اهميت تشکل و استقلال در جنبش دانشجويي
رضا فاني يزدي
rezafani@yahoo.com
تهاجم نظاميان به حريم دانشگاه در روز 16 آذر 1332 به منظور جلوگيري از اعتراضات دانشجويي به مناسبت ورود معاون رياست جمهوري آمريکا و اعتراض به رژيم کودتا، در شرايطي که رهبر قيام ملي مردم ايران دکتر محمد مصدق به دادگاه نظامي روانه بود و بخشي از فعالين سياسي و تعداد زيادي از دانشجويان ملي و توده اي آن زمان در زندانهاي رژيم کودتا به اسارت بودند، به کشتار سه تن از دانشجويان دانشکده فني تهران منجر گرديد.
جنبش دانشجويي در تاريخ معاصر ايران هميشه در پيوند تنگاتنگ با جنبش اعتراضي مردم ايران بوده و براي تحقق دمکراسي و پيشبرد آرمان هاي عدالت جويانه نقش تعيين کننده و موثري ايفاء نموده است.
حضور فعال جنبش دانشجويي در مبارزه بر عليه ديکتاتوري نظام سلطنتي و مقابله با جو خفقان و سرکوب کنوني در جامعه، يکي از عوامل موثر در شکل گيري و توسعه جنبش اعتراضي براي استقرار دمکراسي در کشور بوده و به عنوان حلقه واسط بين روشنفکران و توده هاي مردم نقش موثري ايفاء نموده است.
شجاعت، صداقت، صميميت و پاکدلي جنبش دانشجوي و آرمان خواهي به دور از قدرت طلبي، ويژگي جنبش دانشجويي کشور ماست. اين ويژگي توام با شور و احساسات جواني عاملي است که جنبش دانشجويي را طي پنجاه سال گذشته هميشه در راس جنبش اعتراضي مردم قرار داده و نتيجتا موجب پرداخت هزينه هاي گزاف براي آن بوده است.
تاريخ 50 ساله معاصر ما شاهد قتل عام و کشتار هزاران دانشجويي است که با آرمان آزادي براي کشور و زندگي بهتر براي مردم سنگين ترين بهاي ممکن را هزينه کرده اند. فقدان دمکراسي و آزادي در کشور ما، باعث گرديده که بسياري از دانشجويان و جوانان به جاي شرکت در کلاس هاي درس و ايفاي نقش اصلي خود در پيشبرد و ارتقاء بنيه علمي و تکنولوژيک و فرهنگي کشور در جهت شکوفايي علمي، فني و فرهنگي، به عرصه سياست حرفه اي روي آورده و در ميدان سياست نقش آفريني نمايند.
احزاب سياسي و رهبران حکومتي نيز با استفاده ابزاري از جنبش دانشجويي موفق گرديده اند که از احساسات و شور جواني اين جنبش در مقاطعي به عنوان پشتوانه و سرمايه سياسي خود در رقابت هاي سياسي سود جويي نمايند.
بلوغ کنوني جنبش دانشجويي و استقلال آن از مراکز قدرت سياسي و تحول رويکرد از فعاليت صرف سياسي و سهم خواهي از قدرت، به نقد روشنگرانه و انتقاد از سياست موجود مرحله نويني است در مسير تکاملي جنبش دانشجويي کشور که به رهاشدن اين جنبش براي ايفاي رسالت واقعي آن که مسئوليت نقد قدرت سياسي بدون شرکت در حکومت و سهم خواهي در قدرت مي باشد، مي انجامد.
يکي از موانع عمده جنبش دانشجويي کشور فقدان تشکل هاي سراسري دانشجويي است. تشکل سراسري دانشجويان به عنوان يکي از بزرگترين نهادهاي مدني کشور مي تواند جدي ترين مدافع خواست هاي صنفي دانشجويان در جامعه بوده و در دفاع از آزادي و حريم فکر و انديشه و دفاع از دمکراسي و مدنيت در جامعه نقش حياتي ايفاء نمايد.
توان واقعي جنبش دانشجويي آن زمان نمايان خواهد شد که اين جنبش بتواند خود را از کانون هاي قدرت درون و بيرون از حاکميت سياسي جدا نموده و نمايندگي اکثريت ميليوني دانشجويان را در يک اتحاديه سراسري دمکراتيک متشکل از تمامي دانشجويان، مستقل از ايدئولوژي و هرگونه آپارتايد تحميلي، احراز نمايد.
جنش دانشجويي ايران، همانند ساير جنبش هاي جوانان و دانشجويان در سراسر جهان، به مثابه حساس ترين نيروي اجتماعي که به تحولات و تغييرات در جامعه سريعتر از هر نيروي سياسي و اجتماعي ديگري عکس العمل اجتماعي نشان مي دهد، در تاريخ معاصر ايران، در هر دوران اجتماعي حضور فعال و پاسخگوي خود را داشته است. اما متاسفانه به دليل فقدان يک تشکيلات سراسري و سازمانيافته که بتواند اکثريت قاطع دانشجويان را نمايندگي نمايد، نتوانسته است نقش حياتي خود را که پاسداري از ارزش هاي دمکراتيک در جامعه مي باشد، در صحنه سياست ايران ايفا نمايد. جنبش متشکل و سازمان يافته دانشجويي در صورت استقلال از محافل قدرت و احزاب و سازمان هاي سياسي قادر خواهد بود که با ارائه برنامه و خواسته هاي دمکراتيک خود، نقش تعيين کننده اي در تدوين برنامه هاي سياسي احزاب، چه در حاکميت و چه در خارج از حاکميت سياسي، ايفا نمايد.
احزاب و سازمان هاي سياسي در مقابل جنبش يکپارچه دانشجويي کشور براي احراز حمايت اين جنبش و مشروعيت بخشيدن به حضور اجتماعي خويش در عرصه جامعه، چاره اي نخواهند داشت جز اينکه به خواسته ها و نيازهاي اين جنبش پاسخ مناسب داده و آن را در برنامه سياسي خود منعکس نمايند. تبلور اين خواست ها در برنامه سياسي احزاب، نشانگر حضور واقعي جنبش دانشجويي در کشور بوده و در واقع معادله کنوني را دگرگون خواهد کرد.
جنبش دانشجويي به جاي دنباله روي از احزاب و مراکز قدرت سياسي، و پذيرش تفوق رهبري آنها بر جنبش، با استقلال سياسي خود احزاب سياسي را وادار خواهد کرد که به خواست هاي جنبش پاسخ مناسب داده و در واقع آنها را به تامين خواست هاي جامعه مدني (جنبش دانشجويي) وادار مي نمايد.
نهادهاي مدني نبايد دنباله رو احزاب باشند. احزاب و مراکز قدرت سياسي در يک جامعه مي بايد براي جلب حمايت نهادهاي مدني و جنبش هاي اجتماعي از طريق پاسخگويي به خواستهاي اين نهادها و جنبش ها، و انعکاس اين خواست ها در برنامه سياسي خود و مبارزه در جهت اجراي آن، تلاش کنند.
در کشور ما تاکنون اين رابطه وارونه بوده است، نهادهاي مدني و جنبش هاي اجتماعي با تمايل تبديل شدن به يک حزب سياسي و يا شريک شدن در قدرت سياسي، به زايده اي در کنار احزاب و کانون هاي قدرت حکومتي مبدل شده و به دنباله روي از آنها تمايل داشته اند. اشکال اساسي اين رابطه در اين است که احزاب پاسخگو نبوده و به دنبال جلب حمايت ميليوني آراء نمي باشند و از طرف ديگر نهادهاي مدني با سياسي شدن بيش از حد و ايفاي نقش احزاب سياسي، قدرت نمايندگي پايه هاي اجتماعي خود را از دست داده و به محافل سياسي محدود و کوچک و فرقه اي مبدل مي شوند.
سياسي شدن حرفه اي نهادهاي وابسته به جامعه مدني و نتايج حاصل از آن، جامعه را در مقابل تسلط اقتدارگرايانه احزاب سياسي خلع سلاح نموده و نهادهاي مدني جامعه را که در حقيقت پاسدار دمکراسي در يک جامعه مي باشند، به محافل کوچک ذينفع در حاکميت سياسي مبدل مي نمايد.
دمکراسي در جوامع بشري و تضمين بقاء آن و استمرار حيات دمکراتيک يک جامعه منوط به حضور نهادهاي فراگير جامعه مدني بوده که با حفظ استقلال کامل از نهادهاي عمومي (دولت و حاکميت سياسي) به عنوان گروه هاي فشار اجتماعي براي نظارت و پيگيري و بازخواست از نهادهاي عمومي در يک جامعه عمل خواهند کرد.
تمايل نهادهاي عمومي به سمت اقتدار و تجاوز به حقوق شهروندي تنها و تنها با حضور نهادهاي مدني در يک جامعه قابل کنترل مي باشد. سياسي شدن حرفه اي نهادهاي مدني و شرکت آنها به عنوان بخشي از ابزار قدرت سياسي و قدرت حاکمه در واقع اين نهادها را به بخشي از اين تمايل اقتدارگرايانه و ضد دمکراتيک متمايل نموده و دمکراسي را در معرض خطر و تجاوز کانون هاي قدرت سياسي قرار خواهد داد.
تداخل فعاليت حوزه هاي جامعه مدني و عمومي، آسيب پذيري نهادهاي مدني را به دنبال داشته و پيامدهاي ناشي از آن به انزواي بخش هاي وسيعي از جامعه منجر خواهد شد و نهايتا از شکل گيري يک جامعه مدني قدرتمند که حافظ و ناظر اجراي قوانين و دمکراسي در کشور مي باشد، موانع جدي ايجاد خواهد نمود.
استقلال جنبش دانشجويي کشور را از محافل قدرت سياسي نبايد به انزوا و خروج دانشجويان از عرصه فعاليت سياسي در کشور تعبير نمود و به حرکتي در جهت خانه نشيني پرشور ترين بخش از جنبش دمکراسي خواهي کشور تفسير نمود. محصول اين استقلال عمل، نيرو و تاثير گذاري جنبش دانشجويي را صد چندان کرده، آرزوي تمامي جان باختگان اين جنبش را که آرزويي جز دمکراسي و آزادي براي ايران نبوده، به خواست اکثريت جامعه دانشگاهي ايران و شعار اصلي اتحاديه سراسري دانشجويان ايران مبدل خواهد نمود.
شانزده آذر سمبل مبارزه دانشجوياني است که طي پنجاه سال گذشته در مبارزه خود با استبداد در تمام اشکال آن و براي آزادي و دمکراسي در جامعه ايران مبارزه کرده اند.
گرامي باد شانزده آذر، روز دانشجو، درود به همه دانشجويان کشور، گرامي باد خاطره تمامي جان باختگان جنبش دانشجويي ايران. درود به تمامي دانشجويان در بند و خانواده هاي آنان.
درود و افتخار به جنبش پرتوان جوانان و دانشجويان کشور، صميمانه ترين و پاک ترين عاشقان دمکراسي و آزادي ايران.
با احترام،
رضا فاني يزدي
16 آذر 1382