با وجود اینکه آرشیتکتهای اصلی پروژه خاورمیانه و تغییرات آن، یعنی نئوکانها بخش قابل توجهی از موقعیت خود را با استعفای چهره شاخص آنها رامسفلد در وزارت دفاع و کنارهگیری لوئیس لیبی، رئیس دفتر معاون ریاست جمهوری، و در حاشیه قرار گرفتن ولفوویتز و سایر چهرههای دیگر از دست دادهاند، اما هنوز دیک چینی، معاون ریاست جمهوری امریکا، از تمام امکانات موجود در جهت گسترش جنگ و توسعه آن به ایران حمایت میکند. این خطر به اندازهای جدی است که بخشی از جمهوریخواهان را که مخالف و نگران توسعه جنگ و گسترش آن به ایران هستند در کنار اکثریت دمکرات در هر دو مجلس سنا و نمایندگان قرار داده است.
خوشبختانه امروز اکثریت قابل توجه مردم ایالات متحده نیز متوجه این نگرانی بوده و به اشکال گوناگون مخالفت خود را با جنگ احتمالی این کشور با ایران ابراز میکنند. در کشور ما اما داستان از قرار دیگری است.
غفلت جامعه از فاجعه جنگ
مقامات حکومتی ایران، بویژه بخش نظامی-امنیتی حاکم با توجه به کنترل کامل بر دستگاههای خبری و سرکوب مخالفین سیاستهای ماجراجویانه خود موفق شدهاند که با بزرگنمایی در تواناییهای نظامی جمهوری اسلامی ایران و تکیه بر ناتواناییهای کنونی ایالات متحده در منطقه به گونهای وانمود کنندکه حمله نظامی ایالات متحده بیشتر یک بلوف سیاسی بوده و احتمال وقوع آن با توجه به وضعیت کنونی این کشور در عراق و افغانستان و مخالفت جهانی با تهاجم و توسعه نظامی بیشتر در این منطقه غیرمحتمل است. یکی از پیامدهای این سیاست، پاسخ و رفتار غیرمسئولانه مقامات حکومتی در رابطه با بحران هستهای است.
مقامات جمهوری اسلامی ایران علیرغم مخالفت جهانی با ادامه غنیسازی به گونهای تحریکآمیز هر روز خبر از موفقیتهای بیشتر خود در رابطه با استقرار بیشتر تعداد سانتریفوژها و دستیابی ایران به غنی سازی در سطح صنعتی میدهند.
پیامد دیگر این سیاست مقامات حکومتی در ایران موجب آن شده است که بیشترین جمعیت کشور کمترین نگرانی از وقوع احتمال یک جنگ خانمانبرانداز را دارد. بخش قابل ملاحظهای از جمعیت کشور ما با تبلیغات حکومتی در خواب غفلت فرو رفته و متوجه آن نیستند که فجایعی که در همسایگی ما در عراق در جریان است چه بسا در ابعاد بسیار وحشتناکتر آن در کمین مردم و کشور ما نشسته است. مقامات نظامی امنیتی با پافشاری بر ادامه غنیسازی و پیوند زدن پروژه هستهای به غرور ملی و توفیق خود در این سیاست، متاسفانه موفق گردیدهاند که بخشهای قابل توجهی از مردم را به شیوههای مردمفریبانه به حمایت از پروژه، وارد خیابانهای کشور نمایند. این درحالی است که اینگونه پروژهها باید در سطح کارشناسانه دولتی و غیردولتی بررسی شده و با درنظرگرفتن جوانب مثبت و منفی آن در سرنوشت کنونی و آینده کشور به بحث گذارده شده و درباره آن تصمیمگیری شود.
در شرایطی که احزاب و سازمانهای سیاسی مخالف از کوچکترین حقوق اولیه خود، یعنی فعالیت سازمانی و ابراز نظر در مطبوعات کشور و حق اجتماعات و بیان محروم میباشند، در مقابل روشهای پوپولیستی حکومت، گروههای تخصصی نه تنها امکان ارائه مباحث خود را به جامعه ندارند که در صورت ورود به این حوزهها تحت پیگرد قرار میگیرند.
توسل به چنین شیوههایی از ابتدای انقلاب تا به امروز وسیلهای بوده است برای به میدان کشیدن مردم و وسیلهقرار دادن آنها برای پیشبرد سیاستهای حکومتی. آقای احمدینژاد و باند نظامی-امنیتی پیرامون ایشان از همان ابتدای کار به بهترین شکل موجود از این شیوه پوپولیستی سود جسته و موفق شدهاند که مباحثی را که اساسا در هیچ کشوری در حوزههای عمومی و با تحریکات پوپولیستی به میان مردم آورده نمیشود را به شیوهای شیادانه به خواست جامعه تحمیل نمایند.
اخیرا بخشی از مخالفین سیاستهای تحریکآمیز و پر مخاطره جناح نظامی امنیتی باند احمدینژاد، از جمله خانم شیرین عبادی که بطور جدی نگران وقوع حمله احتمالی ایالت متحده و اسرائیل به بهانه دستیابی ایران به سلاح هستهای میباشند، با طرح رفراندوم هستهای به شیوهای متوسل گردیدهاند که نه تنها در هیچ کجای دیگر دنیا به کار گرفته نمیشود که حتی در صورت پذیرش آن ازطرف مقامات حکومتی نتایجی اساسا مخالف آنچه که ایشان در انتظار آن هستند به بار خواهد آورد.
بیان چند نکته
• خواست اجرای رفراندوم هستهای گرچه به ظاهر بسیار معقول میآید، اما با توجه به شرایط کنونی در کشور، میتوان قطعا نتایج آن را پیشبینی کرد. به نظر من نتیجه قطعی چنان رفراندومی چنانچه مورد نظر خانم عبادی است. یعنی در زمان کنونی توسط دولت آقای احمدینژاد و با توجه به جو حاکم کنونی و تبلیغات موثر بر افکار عمومی در ماهها و سالهای گذشته و با توجه به روشهای زشت و قلدرمنشانه ایالات متحده و اسرائیل در برسمیت نشناختن این حق قانونی ایران و تجربه عراق و خلع سلاح صدام و سپس حمله نظامی به این کشور و نوع رابطه ایالات متحده با کره شمالی، همگی حاکی بر آن است که آن بخشی از مردم ایران که معمولا پای صندوقهای رای میروند، به احتمال بسیار زیاد موافق سیاست کنونی رهبری کشور بوده و نتیجه چنین رفراندومی تایید سیاست رهبری کشور میباشد.
• پرسش من از خانم عبادی این است که بر فرض توافق عمومی با سیاستهای رهبری، ادامه چنین سیاستی مورد قبول ایشان است؟ آیا به نظر ایشان آن بخش از رهبری ایالات متحده و اسرائیل که در تدارک حمله نظامی است متقاعد خواهد شد که حالا که اکثریت مردم ایران موافق سیاست رهبری کشور خود هستند دیگر نباید به ایران حمله کرد و میباید با حمایت از رای مردم در حمایت از سیاست هستهای رژیم موضوع بحث را از دستور شورای امنیت و یا مذاکرات کشورهای 1+5 و یا آژانس اتمی خارج کرد؟
• سوال دیگر این است که آیا میتوان تصمیمات محافل بینالمللی از جمله شورای امنیت، آژانس بینالمللی و حتی مناسبات سیاسی مابین دولتها را مشروط به رفراندوم و خواست سیاسی مردم در یک کشور کرد؟
• پرسش دیگر این است که فرض را بر آن بگیرید که در چنین رفراندومی یک یا چند بند دیگر نیز به رای مردم گذاشته شود، مثل ساختن سلاح هستهای، یا احتمالا خروج از پیمانهای بینالمللی مثل پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای و یا حتی سازمان ملل و یا پایان دادن به نظام انتخاباتی در کشور و تاسیس خلافت اسلامی! آیا در صورت پاسخ “آری” به هر کدام از بندهای فوق و کسب اکثریت آرای مردم کشور در حمایت از هر کدام از موارد بالا، این بدان معنی است که دیگر موضوع از جانب این منتقدان منتفی است، چرا که به لحاظ حقوقی مثلا از طریق رفراندوم این امور با تایید اکثریت مردم مواجه شده است.
• تاکید خانم عبادی در دادن چند هفته فرصت مساوی و آزاد در تریبونهای عمومی کشور به صاحبنظران و نظارت بر نحوه برگزاری رفراندوم توسط جریانهای مختلف داخل کشور، با توجه به حجم تبلیغات کنونی و وضعیت احزاب و سازمانهای سیاسی در داخل و امکانات واقعی نظارت بر نحوه برگزاری رفراندوم، نه تنها در تغییر آرای مردم تاثیر چندانی نخواهد داشت که به هرحال هیچ الزامی برای محافل بینالمللی و مخالفین سیاستهای کنونی حاکم بر جمهوری اسلامی ایران در پیروی از نتیجه آرای چنین رفراندومی به وجود نخواهد آورد.
موضوع اعتمادسازی در پروژه هستهای نه به رفتار و آرای مردم در کشور که به سیاستهای نظام در گذشته و حال مرتبط بوده و در حقیقت نباید آن را به حیثیت آرای عمومی مردم گره زد.
• اما به لحاظ دیپلماتیک و سیاسی اپوزیسیون نظام اسلامی و شخصیتهای برجسته سیاسی و مورد احترام جامعه نباید نسخههایی را راهنمای عمل جمهوری اسلامی قرار دهند که اگر خود زمانی در حکومت قرار گیرند نمیتوانند به آن راهکارها عمل نمایند.
• حق دستیابی ایران به انرژی هستهای و از جمله چرخه کامل سوخت طبق کلیه پروتکلهای الحاقی و معاهدهنامههای بینالمللی از جمله پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای و آژانس جهانی انرژی اتمی به لحاظ بینالمللی به رسمیت شناخته شده و این حق قانونی نمیتواند با رفراندوم داخل یک کشور تحت سوال قرار گیرد.
• عموما موضوعاتی از این قبیل یعنی سرمایهگذاری جهت تحقیق، راهاندازی و یا تقویت شبکههای موجود در انرژی در یک کشور بحثی کاملا کارشناسانه بوده و عمدتا در حوزههای کارشناسی حقوقی در داخل کشور برای بحث و تصمیمگیری مورد توجه قرار میگیرند. ارائه این مباحث به گونه کلی از طریق رفراندوم و نظرخواهی از اکثریت مردمی در یک کشور که نه تنها به نتایج و عواقب سرمایهگذاری در این حوزهها علاقهای ندارند و حتی اطلاع کافی از تفاوتها و امکانات علمی و فنی موجود کشور در حوزههای عملی و فنی موجود کشور در حوزههای مربوطه ندارند صرفا به کار گروهی میآید که با توجه به امکانات تبلیغاتی و کنترل رسانههای کشور و شیوهای مردم فریب قادرند به نظرسازی و تایید آرا در جهت نظرات القا شده خود نائل آیند. در کشوری همانند کشور ما که بخش قابل توجهی از مردم از انرژی هستهای و پیامدهای علمی و تکنولوژیک آن و نگرانیهای موجود جهانی در استفاده نامطلوب در جهت ساختن سلاحهای هستهای کمترین اطلاعی ندارند، بحث رفراندوم و مراجعه به افکار عمومی کمترین اعتباری حقوقی نخواهد داشت و هیچ الزامی را برای هیچ مرجعی چه در داخل و چه در خارج از کشور بوجود نخواهد آورد.
حقانیت افکار عمومی و خطر بازی با آن
نگرانی افرادی همچون خانم عبادی، بانوی صلح و حقوق بشر ایران، در حقیقت تنها نگرانی ایشان نیست. بسیاری دیگر از شخصیتهای صلحدوست، طرفدار حقوق بشر و مخالف جنگ وحتی بسیاری از محافل طرفدار نظام کنونی جمهوری اسلامی ایران نگران وقوع جنگ احتمالی هستند. همه ما میدانیم که سیاست هستهای نظام گرچه عامل اصلی بحران کنونی در مناسبات ایران با ایالات متحده و اسرائیل نیست، اما بهانه لازم را برای تقابل نظامی احتمالی فراهم آورده است.
بنابراین جدای از اینکه مردم ایران در یک رفراندوم تحت شرایط آزاد یا غیر آزاد، با نظارت داخلی یا بینالمللی و یا تحت هر شرایط دیگری چه تصمیمی بگیرند، تا آنجا که این بهانه، یعنی سیاستهای هستهای کنونی احتمال تقابل نظامی را ممکن کرده است، رهبری جمهوری اسلامی ایران باید فورا به تعلیق موقت غنیسازی اقدام نموده و احتمال حمله نظامی و تحریکات مشابه آنرا منتفی نماید.
حمایت از تعلیق فوری غنیسازی به هیچوجه به معنای مخالفت با حق قانونی کشور ما جدای از اینکه کدام حکومت بر سرکار است، نبوده و دستیابی به انرژی هستهای و غنیسازی صنعتی بخشی از حقوق شناخته شده کشور ماست که متناسب با نیاز علمی و تکنولوژیک و سودآوری و سرمایهگذاری میتواند به عنوان یک گزینه و یا بخشی از منبع تامین انرژی در کشور در نظر گرفته شود.
سیاست کنونی اما متاسفانه چه با موافقت اکثریت مردم در یک رفراندوم تایید گردد و چه با مخالفت روبرو شود، موجبات جنگی احتمالی را فراهم آورده است که حداقل نتیجه اولیه آن تخریب کامل تاسیسات موجود هستهای کشور است که بالغ بر میلیاردها دلار سرمایهگذاری ملی را شامل میگردد.
در حقیقت آنهایی که مدعی آنند که انرژی هستهای حق مسلم ماست و گزینه هستهای را برای بخشی از انرژی کشور در پروژه توسعه علمی و صنعتی کشور قرار دادهاند، نمیتوانند با پافشاری بر ادامه غنیسازی و دستیابی به چرخه کامل سوخت در مقطع کنونی مجموعه زیربنای صنعتی کشور را که در صورت بروز جنگ به کلی ویران خواهد شد را قربانی کنند.
پافشاری بر ادامه چنین سیاستی با و بدون حمایت اکثریت مردم به هرگونه و شکلی اگر به تقابل نظامی و جنگ احتمالی فراروید، جز خیانت به مردم و کشور نیست.
برای طرفداران حقوق بشر و صلح آنچه امروز اهمیت حیاتی دارد نه کسب آرای مردم و توافق یا مخالفت آنها با پروژههای گوناگون در کشور که پیدا کردن راه حلی است برای کنترل و عبور از بحران کنونی بدون تقابل نظامی و جنگ ویران کننده وضدبشری احتمالی در ایران و منطقه.
با احترام،
رضا فانی یزدی
26 آپریل 2007