سخني با آقاي خاتمي:

هنوز شعله هاي اميد در دل ما نيز روشن است

این نامه را در تاریخ ۱۶ آگوست ۲۰۰۳ به ریاست جموری وقت آقای سید محمد خاتمی نوشتم.

rezafani@yahoo.com

با سلام و احترام،

صحبت هاي شما را در جمع نمايندگان تشکلهاي غير دولتي با دقت فراوان مطالعه کردم. مطمئنم و خوشحال از اينکه به عهدي که با ملت بسته ايد پايبنديد.

گفته ايد که “آن عهد را پاييده و خواهم پاييد. مشکلاتي که بوده و هست شايد در بخشي از جامعه به خصوص نسل جوان که شتابان خواستار برآورده شدن مطالبات خود مي باشند، اندکي دلزدگي ايجادکرده باشد و تصور کنند خدمتگزار آن ها عهد خود را شکسته است.”

گفته ايد “سخن گفتن به خصوص در ميان جوانان مشکل است زيرا هم خواسته هاي بسيار ارزنده اي دارند و هم عجول تر و احساساتي تر هستند و اگر زود به خواسته هاي خود نرسند ناراحت مي شوند.”

و گفته ايد که “احساس مي کنم خيلي از مطالبي را که صادقانه طرح کرده ام و با ابراز محبت مردم مواجه شد، تحقق نيافته است. در اين زمينه موانع و مشکلات فراواني هم از سوي ما و هم از بيرون وجود دارد. هر چند اين مساله جامعه را از نظر رواني دچار مشکل کرده است اما من به هر دليل نمي توانم مشکلات را مطرح کنم، زيرا باعث دلسردي جامعه مي شود، در عين حال نمي توان سخن گفت و هيچ مشکلي را مطرح نکرد.” 

حالا مي فهمم چرا سکوت کرده ايد، چرا سخن نمي گوئيد، چون نمي شود سخن گفت و مشکلي را مطرح نکرد. درست مي گوئيد نمي توان سخن گفت و مشکلات را مطرح نکرد، ولي چرا نمي توان مشکلات را گفت و سخن را نيز.

واقعا چرا نمي توانيد از مشکلات بگوئيد؟

مگر قرار بوده است که شما همه مشکلات را حل نمائيد، مگر قرار است هر که هر چه انساني مي پندارد و بيان مي کند، متعهد اجراي آن نيز باشد؟ اگر ما مي گوئيم در جهان جنگ و گرسنگي و بي عدالتي نمي خواهيم مگر تضمين اجرايي براي آن داريم؟ همه مي دانند که شما صادقانه مطالبي را گفتيد، وعده هايي را داديد که نمي دانستيد چگونه و چه هزينه اي براي اجراي آنها بايد پرداخت.  اگر جوانان ايران و تمام مردم ايران به شما اعتماد کردند، اگر بپذيريم که در تاريخ پس از انقلاب فارغ از شور و هيجان انقلاب در سالهاي اول، شما اولين رئيس جمهور واقعا منتخب مردم هستيد که اکثريت آراء مردم را نه با حمايت رهبر و نه با حمايت هيچ کس ديگري، که به اعتماد به خود، اعتماد به صداقت فردي و بيان روشن و صريح تفکرتان براي تغيير و تحول در جامعه بدست آورديد.

اگر بپذيريد که همان جوانان عجول و احساساتي در کمال متانت سالها در انتظار تحولات در همه جا و با تمام انرژي جواني و صداقت و پاکدامني از شما و همکاران شما حمايت کردند، پس چرا نمي توانيد به آنها اعتماد کنيد و مشکلات را با آنها در ميان بگذاريد. اگر واقعا مشکلي هست که هست، چرا با مردم در ميان نمي گذاريد؟ چرا آنقدر سکوت مي کنيد که تمام مشکلات به حساب شما نوشته شده و تمام کاسه کوزه ها بر سر شما بشکند. چرا مسببين اصلي و علت العلل مشکلات را به مردم معرفي نمي کنيد.

هيچ کس تصور حل تمامي مشکلات اجتماعي را از شما و همکارانتان نداشته و ندارد. مگر مشکلات در ساير اقصي نقاط عالم حل شده اند، مگر بيکاري و گراني در ساير جوامع نيست. امروز در پيشرفته ترين کشور جهان و ثروتمندترين آنها، ايالات متحده بيشتر از 6 درصد بيکاري هست و بيشتر از 20 درصد مردم زير خط فقر زندگي مي کنند. اعتياد، فحشاء، فساد، عدم دسترسي به بهداشت رايگان، بي خانماني و خانه بدوشي و هزاران هزار مشکل ديگر از جمله مشکلاتي است که ثروتمندترين کشور جهان ما با آن دست به گريبان است. مسلما کسي از شما انتظار حل مشکلات در ايران را در يک يا دو دوره رياست جمهوري نداشته است.

آنچه اما شما را محبوب ملت کرد، و آنجا که با ابراز محبت مردم مواجه شديد، نه به دليل برنامه هاي اقتصادي- اجتماعي  روشن که ارائه نکرديد، بلکه به بيان متفاوت شما از شيوه هاي سياسي حکومت بود. به تفکر آزاد انديش شما که قرار بود در مقابل استبداد ديني فضاي جديدي را براي انديشه ايرانيان بگشاييد، و آنجا که از صحبت و ديالوگ بين تمدنها صحبت مي کرديد و از مردمسالاري مي گفتيد. اگر هنوز شعله هاي اميد در دل ما نيز روشن است، اگر هنوز جوانان و دانشجويان به قول شما عجول و احساساتي خواسته هاي بسيار ارزنده خود را گاه با عصبانيت و گاه با احترام به شما عرضه مي دارند، درست به همين دليل است که شما را متفاوت با گذشته و از سياقي ديگر مي دانند.

آقاي خاتمي:

شما هنوز مي توانيد با اعتماد به اميد جامعه براي تحول به مردمسالاري و با تکيه بر قلب هاي آزرده اما هنوز اميدوار، منشاء تحولي عظيم در جامعه ايران باشيد. گشايش فضاي سياسي و بلوغ جديد فرهنگي-سياسي در جامعه ما که به حق شما و همکارانتان در ايجاد و گسترش آن نقش بسزايي داشته ايد، تحولي را در جامعه ايران فراهم آورد که براي اولين بار در طول تاريخ اين کشور، اکثريت قاطع روشنفکران ديني و عرفي در داخل و خارج از کشور و همچنين اکثريت عظيم مردم ايران و حتي محافل بين المللي در حمايت و هماهنگي با بخشي از حاکميت کشور خواستار يک تحول دمکراتيک در جامعه گشت. فرصتي که هيچ گاه و براي هيچ حاکميت در تاريخ ايران بوجود نيامده است.  شما مي توانستيد و هنوز هم مي توانيد از اين فرصت تاريخي استفاده کرده، جامعه را به سوي روزهاي روشن و افق هاي سالم روابط اجتماعي رهبري نماييد.

نگران چه هستيد، به عنوان يک رهبر ديني تصور مي کنيد که گسترش دمکراسي در کشور پايه هاي مذهب را لرزان مي کند و خطري براي آينده روحانيت ديني ايران است؟ اشتباه مي کنيد، شما و ساير رهبران ديني خوب وبهتر از هرکس ديگري مي دانيد که هرگز جامعه ايران اينقدر از مذهب گريزان و برعليه روحانيت شيعي نبوده است. اگر در گذشته اکثريت مردم کشور با احترام به رهبران ديني و رعايت احترام کامل به مقدسات ديني و شئونات مذهبي در تمامي عرصه هآي اجتماع و برگزاري مراسم ديني به نوعي مشارکت مي کردند، شما خوب مي دانيد که احساسات اکثريت مردم امروز نسبت به روحانيت و رهبران مذهبي حاکم چگونه است.

شما و ساير رهبران و مراجع ديني به خوبي ميدانيد که در هيچ دوران از تاريخ کشور حتي بر مراجع شيعه اينقدر ظلم روا نگرديده است. فقط ظرف چند سال اوليه حاکميت جمهوري اسلامي پس از انقلاب آقايان شريعتمداري، قمي، مرعشي نجفي، شيرازي، خويي، منتظري و تعدادي ديگر از آيات عظام و مراجع تقليد يا خانه نشين شده و يا مورد بي مهري و شماتت رژيم قرار گرفته و به اعتبار مذهبي و مرجعيت آنها لطمات جدي وارد گرديده است.  پس نگران نباشيد، چيزي از دست نخواهد رفت که نرفته باشد! شما مي توانيد با استفاده از موقعيت فعلي و فرصت تاريخي که چه بسا آخرين فرصت نيز باشد، بخشي از اين خسارت را جبران نموده و حتي به روحانيت شيعه نيز چهره از دست رفته را بازگردانيد. 

آقاي خاتمي:

شما خوب مي دانيد که ديگر در چهارچوب قانون اساسي که ولايت فقيه و شوراي نگهبان و مجلس مصلحت نظام از اجزاي اصلي آن است و ماوراي مجلس شوراي اسلامي و نهاد رياست جمهوري قرار گرفته اند، نمي توان به تحول جامعه و برون رفت از بحران کنوني چشم دوخت. اما اين بدين منظور نيست که نمي توان و نبايد که از نهادهاي قانوني کشور و در راس آنها مجلس شوراي اسلامي که به حق مشروع ترين نهاد قانوني کشور و نماينده واقعي مردم ايران و منتخب آنهاست و همچنين نهاد رياست جمهوري و قوه مجريه کشور چشم فرو بست.

مراجعه به آراء مردم براي تمکين اقتدارگرايان ميتواند که موانعي چون شوراي نگهبان و موانع قانون اساسي را به شيوه هاي قانوني، اما نه صرفا در چارچوب قانون اساسي فعلي به نفع ملت حل نمايد. راي و مصوبات اکثريت نمايندگان قانوني و منتخب ملت در مجلس شوراي اسلامي به حق و مطابق با تمامي عرف بين المللي از مشروعيت بيشتري از شوراي نگهبان برخوردار است. گرچه در قانون اساسي اين نهاد ماوراي تمامي نهادهاي قانون گذاري است، اما نهادي انتخابي نبوده و مشروعيت مردمي ندارد.

اکنون زمان آن فرا رسيده است که براي مصلحت تمام جامعه و عبور از بحران کنوني، که خواست اکثريت قاطع مردم و نمايندگان آنهاست، قوانين کشور دچار بازنگري شده و موانع مشارکت مردم و نمايندگان آنها با همه پرسي عمومي و از طرق قانوني (مصوبه مجلس شوراي اسلامي) و احيانا رفراندوم عمومي براي اين منظور از ميان برداشته شود.

شما و همکارانتان در اين مورد حمايت اکثريت قاطع مردم را همراه داريد و براي رعايت  بي طرفي و امانت کامل در مقابل جناح اقتدارگرا از همياري محافل بين المللي به عنوان ميانجي و ناظر بي طرف براي رفع بحران چه بهتر که ياري بگيريد. همان گونه که گفته ايد “جامعه ما مرحله گذار را طي مي کند و در سرنوشت اين کشورها اين مرحله بسيار، بسيار دشوار است و اگر به درستي و با تحمل از آن بگذريم موفق خواهيم شد والا جامعه ما دچار مشکلات فراواني مي شود.”

نقش شما در اين مرحله گذار حائز اهميت  تاريخي است.

با احترام،

رضا فاني يزدي