بررسي مواضع حاکميت جمهوري اسلامي  و  ما در قبال جنگ عراق

*چگونه محافل اقتدارگراي جمهوري اسلامي و رژيم صدام از احساسات صلحدوستانه محافل بين المللي و نيروهاي داخلي در کشورهاي خود به نفع استقرار و ادامه ديکتاتوري سود مي جويند.

بحث جنگ اين روزها بحث عمومي اکثر محافل جهاني است. روشنفکران و فعالين سياسي ايران نيز از اين بحث راه فراري ندارند.  تا بحال مواضع متعددي از جانب نيروهاي گوناگون سياسي داخل و خارج از حاکميت بيان گرديده است. بطور عمده چنين موضع گيري هايي را مي توان به دو دسته تقسيم کرد. گروهي مخالف و گروهي ديگر به نوعي موافق  جنگ مي باشند. هر دوگروه به هيچ وجه  موضع قاطع خود را بيان نکرده و مخالفت يا موافقت خود را بطور ضمني بيان نموده يا نتيجه موافقت يا مخالفت آنها را بايد از درون تحليل هاي آنها بيرون کشيد. مقاله حاضر در صدد است برخي از مواضع اتخاذ شده را توسط رژيم جمهوري اسلامي و نيز روشنفکران درون و برون مرزي روشن نموده و در پايان به جمع بندي اين نظرات پرداخته و تحليل نگارنده را از حوادث جاري بيان نمايد.

ابتدا بايد دو مسئله را از هم تفکيک کرد. يک موضوع جنگ آمريکا و عراق و دوم موضوع اينکه آيا اين جنگ به ايران گسترش پيدا خواهد کرد که خود موضوع مقاله ديگري است.

درباره موضوع اول – جنگ آمريکا و عراق – بايد دو مسئله را در اين رابطه تفکيک کرد. يکي مخالفت با جنگ بطور عام، و ديگري موضع گيري در رابطه با آنچه در عراق در جريان است بطور خاص.

کمتر کسي است که از جنگ به خاطر جنگ حمايت نمايد. تقريبا تمامي جوامع بشري و در راس آن نيروهاي مترقي و هوادار دمکراسي مخالفت خود را با هرگونه جنگي اعلام نموده اند. جنگ چيزي جز تخريب، ويراني، و از بين بردن حاصل تلاش ميليونها انسان برجاي نخواهد گذاشت. در تمام جنگ ها اين مردم بي گناه هستند که نهايتا چه از نظر تلفا ت جاني و چه از نظر خسارات مالي مي بايد که بهاي سنگين جنگ را بپردازند. در مورد جنگ آمريکا – عراق هم غير از اين نيست.

اما چه شده است که گروه هايي از مردم عراق و جريانات تاريخي و سنتي سياسي عراقي در چنين جنگي در کنار آمريکا بر عليه رژيم محلي صدام وارد جنگ شده اند؟ آيا آنها از تخريب کشور خود لذت مي برند؟ مسلما علاقه و نگراني آنها نسبت به آينده کشور خود بيش از آن است که ساير جهانيان از جمله ما ايرانيان روشنفکر گمان مي بريم. آنها انفجارها، تخريب، و کشتار را مطمئنا بيشتر از ما احساس مي کنند. چرا که خانه و کاشانه آنهاست که ويران مي گردد، فرزندان، پدران و مادران آنها هستند که کشته و مجروح مي شوند. پس چرا بخش وسيعي از مخالفين رژيم صدام و از جمله بخش هايي از مردم عراق از اين جنگ خونين بر عليه صدام نه تنها حمايت مي کنند بلکه در کنار آمريکا و انگليس بر عليه رژيم خودکامه صدام وارد جنگ شده اند؟ اين سوال خيلي دشواري نيست. تنفر عمومي از رژيم صدام آنقدر جدي است که گروههايي از مردم عراق حاضر شده اند چنين خسارت بزرگي را متحمل شوند و نهايتا از زير يوغ چنين رژيمي بيرون آيند.

چرا مردم عراق بايد چنين خسارتي را بپردازند، و چگونه مي شد که از آن اجتناب ورزيد؟ آيا اگر رژيم صدام به يک رفراندوم عمومي و برکناري مسالمت آميز از قدرت که خواست مردم عراق بود، سر تسليم فرود مي آورد، آمريکا و انگليس جسارت ورود به چنين جنگي را به خود مي دادند؟ تصور اينکه بعد از کناره گيري داوطلبانه صدام چه شرايطي بر عراق مسلط مي گرديد، خيلي دشوار نيست. با توجه به ترکيب اپوزيسيون عراق در شرايط قبل از وقوع جنگ مي توان به اين نتيجه رسيد که ائتلافي از نيروهاي ملي عراق از جمله کردها، شيعيان، و ساير نيروهاي ملي توان اداره اجتماعي اين کشور را داشتند. مطمئنا محصول چنين ائتلافي  با همه کاستي ها غير قابل مقايسه با رژيم  ديکتاتوري و خودکامه صدام مي بود و حتما از حاکميت چند ژنرال آمريکايي و انگليسي که در آينده عراق نقش اصلي را ايفا خواهند کرد، بهتر مي بود.

خواست برکناري رژيم صدام ابتدا از طرف مردم عراق و نمايندگان سياسي اپوزيسيون عراق مطرح گرديد. کشورهاي منطقه به جز تعداد اندکي از جمله جمهوري اسلامي ايران همگي بر اين خواست اتفاق نظر داشتند. بوش به عنوان آخرين حربه چنين خواستي را مطرح نمود. بنابراين، خواست استعفا و برکناري صدام ابتکار رژيم بوش نبوده و نبايد چنين مطرح شود و به آن به مثابه يک اعمال فشار امپرياليستي نگاه کرده گرچه اتحاد بوش – بلير از آن به مثابه يک حربه سياسي براي آغاز جنگ استفاده نمود. اگر رژيم صدام حتي در آخرين لحظات قبل از آغاز جنگ اقدام به برکناري و خروج از کشور مي نمود، مطمئنا چنين فاجعه جهاني در اين ابعاد اتفاق نمي افتاد.

تغيير و برکناري رژيم غير مشروع صدام خواستي برحق و از درون جامعه عراق و طي سالهاي گذشته مطرح بوده و صرفا يک تحميل سياسي از طرف آمريکا و انگليس نيست و نبايد چنين تصوير گردد چرا که ناديده گرفتن مبارزات مردم عراق و مشروعيت براي رژيم صدام را بدنبال دارد.

حال بپردازيم به مواضع گروههاي داخل و خارج از حاکميت ايران در قبال جنگ عراق.

در درون حاکميت ابتدا به دليل وحشت از سقوط کوتاه مدت رژيم عراق که نتيجه تبليغات و تحليل هاي ائتلاف آمريکا بود، رژيم ايران بر خلاف تمام ادعاهاي ضد آمريکايي خود به هيچ وجه نه تنها موضع گيري مخالفت نکرد، بلکه تلويحا با سکوت مرموز خود در محافل بين المللي به شکلي از حمايت پنهان پرداخت. در واقع در محافل عربي و اسلامي موضع بي طرفي ايران در کنار ائتلاف آمريکايي – انگليسي ديده مي شد. حاکميت ايران از ترس اينکه پس از سقوط چند روزه صدام،  آمريکايي ها بخصوص با فشارهاي محافل اسرائيلي داخل و خارج آمريکا به طرف ايران گسيل خواهند شد، از موضع گيري بر عليه ائتلاف خود داري کرد. خطبه هاي نماز جمعه هاي سراسر ايران و مصاحبه هاي مطبوعاتي رژيم و پيامهاي رهبراين رژيم همه شاهد اين مدعاست.  اما اين موضع گيري ها پس از مقاومت يک يا دو هفته اي ابتداي جنگ از طرف بخشي از مردم عراق، که آمريکا به غلط تصور استقبال با دسته گل را از آنان داشت، بطور کلي تغيير جهت داد. 

عناصر دست راستي و اقتدار گرا در حاکميت جمهوري اسلامي پس از مشاهده چنين مقاومتي به اين باور رسيدند که اگر رژيم عراق توانايي مقاومت در مقابل چنين تهاجم همه جانبه اي را دارد، بنابراين آنها که در موقعيت بهتري از هر نظر (سياسي، نظامي، مالي، حمايت خارجي) قرار دارند، توانايي مقاومت بيشتري خواهند داشت بخصوص که آمريکا و ژنرال هاي نظامي آن پس از تجربه عراق حاضر نيستند در رابطه با ايران دوباره اين خطر را در آينده نزديک تجربه کنند.

حتي بعضي از جناح هاي حاکميت به اين نتيجه رسيدند که بهتر است در اين شرايط که آمريکا در گير اين مخمصه است، وارد در گيري با آن شد. چنين شد که جمهوري اسلامي يکباره پس از ماهها که در سراسر جهان تظاهرات ميليوني بر عليه جنگ در جريان بود، تصميم به برگزاري تظاهرات بر عليه جنگ کرد و با اين اقدام موضع جديد خود را رسميت بخشيد. 

به باور اين بخش از حاکميت، وارد شدن در جنگ و حمايت از آن به نفع صدام نتايج زير را براي آنها در بر خواهد داشت.

يک – باز گرفتن پرچم مبارزات ضد آمريکايي- ضد اسرائيلي از دست رژيم صدام که پس از جنگ بطور کلي بخاطر مواضع بي طرفانه ايران از دست جمهوري اسلامي خارج گرديد.

دو – ايجاد فضاي نگراني از جنگ و تعطيل پروسه دمکراسي در ايران

سه – استفاده ازفضاي ضد امپرياليستي و بسيج نيروهاي تحت رهبري جناح اقتدارگرا و مشروعيت بخشيدن دوباره به ادامه حيات سياسي خود تحت عنوان مبارزات ضد امپرياليستي.  

چهار – شکاف در صفوف اپوزيسيون ايران در رابطه با موضع گيري (حمايت يا مخالفت) با جنگ

پنج – استفاده و بازي با مفاهيمي چون شهادت، حاکميت ملي ، استقلال ملي، دفاع از سرزمين مادري و تحريک احساسات ناسيوناليستي به منظور بسيج احساسات و عواطف مردم حول حاکميت نامشروع جمهوري اسلامي و به تاخير انداختن مسائل حاد دستور کار در مقابل نيروهاي مخالف داخل و خارج از حاکميت و وادار کردن آنها به عقب نشيني موقت در مقابل جناح اقتدار گرا. 

در بخش ديگر از حاکميت، گروههاي اصلاح طلب گرچه بطور عمده مخالفت کلي خود را با جنگ بيان نمودند، اما جهت اصلي مخالفت آنها با حاکميت صدام مطرح گرديد و با درجات گوناگون مسئوليت جنگ را بر شانه ديکتاتوري صدام گذاشتند و تلويحا به اقتدارگرايان درون حاکميت فهماندند که آنچه بر صدام آمده است دير يا زود در انتظار آنهاست و چه بهتر که به خواست مردم که از نظر اصلاح طلبان انتقال حاکميت از اقتدارگرايان به آنهاست تن در دهند.

نيروهاي خارج از حاکميت نيز برخورد دوگانه اي به اين قضيه داشته اند.

بخش اول گروهي که بدون تامل مخالفت خود را با جنگ ابراز نموده و هر حرکتي را که بنوعي بار مسئوليت جنگ را بر دوش صدام و رژيم عراق مي گذارد محکوم کرده اند. از نظر اين گروه ارزش، مبارزه با آمريکاست و هرگونه دخالت امپرياليستي محکوم است و جاي هيچ بحث و صحبتي پيرامون آن نيست.

 اصالت با مبارزه بر عليه آمريکا، امپرياليسم و دفاع از حاکميت ملي است. حالا اينکه چگونه اين مبارزه تحقق عملي پيدا مي کند، موضوع نيست. آيا بايد به عنوان يک عراقي مدافع دمکراسي، شانه به شانه عناصر رژيم عراق، سازمان استخبارات عراق، و گارد رياست جمهوري صدام وارد جنگ شد چون آمريکا حمله کرده است؟ جواب ضمني و آنچه از تحليل اين گروه بر مي آيد اينست که “آري”.

گروه دوم مسئوليت عمده جنگ را بردوش صدام و سياست هاي قلدر منشانه و ضد مردمي عراق داخل و خارج کشور مي داند، تلاش در بدست آوردن و ساختن سلاحهاي کشتار جمعي و عدم پايبندي به قوانين بين المللي،  مسئوليت جنگ بر عليه ايران، هجوم قلدر مآبانه به کويت، بمباران هاي شيميايي عراق بر عليه مردم ايران و مناطق کردنشين، سرکوب بي رحمانه مردم عراق از شيعه و سني و قتل عام مردم در شهرهاي مختلف عراق و کوچ دادن و آوارگي بخش هايي از مردم عراق.

اينها سياست هايي است که زمينه هجوم و بهانه تهاجم و محکوميت عراق را در محافل بين المللي زمينه ساز نمود.

اين گروه اگرچه از جنگ و آغاز حمله به عراق به درجات گوناگون استقبال نکرده و خواهان جنگ نبود، ولي پس از وقوع جنگ مسئوليت آن را تنها برعهده ائتلاف آمريکايي نمي گذارد و عمدتا رژيم صدام و سياست هاي ماجراجويانه آن را زمينه اي براي تقويت ائتلاف بوش- بلير وآغاز جنگ مي داند.

به نظر نگارنده جنگي که نمي بايد و مي شد که از بروز آن جلو گرفت شروع شده است و در جريان است. شعارهاي مخالف با جنگ اگر قراراست که به تقويت روحيه صدام و حمايت از رژيم نامشروع عراق و انگيزه دادن به مردم عراق در جهت دفاع از رژيم صدام بينجامد بهتر است با ملاحظه بررسي شود.

بخشي از اپوزيسيون عراق در شرايط حاضر در جنگي خونين با رژيم عراق به اميد اينکه به آينده اي بهتر دست يابند درگير شده اند. همگان اتفاق نظر دارند که محصول ائتلاف اپوزيسيون عراق هر چه باشد از رژيم صدام به مراتب بهتر است. نبايد فقط به اين دليل که منافع آمريکا و ائتلاف هاي امريکايي در اين مقطع با حرکت بخش قابل توجهي از اپوزيسيون عراق هماهنگ گرديده و در جنگي مشترک درگير شده اند، به آنها که محصول تجربه مبارزاتي مردم عراق ، بيان مشروع تاريخ گذشته مردم عراق و نماينده برحق بخش هاي عظيمي از مردم عراق اند دهن کجي کرده و با شعارهاي واهي مبارزات آنها را خدشه دار نمود و از آنها به عنوان عمله و اکره و نوکران و دست نشاندگان آمريکا نام برد. 

روشنفکران ما نبايد اين اجازه را به خود داده و از جيب مردم عراق به نفع ديکتاتوري و ادامه حيات صدام حمايت نمايند.

خواست پايان هر چه سريعتر جنگ و توقف آن خواست همه بشريت انساندوست و همه مردم جنگديده و ستمديده عراق  و از جمله اپوزيسيون داخل و خارج رژيم عراق مي باشد. اما اين مهم بايد  که با برکناري رژيم صدام براي هميشه تضمين عملي صلح در عراق و منطقه را توام باشد. 

بزرگترين اشتباه در شرايط حاضر اين است که رژيم صدام امکان ادامه حيات پيدا کند و از اين جنگ سر سالم به در برد. صلح منطقه در گرو حذف رژيم صدام به عنوان يک رژيم جنگ افروز ي که در بيست سال گذشته عملا نشان داده است که از هيچ ماجراجويي فروگذار نيست، مي باشد.

در عين حال که حذف رژيم صدام درسي بزرگ براي امثال صدام در منطقه از جمله جمهوري اسلامي است که راه گريزي نيست.

نگراني روشنفکران و مردم ايران آنجا قابل تامل است که رژيم صدام بتواند با حمايت هاي گوناگون بين المللي و فشار افکار عمومي به حيات خود ادامه دهد. آنوقت است که عناصر اقتدار گرا در جمهوري اسلامي الگوي تجربه شده موفقي را براي ادامه حيات خواهند داشت.

به نظر نگارنده راه برون رفت از بحران فعلي در عراق بايد از مسيري بگذرد که در برگيرنده اصول زير باشد.

يک – حمايت همه جانبه از نيروهاي ائتلاف اپوزيسيون عراقي در جنگ بر عليه صدام و تلاش در جهت هر چه سريعتر سقوط رژيم صدام

دو – توقف فوري جنگ و فراخوان براي خروج سريع نيروهاي ائتلاف آمريکا و انگليس از سرزمين عراق و همچنين خروج و جلوگيري از ورود نيروهاي ترکيه به داخل مناطق کردنشين شمال عراق

سه – تحويل حاکميت و انتقال همه جانبه حاکميت عراق به نيروهاي ائتلاف اپوزيسيون  و فراهم کردن هر چه سريعتر شرايط مناسب براي انتخابات و گذار به دمکراسي در عراق

چهار – تشکيل يک نيروي تحت نظر سازمان ملل متحد براي بازسازي خرابي هاي ناشي از جنگ و بازسازي اقتصادي عراق و نوسازي سياسي و کمک به انتقال قدرت به ائتلاف اپوزيسيون و استقرار دمکراسي در عراق  

 در ادامه اين صحبت بحث پيرامون احتمال جنگ آمريکا و ايران و اينکه چرا جمهوري اسلامي از آن به طور ضمني استقبال مي کند را دنبال خواهم کرد  و نگراني ها و ديدگاه هاي گوناگون پيرامون اين موضوع را ارائه مي نمايم.

22 مارس 2003