دوران دشواری است


کودتایی که از سالها پیش در شرف انجام بود، بالاخره در 23 خرداد به عریان ترین شکل خود را به نمایش گذاشت. عملیات تدارکاتی این کودتا از سالها پیش شکل گرفته بود. ترور سعید حجاریان، اشغال باند فرودگاه امام توسط تانکهای سپاه و حکم حکومتی رهبر در توقف لایحه مطبوعات به مجلس ششم اولین نشانه ها و آزمایشها برای سنجش میزان توانایی و مقاومت رقیب بود و در ضمن اولین گامها در تدارک قدمهای بعدی.

تسخیر مجلس هفتم و کرسی ریاست جمهوری در انتخابات نهم نیز موقعیت کودتاگران را در قدرت هرچه بیشتر استحکام بخشید. پس از تسخیر مجلس هفتم و انتخاب آقای احمدی نژاد به مقام ریاست جمهوری دیگر عملا تمام قوای سه گانه ی قانونگذاری، اجرایی و قضایی کشور در اختیار رهبری و حزب پادگانی در آمد.

شگرد رهبری در مقابله و رویارویی در دوره ی گذشته ی انتخابات ریاست جمهوری میان احمدی نژاد و هاشمی رفسنجانی در حقیقت یکی از ضربه های اساسی را به گرایش میانه روی نظام به رهبری هاشمی وارد آورد. هاشمی که تا آن زمان در عرصه حضور سیاسی در کشور هم قد و قامت رهبری به نظر می آمد، اینبار به ابتکار و تشویق رهبر ناشیانه به عرصه ی انتخابات وارد شده و عملا با شکست در مقابل رقیب ناشناخته ی خود بخش بزرگی از اعتبار سیاسی خود را از دست داد. هاشمی اما با این وجود هنوز تنها چهره ی موجود در نظام اسلامی بوده که قادر به چالش رهبری است و در لحظات بحرانی و یا پس از مرگ رهبری می تواند موقعیت از دست رفته ی خویش را بازپس گرفته و بر مقام رهبری نظام تکیه زند.

قدرت نظامیان و حزب پادگانی

قدرت نظامیان همچنین در نتیجه ی تسخیر همه عرصه های قدرت و بویژه دستیابی تمام و کمال به اقتصاد و منابع مالی کشور بیحد و حصر شد تا آنجاییکه امروز به تخمین حداقل سی درصد از کل تولید ناخالص ملی کشور در اختیار بنگاهها و شرکت ها و بنیادهایی است که عملا تحت نظارت کامل نظامیان و افراد وابسته به آنها قرار دارد.

نظامیان و حزب پادگانی و نیروهای امنیتی کناره ی آنها حالا دیگر سودای تسخیر کامل قدرت را که در تمام سالهای گذشته در سر می پروراندند، قابل تحقق یافته و در جهت عملی ساختن آن برآمدند. این مجموعه – یعنی حزب پادگانی، نهاد رهبری، و جریانات وابسته و نزدیک به آنها – در این دوره دیگر جدا تصمیم به حذف کامل رقیب از عرصه ی قدرت گرفته و آماده برای برداشتن تمام موانع موجود از سر راه آینده ی خود گردیدند.

تغییرات در منطقه و شکست نظامی و از دست رفتن اعتبار سیاسی ایالات متحده و مشکلات عدیده در منطقه بویژه در عراق، افغانستان و اخیرا در پاکستان از یک سو، و از سوی دیگر تغییر در سیاست های روسیه در منطقه در مقابله با امریکا بویژه در آخرین روزهای حکومت پوتین در مجموع تعادل سیاسی در منطقه را نیز به نفع رهبری حکومت اسلامی ایران برهم زد. رهبران جمهوری اسلامی پس از روی کار آمدن اوباما و اطمینان از اینکه سیاست تغییر رژیم از خارج دیگر عملا از دستور خارج شده است، فرصت لازم برای حذف کامل رقیبان پیدا کردند.

مناظره یا تدارک دادگاه

دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری فرصت مناسبی برای اجرا و تکمیل پروژه کودتا شد. احمدی نژاد با توافق کامل پیشین با آیت الله خامنه ای، پروژه ی مناظره های تلویزیونی را تدارک دید. گرچه این پروژه و نمایش از جانب بسیاری از فرهیختگان کشور در خارج و داخل مورد استقبال قرار گرفت و بسیاری آن را از جهتی به درجه ی بالاتری از سطح تحمل مسئولین نظام در شنیدن صدای مخالف ارزیابی کردند، اما اساسا این پروژه اجرای آخرین بخش از تدارک مقدمات کودتای رهبری و نظامیان بر علیه اصلاح طلبان و بویژه شخص هاشمی بود.

احمدی نژاد و دارودسته ی او که مدتها بدنبال پرونده سازی و دادگاهی کردن و خلع ید کامل و سرکوب رقیبان سیاسی خود بودند، هدفشان از این مناظره ها افشاگری و واردآوردن اتهامات به حریف مقابل و طرح دعوی در جامعه بود. مناظره های تلویزیونی از این جهت بهترین فرصت ممکن برای احمدی نژاد در جهت تدارک صحنه های بعدی بود. او در مقابل بیش از پنجاه میلیون بیننده و در مقابل چشم جهانیان اتهاماتی را به جناح رقیب خود وارد آورد که می رفت در دادگاه های بعدی در کیفرخواست آنها توسط دادستان ارائه گردد.

احمدی نژاد به شیوه ای رذیلانه صحنه ی مناظره با موسوی و کروبی و حتی رضایی را به صحنه ای برای افشاگری بر علیه هاشمی به عنوان بازیگر اصلی و مهره چین جناح مقابل تبدیل کرد. هدف او چنانکه در مقاله «

هاشمی: بازنده ی اصلی»* توضیح داده شده است، دقیقا تکرار پروژه ای بود که در دوران حیات آیت الله خمینی برعلیه آیت الله منتظری بکار گرفته شد.

رهبر و دارودسته ی حزب پادگانی اطمینان داشتند که با چنین صحنه سازی ها و طرح دعاوی و اتهامات که برخی از آنها اتهامات به شدت امنیتی بود – از جمله، تماس آقای هاشمی با پادشاه عربستان و پیش بینی سقوط دولت احمدی نژاد – می توانند زمینه ی محاکمات بعدی را فراهم کنند. آنها آمادگی کامل داشتند که پس از اعلام نتایج انتخابات و پیروزی احمدی نژاد، مراحل بعدی عملیات کودتایی را به اجرا گذارند. اما از یک امر غافل شدند، و آن واکنش خودجوش مردم بود و سخت سری وایستادگی میرحسین موسوی.

تصور کودتاگران آن بود که اینبار چون دوره ی گذشته، دیگر نامزدهای انتخاباتی نتیجه ی انتخابات را پذیرفته و قضاوت در تقلبات را به خدا و دنیای دیگر واگذار خواهند نمود. اشتباه آنها این بود که مردم و واکنش آنها را پیش بینی نمی کردند. شاید هیچ کس دیگری هم پیش بینی حضور چندصدهزار نفر در خیابانهای تهران را در مقابله با کودتا نمی کرد.

مردم در خیابانها

امروز اما واقعیت اینست که بخش بزرگی از عملیات کودتا به مرحله ی اجرا در آمده اما در مقابل مردم هم به خیابانها ریخته اند. مردم معترض خواهان باطل خواندن نتیجه ی انتخاباتند. موسوی پایمردی کرده و همراه با کروبی و بخش بزرگی از اصلاح طلبان، اینبار برخلاف عادت پیشین اصلاح طلبان، تا به امروز در کنار مردم ایستاده و خواسته های جنبش مردمی را نمایندگی می کند.

رهبری نظام غافلگیر شده و عملا اولین گام را پس گذاشته و به قول معروف «صدای انقلاب»** را شنیده و فرمان بازشماری آرا و رسیدگی به تخلفات را صادر کرده است.

مردم به یاد و به تقلید از دوران انقلاب، شبها الله اکبر گویان شده اند و برخی از دانشگاه ها به آشوب کشیده شده است. استادان دانشگاهها و فرهیختگان علمی و هنری و ادبی کشور معترض کودتاگرانند. برخی از مراجع و رهبران مذهبی نیز زبان به اعتراض گشوده اند.

در مقابل، اما نیروهای ضربتی نظام به جنایت در خیابانها دست زده و راهپیمایان و معترضین را ضرب و شتم نموده و خبر از کشتار تعدادی از هموطنان و دستگیری بسیاری از فعالان و رهبران اصلاح طلب و همچنین گروه های وسیعی از دانشجویان و مردم معترض به گوش می رسد.

مسلم است که این وضعیت به همین شکل نمی تواند ادامه یابد. خامنه ای و دارودسته ی نظامی-امنیتی ها و موتلفه و طالبانی های پیرامون رهبری خود را بطور جدی آماده ی مقابله می کنند.

نماز جمعه ی این هفته، به امامت رهبر، عرصه ی قدرت نمایی و لشکرکشی نظام است. رهبر نظام به احتمال زیاد به تهدیدات جدیدتری متوسل خواهد شد و با هزار تشر و تهدید و اتهام در صدد آن برخواهد آمد که طرف مقابل را به عقب نشینی وادار نماید.

گرچه نظام هنوز قدرت سرکوب خود را به تمامی بکار نگرفته، اما از طرفی بکارگیری سرکوب نیز بهای سنگینی را برای رهبری نظام به ارمغان خواهد آورد. آنها به هیچ عنوان قادر به پیش بینی آن نخواهند بود که آوردن قدرت سرکوب رسمی حکومت به خیابانها و به راه انداختن حمام خون چه پیامدهایی را برای نظام – چه در درون و چه از بیرون آن – به بار خواهد آورد.

هاشمی، موسوی و کروبی و دیگران که امروز رسما از طرف نظام مسبب بی نظمی و ناآرامی های اخیر قلمداد شده اند آگاهند که نباید غفلت کنند. هاشمی و اطرافیان ایشان و بسیاری از شخصیت های رادیکال جنبش اصلاحات می دانند که نباید لحظه ای درنگ کنند که خروج مردم از عرصه ی خیابانها و افت جنبش به معنای محاکمه و نابودی همه ی آنهاست. پرونده ی اتهامات آنها امروز بسیار سنگین تر از هفته ها و ماههای گذشته است. جنایتهای مزدوران رهبر در روزهای اخیر نیز به حساب آنها نوشته شده و آنها در صورت نشستن در دادگاههای انقلاب و ویژه ی روحانیت باید پاسخگوی جنایت های اخیر نیز باشند. لحظه ای درنگ و فکر سازش و عقب نشینی و پذیرش وعده های دروغین رهبری و تنها گذاشتن مردم در خیابانها به معنای مرگ قطعی آنهاست.

چه باید کرد

امروز قدرت حضور مردم در خیابانهاست که مانع برپایی دادگاه های از پیش تدارک شده ی کودتاچیان برعلیه هاشمی و خاتمی و دیگران است. بازگشت و عقب نشینی مردم بدون دستیابی به تغییرات اساسی در ساختار قدرت حکومت، پیامدی جز سرکوب همه گیر برای رهبران اصلاح طلب ببار نخواهد آورد. تنها راه مقابله و جلوگیری از خونریزی و سرکوب، حفظ تعادل قدرت مردم در مقابل سبوعیت رهبری نظام است. باید توجه داشت که مردم را نمی توان بدون سازماندهی و رهبری و بدون طرح خواسته های مشخص قابل دستیابی برای همیشه در خیابانها و در مقابل جنایتگران رژیم نگه داشت.

گرچه امروز مهندس موسوی به گونه ای نمادین و موقتی در مقام رهبری مقاومت جنبش خودجوش مردم قرار گرفته، اما ایشان نه کاریزمای لازم و نه مقبولیت کافی برای نگاه داشتن مردم معترض در خیابانها و پیشبرد جنبش برای مقابله ی فردا را دارد. جنبش اعتراضی امروز در خیابانها بسیار فراگیرتر از ظرفیت رهبری سیاسی مهندس موسوی است. مهندس موسوی به تنهایی توان هدایت جنبش و گسترش دادن آن برای مقابله با رهبری نظام و چالش موقعیت ایشان را ندارد.

نیاز کنونی برای ادامه ی موفقیت آمیز جنبش، ایجاد یک هسته ی سازمان یافته از رهبرانی است که تجلی و نمادی از جنبش اعتراضی کنونی در خیابانها باشند. این مجموعه باید چنان متنوع باشد که بتواند بیشترین نیروهای درون و بیرون از حاکمیت نظام اسلامی را نمایندگی و بسیج نموده و در نتیجه بیشترین قشرها و طبقات جامعه را به مقابله با رهبری ولایت فقیه به خیابانها و به اعتصاب و جنبش اعتراضی بکشاند.

در عین حال، خواست های جنبش را نباید ماورای توانایی های کنونی مجموعه ی اعتراضی در خیابانها فرموله نمود. باید باور داشت که هنوز میلیونها نفر از جمعیت کشور به هیچ عنوان همراه و همصدا با اعتراض کنونی نبوده و هیچ تمایلی برای همراه شدن با جنبش اعتراضی کنونی در آینده نزدیک ندارند. خواسته ها باید چنان فرمول بندی شوند که مجموعه ی غیرهمراه کنونی را به تقابل و مخالفت جدی نکشانند. انتظار میزان تحول و عقب نشینی از طرف مقابل نیز باید امکان پذیر و واقع بینانه باشد.
چپ روی در طرح خواسته های حداکثری عملا به محدود شدن دامنه ی جنبش اعتراضی مردم انجامیده و امکانات مانور حریف را در مقابل این جنبش بیشترساخته و ضربه پذیری جنبش را افزایش می دهد. محدوده ی خواسته ها باید چنان تعریف شود که رهبری نظام ترغیب و وادار به عقب نشینی شده و هزینه ی این عقب نشینی نباید بیشتر از هزینه ی سرکوب و به خون کشیدن جنبش اعتراضی باشد. در غیر اینصورت، رهبری نظام جنبش را به خاک و خون کشیده و پیامدهای نامعلومی در انتظار کشور خواهد بود.

دوران دشواری است

کمترین اشتباه در محاسبه، بزرگنمایی در ارزیابی نیروی اعتراضی، و دست کم گرفتن قدرت سرکوب رژیم، فاجعه آفرین خواهد بود.

با احترام،
رضا فانی یزدی

سه شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۸

16 ژوئن 2009

*http://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/18160/
**اشاره به صحبت شاه در دوران انقلاب بهمن 1357 که در تلویزیون ظاهر شد و به مردم گفت که صدای انقلاب شما را شنیدم.