در نقد خود مدعی فهم مسائل داخلی هستند به این سوال فکر کرده و توضیح دهند که این حس برتری فهم مسائل را از کجا آورده اند.

نکته دیگری که در نقد تعدادی از دوستان آمده اینست که انگار من با طعنه از تلفن زدن خانم محمدی از داخل زندان شخصیت ایشان را زیر سوال برده ام. اگر بار دیگر به متن نوشته من مراجعه کنید می بینید که با این جمله شروع کرده ام که ” خوشحالم که خانم نرگس ‌محمدی از زندان های نظام اسلامی و زن ستیز و مرتجع  در ایران می توانند از طریق تلفن خانم قلیان پیام خود را برای مردم ایران و جهان ارسال کنند. چه خوب که ایشان و دیگران در زندان تلفن دارند.” گرچه داشتن تلفن در زندان ها امر جدیدی است و واقعا مایه خوشحالی است اما باید به خاطر داشت که این امکانات جدید محصول مبارزه چندین دهه از مبارزات زندانیان سیاسی در زندانهای کشور بوده و بیشترین سهم از آن شورشیان آرمانخواهی است که در دهه های گذشته و ازجمله در دهه خونین شصت بیشترین مقاومت ها را در زندانهای ایران سازماندهی کردند. آنها صدای زندانی را با کمترین امکانات موجود در آن زمان به دنیا رسانده و محافل حقوق بشری و نمایندگان سازمان ملل را وادار به دیدار از زندانها و گفتگو با زندانیان کردند. خانواده های آنها خستگی ناپذیر در پشت دروازه های زندانها زیر فحش و لگد سر خم نکردند و هنوز پرچم مبارزه همان خانواده ها و بویژه مادران آنهاست که صدای زندانی و قربانیان کشتار نظام اسلامی را برافراشته نگه داشته و تسلیم نشده اند. تلفن و مرخصی و ملاقات های حضوری و امکانات امروز زندان ها محصول این مبارزه بی امان در چندین دهه گذشته است و من نیز بسیار خوشحالم که دوران وحشت دهه شصت در زندانها به پایان رسیده و زندانیانی چون خانم محمدی می توانند از درون زندان با تلفن به دنیای بیرون از زندان پیام فرستاده و یا با سلبریتی های جهانی گفتگو کنند و با ارسال پیام های خود با نهادهایی چون دبیر کل سازمان ملل و یا کمیته صلح نوبل در تماس بوده و همچنین از وضعیت زنان و زندانهای ایران گزارش دهند، البته این را هم نباید فراموش کرد که چنین امکاناتی در اختیار همه زندانیان نیست و خانم محمدی و تعدادی دیگر از زندانیان از امکانات نسبتا بهتری برخوردار هستند. 

نکته دیگری که در نقد های دوستان مطرح شده بر این مدعاست که حقوق بشر خانم نرگس محمدی حقوق بشر است و حقوق بشر رضا فانی “حقوق بشر ناب محمدی است و هر کس ”حقوق بشرش“ با او یکسان نباشد، مدافع حقوق بشر نیست”.

حقوق بشر، نه حقوق بشر نرگس محمدی است و نه حقوق بشر رضا فانی و یا حقوق بشر ناب محمدی. حقوق بشر، حقوق بشر است. وقتی ما از حقوق بشر صحبت می کنیم از حقوق بشر خوب یا بشر بد و یا از حقوق بشر با جنسیت معین و یا رنگ خاصی و یا مرام و مذهب خاصی صحبت نمی کنیم و شاید به همین دلیل است که اعلامیه جهانی حقوق بشر درست شده است و نه اعلامیه جهانی حقوق بشر اروپایی و یا حقوق بشر سفید پوست مسیحی و یا مسلمان. وقتی از حقوق بشر حرف می زنیم دیگر تمایزی میان حقوق بشر ایرانی، فلسطینی، افغانستانی، عراقی، سوریه ای، اروپایی، آفریقایی، آمریکایی، زن و مرد و کودک و بزرگ و سیاه و سفید و قهوه ای وجود ندارد. حقوق بشر، یا حقوق همه آن بشرهاست و یا اگر غیر از این باشد و به هر دلیل و بهانه ای تمایز قائل شوی، دیگر حقوق بشر نیست. چنانکه فرمانده ارتش اسرائیل به حقوق بشر برای مردم فلسطین قائل نیست و صراحتا و بدون تعارف می گوید که آنها را بشر نمی داند و یا چنانکه در دوران اخیر در رفتار بسیاری از سیاستمداران آمریکایی و اروپایی شاهد آن بودیم که بشر اوکراینی با بشر افغانستانی و یا سوریه ای هم ارز و هم ارج نیستند و از حقوق برابر برخوردار نیستند و همچنین بشر فلسطینی، بشر محسوب نمی شود وگرنه نمی توان کشتار بیش از ۳۴۰۰۰ مرد و زن  و کودک فلسطینی را دید و خفه خون گرفت و فقط از کشتن اسراییلی ها به خشم آمد و کشتار آنها را نقض حقوق بشر دانست و با ارسال میلیاردها دلار اسلحه و مهمات برای دفاع از این بشر خاص که حقوقش، حقوق بشر است به کشتار ۳۴۰۰۰ بشر دیگر که بشر نیستند، کمک کرد.  

متاسفانه بسیاری از ایرانی ها با اینکه از صبح تا شب از حقوق بشر و نقض آن در ایران سخن می گویند، که حق هم دارند، ولی وقتی پای بشری به میان می آید که حقوقش توسط کشورهای آمریکایی و اروپایی و یا اسرائیل نقض می شود، سکوت کرده و تصور می کنند که حقوق بشر وقتی اهمیت دارد و می توان از آن صحبت کرد که مورد تایید مقامات رسمی و رهبران کشورهای آمریکایی و اروپایی قرار گیرد. حقوق بشر ابزار سیاسی نیست که هر وقت به کار سیاست مورد نظرت آمد از آن دفاع کنی و هر وقت لازم نشد فراموش کرده و بی خیال آن شوی. اگر استدلال یکی از منتقدان را که می گوید:”حاکمیت می‌خواهد سیاست در ایران را ”غزه‌ای“ کند، شاید، به ‌ویژه برای کسانی که در ایران زندگی می‌کنند، مانند نرگس محمدی، به‌رغم جنایت‌های هولناک اسرائیل در غزه (و جنایت حماس در ۷ اکتبر)، مصلحت آن است که به چنین سیاستی تن ندهند.” را بپذیریم آنوقت از این گزاره به این نتیجه منطقی می رسیم که برای نرگس محمدی و امثال او وقتی مصلحت حکم کند می توان از ابزار حقوق بشر استفاده کرد. امیدوارم که نرگس محمدی چنین دیدگاه ابزاری نسبت به حقوق بشر و حقوق زنان نداشته باشد.

یکی دیگر از ایرادات به نقد من این است که” آقای رضا فانی یزدی، شما خودت بی خبر هستی و در امن خارج کشور و آمریکا زندگی می کنی” و یا اینکه “سقوط سیاسی از دیدگاه من وقتی شکل میگیرد که فردی سیاسی که در غرب در امنیت کامل است ، به زندانی سیاسی محبوس در زندان های دهشتناک حکومت اسلامی با این شیوه اپورتونیستی که احتمالا اهداف سیاسی پشت آن است ، نقد میکند” و یا اینکه نوشته اند که ” اینکه یکی از امریکا و در امنیت کامل ، پیام یک زندانی مبارز سیاسی که در زندان حکومت فاشیستی اسلامی قرار دارد ، را بدین صورت نقد کند و همان ایرادات واهی مبلغین نظام ج.ا را با جملاتی دیگر بیان کند، از دیدگاه من سقوط کامل سیاسی است!” و یا از همه بدتر اینکه هشدار می دهند که ” آقای یزدی لطفا با سلطنت طلبان و فاشیست ها در یک موضع قرار نگیرید”. 

چند نکته مورد نظر نویسندگان این نقد هاست. اولا تو در خارج در جای امن نشسته ای و حق نداری در مورد کسی که در زندان است اظهار نظر کنی. دوم اینکه چون موضوع و فرد مورد نقد در زندان است و شرایط زندان هم دهشتناک است بنابراین یا حق با اوست و یا تا اطلاع ثانوی و آزادی ایشان از زندان، کسی حق نقد ایشان را ندارد و اگر نقدی صورت بگیرد یا با نظام جنایتکار جمهوری اسلامی همداستان می شوی و یا با سلطنت طلب ها و فاشیست ها در یک موضع قرار می گیری. اینکه خانم نرگس محمدی سالهاست و به دفعات به زندان های مکرر محکوم شده اند و علیرغم اینکه مقامات امنیتی از ایشان خواسته اند که از کشور خارج شوند باز تصمیم گرفته اند که برای مبارزه بر علیه نظام دینی در ایران بمانند و از همسر و فرزندان خود برای سالیان طولانی به دور باشند، در جای خود قابل ستایش و قدردانی است و نشان از عزم راسخ ایشان در مبارزه برای اهدافی دارد که ایشان در زندگی برای خود انتخاب کرده اند. شاید همین شجاعت و عزم راسخ و ایستادگی ایشان علیرغم اینکه ایشان مدت کوتاهی است که در مخالفت با نظام دینی به کشف حجاب و مبارزه با حجاب اجباری روی آورده اند، این ایستادگی امروز برایشان محبوبیت بی نظیری به همراه داشته است تا آنجا که به کمک رسانه ها و نهادهای بین المللی از ایشان چهره ای شناخته شده در سطح ملی و جهانی ارایه داده و امروز بسیاری ایشان را نه تنها رهبر جنبش زنان ایران و یا جنبش مهسا که رهبر اپوزیسیون ایران می شناسند. اما زندانی بودن ایشان گرچه نشان از شجاعت و از خود گذشتگی در راه اهداف مبارزاتی است ولی هیچ حق انحصاری برای ایشان به وجود نمی آورد. وقتی از خارج و داخل صحبت می کنیم و از افرادی که در جای امن نشسته اند حرف می زنیم فقط در یک مورد می توان به کسی که در خارج نشسته بگوییم که تو حق نداری برای افرادی که در داخل هستند تصمیم بگیری یا آنها را نقد کنی، و آن در مورد انتخاب اشکال مبارزه و یا میزان هزینه است. چرا که آنها باید متناسب با شرایط و امکانات موجود اشکالی از مبارزه را انتخاب کنند که توان انجام آن و همچنین مقابله با پیامدهای آن و پرداخت هزینه حاصل از آن را داشته باشند. در اینجا حق با کسانی است که می گویند تو که در جای امن و نرم و گرم نشسته ای حق نداری به مردم بگویی بروید در خیابانها و با پلیس درگیر شوید و یا به فلان مرکز حمله کنید و یا به مبارزه مسلحانه روی آورده و با مامورین حکومتی در خیابانها درگیر شوید. مثلا من حق ندارم به خانم محمدی بگویم که در زندان دست به اعتصاب غذا بزنید. ایشان و هم بندی هایشان هستند که با توجه به امکانات و توان همبندان خود شیوه های مبارزه در داخل زندان را انتخاب می کنند ولی وقتی پای تحلیل سیاسی و یا مباحث مربوط به حقوق بشر و یا حقوق زنان می شود که دیگر تفاوتی میان من و ایشان که در زندان هستند نیست. ایشان به همان اندازه حق دارند که هر زن و مرد دیگری چه در داخل و چه در خارج از کشور حق اظهار نظر دارند و در این حال ایشان همان اندازه حق نقد دیگران از جمله همبندان خود را دارند که دیگران و همبندان ایشان حق نقد و تحلیل نگرش سیاسی ایشان را دارند. 

قرار نیست نقد نرگس محمدی تا آزادی ایشان از زندان تعطیل و یا سزاوار سرزنش باشد. نرگس محمدی در حال حاضر در ایران چهره ای شناخته شده و فعال در حوزه عمومی (Public Figure) است و همه رفتار ها و نظرات ایشان از طرف هر کسی قابل نقد است. تصور کنید ایشان در زندان نمی بودند آیا نقد نظر ایشان در رابطه با بی توجهی به حقوق بشر در غزه تغییری می کرد؟ و یا تصور کنید من در ایران بودم و یا در ایران و در زندان بودم، آیا باز نقد من از نرگس محمدی در این مورد خاص برای شما تفاوت می کرد؟ اساسا در این موارد خارج و داخل کشور نداریم و زندانی و غیر زندانی معنایی ندارد، مگر اینکه در نقد کم آورده باشیم و زندانی بودن و یا خارج بودن منتقد را بهانه ای برای جلوگیری از نقد افراد بکنیم.

بدترین استدلال برای مقابله با یک نقد این است که منتقد را متهم به هم زبانی با جمهوری اسلامی و یا سلطنت طلب ها و فاشیست ها کرده و با توسل به چنین شیوه هایی صدای مخالف خود را خاموش کنیم. با این استدلال اگر پیش برویم سکوت و یا حمایت از کشتار مردم بی گناه در غزه از طرف دوستانی که به هر دلیل و مصلحتی سکوت کرده اند را باید به حساب همراهی و همزبانی با فاشیست ها و آدم کش های جنایتکار دست راستی اسرائیلی و حامیان آنها گذاشت. اما از یک فعال حقوق بشر مانند خانم نرگس محمدی، برنده صلح نوبل ۲۰۲۴، در هر کجای دنیا که باشد انتظار این است که این جنایات گسترده و کشتار جمعی غیرنظامیان را بطور مشخص و با ذکر نام جنایتکار محکوم کند، به ویژه وقتی بسیاری سازمانهای حقوق بشری و نهادهای مدنی زنان این جنایات را محکوم کرده و خواهان آتش بس فوری و توقف این جنایات هستند.

بعضی از نقدها به گونه است که جای صحبتی با آنها نمی ماند، مثلا وقتی کسی می نویسد که ” اولا دفاع از فلسطین و غزه همسویی با رژیم کودک کش ضد بشری ج . ا است . دوما با بودن این همه کشورهای عربی غزه و فلسطین مطلقا مشکل کشور و مردم ما نیست” نمی دانم به چنین نگرشی به مساله جنایات در غزه چه می توان گفت؟ 

یکی از دوستان عزیزم نیز در نقد خود نوشته اند که ” من میدانم که از نگاهی خاص و با تدبیر اندیشی به صلاح و مصلحت مردم ما و با حسن نیت مطلب را نوشته ای. اما، آخر رفیق عزیز، یک تاریخ تمام زنان شکنجه شدند و غزه و آشویتس هم به پای این همه بدبختی که در طول تاریخ بر دست همینگونه جماعات بر سر زنان آمده است و با این همه توهین و تحقیر و تبهکاری و جنایت و جماع فکری و حسی حتی با موی زنان چه جایی برای نرمینه کردن مسئله سرکوب می ماند؟” نمی دانم چرا نقد به نرگس و سکوت او در قبال جنایاتی که بر مردم در غزه می رود را این عزیز به ” نرمینه کردن مسئله سرکوب” تاویل کرده اند. مگر محکوم کردن جنایات در غزه و یا تقاضای توقف کشتار بی رحمانه مردم بی گناه در این منطقه که میلیونها نفر در سراسر جهان خواهان آن هستند برای نرمینه کردن سرکوب است؟ و نمی فهمم که جنایات آشویتس چه ربطی به غزه و موی زن ایرانی دارد؟ در ادامه نوشته اند که “متاسفانه من ناچارم با مقاله شما موافق نباشم و به نرگس محمدی و به هر زنی که مقاومتی میکند درود میفرستم و خم میشوم و بند کفش زنان زندانی را میبوسم و از این که گاه کلماتشان مشتعل از دهان بیرون می آید افتخار میکنم.” من هرگز توقع ندارم که دوستان همیشه با نوشته های من و یا حتی بخشی از آن موافق باشند، و همیشه از نقد دیگران یاد می گیرم چرا که پشت هر نقدی دنیایی از تجربه و دانش و حس متفاوت دیگری است که اتفاقا شاید با حس و تجربه و دانش من قابل درک نباشد، پس چه خوب که مخالف بوده و بگویید چرا مخالفید. در آخر نوشته ای که ” اختلاف همینجاست که ما همنظر نیستیم در این که جنس کشی از نسل کشی کمتر نیست و پهنای کشتاری آن بسی بیشتر است.” دوست عزیزم کسانی که این ادبیات را برای پیشبرد نظرات سیاسی خود به کار می گیرند توجه نمی کنند که وقتی از آپارتاید و یا نسل کشی صحبت می شود باید به بار حقوقی و تجربه تاریخی آن دقت کرد. حجاب اجباری نمونه خوبی برای استفاده از واژه حقوقی  آپارتاید و نسل کشی نیست که در حقوق بین الملل با توجه به تجربه های خاصی تعریف شده است. استفاده بی مورد از این واژه های حقوقی و تهی کردن آنها از معنا گرچه به کار تبلیغ سیاسی روزانه می آید ولی ظلم است به قربانیان کشتار ارامنه، هولوکاست، پاکسازی قومی در یوگسلاوی سابق و یا نسل کشی در رواندا و یا حتی نسل کشی کنونی در غزه که حجاب اجباری در ایران و یا دیگر کشورهای اسلامی به هیچوجه در ردیف آنها قرار نمی گیرد. متاسفانه نرگس محمدی چنان که در مطلب قبلی اشاره کردم یا از نظر حقوقی نمی فهمد که چه می گوید و یا در مسابقه با رقبای سیاسی خود در داخل و خارج می خواهد برگ برنده دیگری رو کند.

اما از همه این انتقادات که بگذریم، من نمی فهمم که چرا اینقدر آستانه تحمل ما نسبت به نقد کوتاه شده است و چرا ما عادت کرده ایم که هر بار شخصیت ها را در ذهن مان چنان مقدس کنیم که کسی اجازه نداشته باشد که کمترین نقدی به نظرات و یا رفتار سیاسی آنها وارد کند و از آن بدتر اینکه اگر کسی جرات پیدا کرد و این حریم مقدس را شکست، موجب سرزنش باشد.

بیشتر ما چندین دهه تجربه زندگی در کشورهای غربی را داریم، دوستانی را می شناسم که حداقل ۵۰ سال در آمریکا و اروپا زندگی کرده اند و در این پنجاه سال شاهد بوده اند که هیچ کس از نقد در هیچ مقامی مستثنی نیست. بعضی از آنها دوران جنگ ویتنام را حتما به خاطر دارند، جنگ عراق و افغانستان و امروز جنگ غزه را بیشتر ما به خاطر داریم و می بینیم که هر هفته ده ها هزار نفر در سراسر آمریکا و اروپا به خیابان ها آمده و رهبران این کشورها را به شدت نقد می کنند. نمی دانم نظر شما در مورد جنایتی که در غزه به دست نتانیاهو و باند جنایتکار او در حال انجام است چیست؟ ولی این را هم شما و هم من می دانیم که وجدان بشریت از دیدن این جنایت ها انقدر به درد آمده و آسیب دیده است که تقریبا همه نهادهای حقوق بشری، همه نهادهای وابسته به سازمان ملل حتی اکثریت اعضای شورای امنیت و اکثریت مطلق کشور های عضو این نهاد بین المللی این جنایات را محکوم کرده اند و حتی آفریقای جنوبی (کشور ماندلا) این اقدامات را تحت عنوان جنایت علیه بشریت ارزیابی کرده و به دادگاه بین المللی برای توقف این جنایات شکایت برده است.

حالا با این اوصاف، آیا به نظر شما این توقع از برنده جایزه صلح نوبل که حداقل کلمه ای در محکومیت جنایت های اسرائیل به زبان آورد، یک توقع زیادی است؟ من نمی فهمم چرا ما ایرانی ها وقتی شیفته کسی می شویم دیگر هیچ نقدی را بر او نمی پسندیم؟ اگر با همین اوضاع پیش رویم فردا تصویر خانم نرگس محمدی را هم در ماه خواهیم دید چنانکه زمانی تصویر خمینی را در ماه دیدیم، و اگر کسی خلاف آن بگوید او را سرزنش می کنیم که نباید چنین گفت چرا که او هم رهبر انقلاب است، آن یکی رهبر انقلاب ضد سلطنتی و ضد دیکتاتوری شاه بود و این یکی رهبر انقلاب “زن، زندگی، آزادی” و ضد حکومت اسلامی است. به نظر من همانطور که من و شما و میلیون ها نفر دیگر هر هفته در خیابان های امریکا، اروپا و کانادا بر علیه رهبران این کشورها به دلیل حمایت و یا سکوت آنها در مقابل این جنایات فریاد می زنیم، نرگس محمدی را نیز که امروز یک شخصیت برجسته و چهره مردمی شده و خودش هم با نهادهای بین المللی به عنوان نماینده مردم و یا نماینده زنان ایرانی مکاتبه می کند، از چنین نقد هایی مستثنی نکنیم. مهم نیست که او در زندان است و یا سالهاست که از خانواده خود دور است. هیچ کدام از این شرایط نمی تواند دلیل خوبی برای استثنایی فرض کردن  یک چهره عمومی و معافیت او از نقد باشد. فقط دیکتاتورها و حکومت های زورگو هستند که خود را غیر قابل نقد می دانند.

نرگس محمدی چه داخل زندان و چه در خارج از زندان، چه به عنوان یک زن مبارز سیاسی، چه به عنوان یک فعال حقوق زنان، چه یک قهرمان برنده جایزه صلح نوبل و چه فردا به عنوان یک رهبر مردمی، مثل هر کس دیگری باید قابل نقد باشد و نباید تحت هیچ بهانه ای او را مصون از نقد دانسته و از او یک چهره مقدس ساخت. عده ی زیادی از دوستان تاکید کرده اند که او در زندان است و من در جای نرم و گرم در امریکا نشسته و حق نقد او را ندارم! جهت اطلاع آن دسته از دوستان که تصورشان بر این است که زندانی بودن افراد آنها را از نقد مصون می کند باید بپرسم، آیا وقتی رهبران مجاهدین خلق ایران به همراه هزاران نفر از هواداران و اعضای آنها در زندان بودند و روزانه ده ها نفر از آنها را اعدام می کردند و یا رهبران حزب توده ایران و یا سازمانهای سیاسی چپ در زندان ها بسر می بردند، آیا باز هم شما آنها را مصون از نقد می دانستید؟ اگر فردا رضا پهلوی و یا آقای مهتدی و یا هر کس دیگری از چهره های شاخص اپوزیسیون را جمهوری اسلامی به نحوی دستگیر کرده و به ایران ببرد، آیا شما آنها و جریانات وابسته به آنها را مصون از نقد می دانید؟ مگر مهندس میر حسین موسوی و اقای کروبی و یا تاج زاده و بسیاری دیگر از زنان و مردان مبارز دیگر ما هم اکنون در حبس خانگی و زندان بسر نمی برند؟ آنهایی که از صبح  تا شب به رهبران فلسطینی ها نقد می کنند، آیا  نمی دانند که بسیاری از آنها همین امروز در زندانهای اسرائیل بسر می برند؟ پس اگر سایر زندانیان را می توان نقد کرد پس هیچ مصونیتی برای نرگس محمدی به این دلیل که برنده جایزه صلح نوبل بوده و یا زندانی است، وجود ندارد. 

ضمنا برای آن دسته از دوستان که زندانی بودن امتیاز ویژه تلقی می شود و مصونیت نقد به همراه می آورد باید عرض کنم که من نیز در بدترین دوران سرکوب تاریخی نظام، در دهه ۶۰ به مدت دو سال زیر اعدام بوده و ۶ سال از جوانی ام را در زندانهای نظام جمهوری اسلامی و آنهم در بدترین شرایط و تحت بدترین اشکال شکنجه گذرانده ام، اما نه در آن دوران و نه اکنون هیچ مصونیتی برای خود در نقد رفتار سیاسی و یا مبانی فکری خود به دلیل تحمل سالها شکنجه و زندان و دوری از خانواده ام قائل نیستم. 

به عنوان کسی که خود قربانی تفکر کیش شخصیت سازی بوده ام به شما دوستان توصیه می کنم که تحت هیچ عنوانی از افراد پیامبر و معصوم و مرجع تقلید نسازید که زمانی که مرجع و پیامبر ساخته شد دیگر نه شما، که خود خدا را هم بنده نیستند. هیچ کس از این امر نیز مصون نیست، چه خمینی باشد، چه خامنه ای، و چه نرگس محمدی و یا هر فرد دیگری.

در حاشیه باید بگویم که در بسیاری از نقد ها به گذشته سیاسی من به عنوان عضو حزب توده ایران و یا عضوی از خانواده چپ ایرانی اشاره شده و بگونه ای وانمود شده که حزب توده ایران مخالف سیاست های خانم نرگس محمدی بوده و یا مخالف جنبش “زن، زندگی،آزادی” بوده است و یا اینکه من به عنوان عضو این حزب در نقد به رفتار سیاسی خانم محمدی به دنبال تسویه حساب و یا مقابله سیاسی با ایشان هستم. برای اطلاع دوستان منتقد باید بگویم که این نوع از برخورد ها اول از همه کم لطفی به حزب توده ایران است. این حزب سخنگو و نشریات خودش را داشته و در هر زمینه ای که لازم باشد نظر مشخص خود را از طریق کانالهای رسمی این حزب بیان می کند. برای اطلاع دوستان باز باید اشاره کنم که من پس از آزادی از زندان در اسفند ماه سال ۱۳۶۷ هیچ فعالیت رسمی با این حزب نداشته و رابطه ای با این حزب ندارم گرچه در گذشته افتخار عضویت در این حزب را داشته و سالها همراه با بسیاری از رفقای حزبی ام برای تحقق نظامی عادلانه و فارغ از هرگونه تبعیض و ستم در ایران چه قبل از دستگیری و چه دردوران  زندان مبارزه کرده ام. 

دوم اینکه مبارزه برای حقوق زنان و رفع ستم و تبعیض جنسیتی یکی از افتخارات حزب توده ایران از زمان تاسیس آن تا به همین امروز بوده و این حزب پیشاهنگ مبارزه بر علیه تبعیض جنسیتی و مدافع جدی حقوق زن در تمام دوران زندگی خود بوده است و برخی از مهمترین نهادهای سیاسی و صنفی زنان و نشریات مربوط به حقوق زنان و مبارزات آنها به ابتکار و حمایت این حزب در تاریخ ایران تاسیس شده است. فعالین زنان در این حزب در دوران های سیاه دیکتاتوری در پیش و پس از انقلاب بهمن ۵۷ با ارتجاع حکومتی، چه از نوع سلطنتی آن و چه از نوع اسلامی، مبارزه کرده و بهای بسیار گزافی پرداخته اند. اولین حضور زنان در خیابانهای کشور و در تظاهرات خیابانی بدون حجاب در کنار مردان در دوران مبارزات ملی دو دهه پیش از شکل گیری نظام دینی در ایران به ابتکار حزب توده ایران و زنان مبارز عضو و هوادار این حزب در تاریخ کشور ما ثبت شده است. اینها را گفتم که بدانید که نه توده ای امروز و نه توده ای دیروز نه تنها پیشگام جنبش زنان در ایران بوده است بلکه هیچ مخالفتی با دیگر مبارزان چون خانم محمدی نداشته و ندارند. افتخار تمام چپ ایران در آنست که در حوزه دفاع از حقوق زنان و رفع همه اشکال تبعیض و از جمله تبعیض جنسیتی نه تنها پیشگام که با نوع رفتار و زندگی خود مروج این حقوق بوده اند. نشریات این احزاب و سازمانها در تمام دوران زندگی سیاسی آنها بهترین گواه بر این مدعاست.

امیدوارم این نوشته من به ابهاماتی که در ذهن دوستان بود تا حدودی پاسخ داده باشد، گرچه برای مریدان و پیروان نرگس محمدی و یا هر پیغمبر دیگری تغییر در مبانی اعتقادات آنها از عهده مطلبی چنین بر نخواهد آمد. آنها به نرگس محمدی تا ظهور پیامبر بعدی مومن باقی خواهند ماند.

با امید به آتش بس در غزه و همچنین پیروزی جنبش دموکراسی خواهی در ایران و برچیده شدن همه اشکال ظلم و تبعیض در کشورهایمان.

رضا فانی یزدی 

۲۴ آوریل ۲۰۲۴ 

* نرگس محمدی، اعتبار یا بی آبرویی برای جنبش زنان

https://www.akhbar-rooz.com/239176/1403/02/03/embed/#?secret=cPk5WjI3oa#?secret=iftes8j642

**تاریخ صد ساله جنگ علیه فلسطینی

https://en.wikipedia.org/wiki/The_Hundred_Years’_War_on_Palestine

تاریخ صد ساله جنگ علیه فلسطینی ها از برجسته ترین کارهای تحقیقاتی مورخ برجسته فلسطینی-آمریکایی پروفسور رشید خالدی است که بر اساس رویدادهای مهم تاریخی در یک صد سال گذشته و بخشی از خاطرات و تاریخچه خانوادگی خود او به رشته تحریر در آمده است. این کتاب در سال ۲۰۲۰ منتشر شده است و در آمازون و دیگر کتابفروشی ها قابل دسترسی بوده و همچنین نسخه های مجانی پی دی اف آن در اینترنت قابل دسترسی است.

***پاکسازی قومی فلسطین 

https://en.wikipedia.org/wiki/The_Ethnic_Cleansing_of_Palestine

به گفته پاپه، اخراج و فرار فلسطینیان در سال ۱۹۴۸ ناشی از یک پاکسازی قومی برنامه ریزی شده در فلسطین بود که توسط دیوید بن گوریون و گروهی از مشاوران او در سالهای قبل و بعد از تشکیل رسمی دولت اسرائیل اجرا شد. ایلان پاپه در این کتاب استدلال می‌کند که پاکسازی قومی از طریق اخراج سیستماتیک حدود ۵۰۰ روستای عرب و همچنین حملات تروریستی که عمدتاً توسط اعضای سربازان ایرگون و هاگانا علیه مردم غیرنظامی انجام شده است. این کتاب در سال ۲۰۰۶ منتشر شده است و در آمازون قبل دسترسی بوده و همچنین نسخه های مجانی پی دی اف آن در اینترنت قابل دسترسی است.