چه کسی برنده انتخابات رياست جمهوري است

رضا فاني يزدي

rezafani@yahoo.com

اکنون انتخابات ریاست جمهوری موضوع بحث جدی تمامی محافل اصلاح طلب شده است. گويا اين آخرین سنگری است که گرچه هنوز به نوعی در اختیار آقایان مانده ولی نگران از دست دادن آن هستند. اینکه این سنگر چگونه و به چه منظور باید حفظ گردد، موضوع این مطلب است.

روشن است که حضور یک رئیس جمهور دمکرات و اصلاح طلب به مراتب بهتر از یک رئیس جمهور دیکتاتور و قدرت مدار است. حتی در دیکتاتوری ترین اشکال و ساختارهای حکومتی حضور افراد بهتر در مقامات اجرایی حداقل میزان خسارات وارده به جامعه را کمتر نموده و گاه شرایط لازم را براي عبور جامعه به آینده ای بهتر فراهم مي آورد. اما آیا کاندیداهای مورد نظر اصلاح طلبان تا آنجا که تاکنون از آنها به صراحت يا در پرده سخن به میان مي آيد، توانايي مقابله با گرايش قدرتمند محافظه کاران را با توجه به ساختار اقتدارگراي نظام جمهوری اسلامی دارند، آیا آنها با توجه به تجربه گذشته زندگی سياسی خود و مواضع و مسئولیت هاي آنها در نظام اسلامی مي توانند ادامه پروژه اصلاحات باشند و به تدارکاتچی محافظه کاران مبدل نگردند؟ 

کاندیداهای اصلاح طلبان چه کسانی هستند، بر فرض عبور از صافي شورای نگهبان و بدست آوردن آراء لازم چه خواهند کرد، چه گونه است که شوراي نگهبان و در واقع گرايش اقتدارگراي حاکمیت هنوز اشتياقي به مباحث انتخابات به شدتي که اصلاح طلبان را متوجه خود نموده است نشان نمي دهند. آیا به هرحال نتيجه انتخابات جدای از آنکه چه کسي برنده آن است به نفع اقتدارگرايان نيست؟

اصلاح طلبان به دنبال فرد يا افرادي مي گردند که از صافي شوراي نگهبان امکان عبور داشته باشند. به همین منظور است که خود قبل از دعوت از کانديداتوري افراد و حمايت از آنها، خود به جاي شوراي نگهبان مي نشینند و صلاحيت افراد را در خلوت خود به نمايندگي از طرف شوراي نگهبان بررسی می کنند و در صورت رد صلاحيت از ليست خود حذف می کنند. آنها به خوبي آگاهند شوراي نگهباني که در انتخابات مجلس هفتم به حذف نامزدهای نمايندگی از تهران گرفته تا شهرستان هاي کوچک با چه دقت و وسواس و تنگ نظري عمل نمود، اکنون که به کانديداتوري رياست جمهوري کشور که حداقل به طور رسمي رياست قوه مجریه را دارد چگونه عمل خواهند کرد. همين نگراني و همان معيارهاي گزيینشي است که از آن هاشمي رفسنجاني و سيد حسين موسوي را در ليست باقي مي گذارد چرا که ديگران يا قبلا رد صلاحيت شده اند يا که اصلا شانسی براي آنها نيست. گرچه چند تاي ديگري هم هستند. آقاي کروبي نيز از آن دسته است. ولي کروبي و امثال او تجربه انتخابات مجلس هفتم را دارند، شانس خود را قبلا آزموده اند و خطاست که دوباره خود را سکه يک پول کنند. گر چه هنوز بخش هايي از اصلاح طلبان به ايشان نيز دخيل بسته اند. 

اما برگرديم به کانديداهاي اصلي که حداقل در شوراي نگهبان دوم خردادي ها رد صلاحيت نشده اند. مسلما اولين کانديد آقاي هاشمي رفسنجانی بود: سردار سازندگي، رئيس مجلس مصلحت نظام، آغازگر حرکت اصلاح طلبانه که وقتي او را با دیگران مقايسه کردند، البته نه با “ژان ژاک روسو و منتسکيو و …”*، بلکه به قول صادق زیبا کلام ” با هم صنفان خودش یک سر و گردن از آنها برتر و بالاتر مي ايستد، ايشان زمانه خودشان را درک کرده اند.”* و به اين نتيجه رسيدند که “حضور ايشان براي بقا و استمرار جريان اصلاح طلب از نان شب هم واجب تر است.”* 

گرچه تفاوت ايشان با آقاي خاتمي در اين است که “هاشمي يک مدرنيست غير دمکرات و خاتمي يک مدرن دمکرات بود.”** 

ولی خوب، حالا که محافظه کاران سنتي در صدد کسب کامل قدرت حاکمه هستند، چه بهتر که يک مدرنيست غير دمکرات رابه مقابله با آنها فرستاد. هاشمي هم از صافي شوراي نگهبان عبور مي کند، و هم توان مقابله با گرايش اقتدارگرا را دارد و مانعي است در مقابل يکدست شدن حاکميت سياسي و قدرت يگانه محافظه کاران. پس بي جهت نيست که آقاي محمد سلامتي، دبير کل سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي از ايشان حمايت مي کند و خانم فاطمه حقيقت جو، عضو برجسته حزب مشارکت، در آستانه برگزاري هفتمين کنگره اين حزب، عدم مخالفت مجموعه دوم خرداد را در صورت کانديداتوري هاشمي به صراحت و به گونه اي تشويق کننده اعلام مي دارد. 

آقاي هاشمي البته خود هشيار تر از آن است که در اين ميدان وارد شود. ايشان در همان مقامت رياست مجلس مصلحت نظام، عضويت در شوراي عالي دفاع، عضويت در مجلس خبرگان، و ساير محافل آشکار و پنهان قدرت نه تنها تمايلي به ايفاي نقش در مقام يک تدارکاتچي را ندارد که خود سالهاست که زيرکانه بخشي از اصلاح طلبان را به عنوان تدارکاتچی حفظ اعتبار و موقعيت خود به کار گرفته است تا آنجا که برخي حضور ايشان را براي بقا و استمرار جريان اصلاح طلب، از نان شب هم واجب تر مي دانند. 

بازگشت اصلاح طلبان به دوران “سردار سازندگي” و حمايت ايشان از به ميدان آمدن دوباره آقاي هاشمي در زماني است که آقاي هاشمي خود به عنوان يکي از قدرتمندترين عناصر بازي قدرت در کشور، نه تنها هيچگاه به کمک رفع بحران و حمايت از اصلاحات نيامد، که خود در مجمع تشخيص مصلحت که ايشان رياست آن را به عهده داشته و دارد، هيچ تلاشي در جهت حل مشکل مجلس ششم و شوراي نگهبان در رابطه با لوايح مصوبه مجلس نکرده و در ايجاد بن بست اصلاحات نقش اساسي ايفا نمود. نکند اصلاح طلبان امروز به اين نتيجه رسيده اند که بي مهري آنها در رابطه با انتخابات مجلس ششم و نهايتا حذف يا عدم حضور آقاي هاشمي در مجلس ششم موجب آن گرديد که سردار سازندگي آنها را تنبيه نموده و به آنها هشدار داد که اصلاحات و سازندگي بدون حضور سردار سازندگي ميسر نيست و بن بست آفريد. و اينک سردار بخشيده است و اصلاح طلبان با حمايت از ايشان در انتخابات رياست جمهوري، جبران مافات مي کنند. به هرحال، آنچه حائز اهميت است اين است که آيا سردار سازندگی ادامه پروژه اصلاحات است، آيا «يک مدرنيت غير دمکرات» قرار است پروژه اصلاحي «مدرن دمکرات» را دنبال کند؟

تفاوت اساسی محافظه کاران آبادگر با هاشمي در چيست؟ دمکراسي و مردمسالاري از نگاه هاشمي و عملکرد ايشان که خود به اندازه کافي سياسي بوده و احتياجي به مشاوره با ديگران ندارد، چه معنايي دارد؟

مهندس ميرحسين موسوي کانديد ديگري است که به لحاظ خدمات ايشان در طول هشت سال نخست وزيري به ويژه ارادت ايشان به امام و ارادت امام به ايشان به عنوان «فرد مکتبي» که مظهر وحدت حوزه و دانشگاه و روحانيت و متخصصين مکتبي و دانشگاهي بود، از جانب گروه هاي دوم خرداد به ابتکار جامعه روحانيون مبارز به صحنه دعوت مي شود. ديدگاه ها و نظرات امروز مهندس موسوي حداقل به روشني طرح نشده اند. اما خاطره تاريخي کشور ما از هشت سال دوران نخست وزيري ايشان در زمان رياست جمهوري آقاي خامنه اي، رهبر کنوني نظام، نه از مدرنيت جامي  گرفت و نه از دمکراسي کامي. متاسفانه آنچه از آن دوران به يادگار ماند و خواهد ماند، سرکوب دگر انديشان، کشتار دسته جمعي زندانيان سياسي، مهاجرتهاي بي رويه متخصصين و سرمايه هاي ملي و انديشمندان کشور و نظامي کردن فضاي جامعه با و يا بي بهانه جنگ بود. شخصيت فردي ايشان و سلامت و صداقت ايشان امري است که به جای خود براي آنها که از نزديک ايشان را مي شناسند، احترام فردي آفريده ولي در حوزه سياست، يادگارهاي آن دوران نه پيام آور دمکراسي و توسعه در سياست بود و نه شکوفايي و توسعه اقتصاد. گرچه ايشان، به قول آيت الله خميني، يار مستعضفين بوده است و محبوب رهبر. 

سکوت طولاني مهندس موسوي و عدم حضور فعال ايشان در صحنه سياست روز کشور، باعث گرديده است که نقطه نظرات ايشان در عرصه هاي مختلف سياست و اقتصاد، دمکراسي و اصلاحات اجتماعي و روند تحول جامعه و برنامه هاي احتمالي ايشان براي آينده جامعه از نظرها پنهان بماند. 

گرچه ايشان هميشه در مقام مشاوره بوده است، از مشاورت سياسي رياست جمهوري آقاي هاشمي رفسنجاني گرفته تا مشاور عالي آقاي خاتمي و عضويت در مجمع تشخيص مصلحت نظام و شوراي عالي انقلاب فرهنگي. اما کمتر صراحتا نظر خود را بيان داشته است. پرسش اينجاست که آيا ايشان قادر خواهد بود با توجه به خاطرات و تجربيات گذشته دوران نخست وزيري و دوران انفعال کنوني در سياست، در اين وضعيت کنوني با توجه به حضور پررنگ و تهاجمي جناح محافظه کار و ياس مردم و در هم ريختگي اصلاح طلبان، سکان کشتي اصلاحات را بدست گرفته و جريان اصلاحات را به پيش ببرد؟

مطمئنا مهندس موسوي نيز تصميم ندارد که تدارکاتچی باشد، تجربه آن را در دوران آيت الله خميني داشته است که حتي به ايشان اجازه نداد که از مقام خود استعفا دهد و به قول برخي از دوستان ايشان، آقاي موسوي در نهايت تاسف شاهد و مجري سياست هايي بود که يادآور سياه ترين روزهاي تاريخ کشور ماست. 

حال پرسش از اصلاح طلبان دوم خردادي اين است که آيا گزينه آقاي هاشمي يا مهندس موسوي يا آقاي کروبي در راستاي شعار «اصلاحات مرد، زنده باد اصلاحات» است، يا که چون چانه زن هاي شما خوب عمل نکردند، اين بار تصميم گرفته ايد که چانه زن هايي انتخاب کنيد که خوب عمل کنند و اعتماد به نفس داشته باشند. پس چه بهتر که آقاي هاشمي را که هم اعتماد به نفس دارد و هم متخصص چانه زني است، برگزينيد. حالا آقاي هاشمي با که و براي چه چانه مي زند، خدا داند.

اگر اصلاحات به قول آقاي حجاريان “معادل دمکراتیزاسیون در ايران” است، و “کليد توسعه کشور هم همين است، تا اين قفل با اين کليد باز نشود، با هيچ کليد ديگري باز نخواهد شد”***  آيا قرار است آقاي هاشمي نقش کليددار را بازي کرده و ايران را دمکراتیزه نمايد، يا که سياست هاي اقتصادي و مدل هاي مورد نظر مهندس موسوي به دمکراتیزاسیون اقتصاد و سياست کشور مي انجامد؟

آيا هاشمي رفسنجاني يا مهندس ميرحسين موسوي همان پلي است که آقاي حجاريان از گنجي براي رسيدن به عمارت زيباي آن طرف رودخانه سراغ مي گيرد؟**** آيا حدفاصل جنبش اصلاحات پس از هشت سال هياهو و سروصدا، ايجاد آن همه اميد و آرزو و توقع اجتماعي، دادن آن همه وعده و وعيد، تحمل آن همه هزينه براي جوانان و دانشجویان و زنان و مردان کشور تا عمارت زیباي آن طرف رودخانه – که به قول آقاي حجاريان، آقاي گنجی در مانيفست جمهوري خواهي خود نقشه آن عمارت را کشيده و جمهوريت خود را بنا نموده است – آقاي هاشمي و سياست هاي دوران سازندگی ايشان است، يا که بازگشت به دوران بسيج اقتصادي و سياست هاي مکتبي مهندس ميرحسين موسوي؟

متاسفانه شما نه تنها به آن عمارت زيبا که به خلاف آن پارو مي زنيد، نه به جمهوريت و نه با آنها که به جمهوريت يا در زندانند و يا در غربت، که به آنهايي چشم دوخته ايد و چک و چانه مي زنيد که دست در دست محافظه کاران، به قول خودتان، جمهوريت نظام را شهيد کردند. بي دليل نيست که اکبرشاه از راه مي رسد، و اگر تصميم به جلوس بگيرد، شما پيشاپيش مي گوييد که مخالفتي نمي کنيد. 

اقتدارگرايان از همين الآن برنده اين انتخاباتند. چرا که شما با اعلام حمايت ضمني از آقاي هاشمي، باقيمانده حيثيت سياسي خود را قمار کرده ايد، همان چيزي که جناح محافظه کار از آن نگراني داشت که به هنگام بروز بحران، معادلات سياسي را به ضرر ايشان و به نفع شما تغيير دهد. 

با احترام

رضا فاني يزدي

3 مرداد 1383

<hr>

* مقاله «هاشمی رفسنجاني، اصلاح طلب يا محافظه کار» از صادق زیبا کلام، روزنامه عصر آزادگان، 6 بهمن 1378

** مقاله «مصلحت از حقيقت برتر است» از سيد مرتضي مرديها، روزنامه عصر آزادگان، 11 بهمن 1378

*** مصاحبه سعيد حجاريان با روزنامه وقايع اتفاقيه، 27 تير 1383

**** اشاره به مصاحبه سعيد حجاريان با ايسنا به مناسبت 1500 مين روز حبس اکبر گنجی