در این یک ساله گذشته پرسش های زیادی مطرح شده که جای اندیشیدن دارد و نمی توان به سادگی از کنار آنها گذشت. چه عامل یا عواملی را می توان موجب قتل و کشتار بیش از ۲.۵ میلیون نفر از مردم در طول فقط یک سال گذشته دانست؟ چرا در کشور های پیشرفته سرمایه داری بیشترین تلفات را داشته ایم؟ آیا دمکراسی در این کشورها موجب مرگ صدها هزار نفر در این کشورها بوده است؟ سهم و نقش سرمایه داری بی بندوبار و نئولیبرالیسم در مرگ و میر صد ها هزار نفر در یک ساله گذشته چه بوده است؟
بیش از یک سال از شیوع ویروس کرونا گذشت. تا امروز بیشتر از ۲،۵۱۳۰۰۰ نفر در جهان جان خود را از دست داده اند و بیش از ۱۱۳ میلیون نفر به این بیماری مبتلا شده اند که این تعداد فقط شامل حال افرادی است که آزمایش داده اند و نتیجه آزمایش آنها مثبت بوده است. به یقین هم تعداد مبتلایان بیشتر از ۱۱۳ میلیون نفر است و هم تعداد قربانیان به مراتب بیشتر از تعداد اعلام شده.
تا آنجا که می دانیم تقریبا در بیشتر کشورها تعداد مرگ و میر به درستی اعلام نشده و هنوز هم نمی شود. حتی در کشورهایی چون آمریکا و انگلستان که فرض بر این است که آمارها را دستکاری نمی کنند اکنون خلاف آن ثابت شده و آخرین مورد آن هم عدم اعلام تعداد قابل توجهی از قربانیان در خانه های سالمندان در نیویورک بود که این روزها خبرساز شده و حتی به ایجاد کمپین جدیدی علیه استاندار این ایالت تبدیل شده و عده ای با جمع آوری امضاء خواهان برکناری او شده اند. در مورد کشورهایی چون ایران که دیگر حتی خود مقامات حکومتی هم اظهار داشته اند که تعداد قربانیان حداقل بیش از دو برابر تعداد اعلام شده رسمی است.
در این یک ساله گذشته پرسش های زیادی مطرح شده که جای اندیشیدن دارد و نمی توان به سادگی از کنار آنها گذشت.
*چه عامل یا عواملی را می توان موجب قتل و کشتار بیش از ۲.۵ میلیون نفر از مردم در طول فقط یک سال گذشته دانست؟
*چرا در کشور های پیشرفته سرمایه داری بیشترین تلفات را داشته ایم؟ آیا دمکراسی در این کشورها موجب مرگ صدها هزار نفر در این کشورها بوده است؟
*سهم و نقش سرمایه داری بی بندوبار و نئولیبرالیسم در مرگ و میر صد ها هزار نفر در یک ساله گذشته چه بوده است؟
عده ای نگرانی مردم اروپا و امریکا را در دفاع از آزادی ها شخصی و اجتماعی دلیل اصلی اعتراض آنها به قرنطینه در این کشور ها دانسته و میزان بالای مرگ و میر در این کشورها را تحت عنوان دفاع از آزادی های شخصی توجیه می کنند. آیا مردم در این کشورها به خاطر آزادی های شخصی از زندگی و جان خود می گذرند؟
عده ای مدعی هستند که مرگ و میر و تلفات کمتر در کشورهای شرق آسیا بخاطر فرمانبرداری مردم این کشورها از حکومت های آنهاست. آیا سربه راه بودن، مطیع و فرمانبردار بودن مردم از حکومت هایشان در مقابله با اپیدمی و بحران ها نجات بخش است؟
یک سوال مهم اینست که چرا در بخش دیگری از دنیا و در پرجمعیت ترین کشور دنیا کمترین تعداد مردم قربانی شده اند؟ آیا حکومت های خودکامه به جان انسانها بهای بیشتری می دهند؟ البته برخی معتقدند که چین در این مورد مخفی کاری کرده و چشم جهانیان را بر آنچه در این کشور رفته بسته است. اعتقاد این گروه این است که در چین میلیون ها نفر کشته شده اند و دلیل اصلی آنها هم اینست که اگر در کشورهای پیشرفته ای چون امریکا و آلمان و انگلستان صدها هزار نفر مرده اند چگونه می شود که در چین که بیشتر از یک پنجم مردم جهان را در خود جای داده است کمتر از ۵۰۰۰ نفر قربانی شده باشند.
در مطلبی تقریبا یک سال پیش در ۲۵ مارس ۲۰۲۰ نوشتم که
“هزینه های مقابله با این بحران در کشورهایی با بازار آزاد و سیستم سیاسی لیبرال و غیرمتمرکز بسیار بالاتر از کشورهایی است که دارای سیستم متمرکز دولتی هستند. حتی مقابله با شیوع بیماری نیز بسیار در کشورهای اروپایی و امریکا و دیگر کشورها دشوارتر است. هنوز در ابتدای شیوع این بیماری هستیم و می بینیم که اروپا و آمریکای شمالی وارد مرحله آسیب پذیری جدی شده اند و احتمالا در مقابل آنها قطب دیگر اقتصاد جهانی که چین می باشد توان تحملش بسیار بیشتر است و روش مقابله آنها با شیوع بیماری به دلیل تمرکز قدرت سیاسی در دست دولت نیز بسیار موثرتر بوده است. متاسفانه با قدرت گرفتن چین مدل سیاسی آنها نیز تا حدی مشروعیت پیدا کرده و مطمئنم روشنفکران جدیدی پیدا خواهند شد که از مدل های متمرکزتر و اقتدارگراتر حمایت کرده و برای آن تئوری بافی می کنند که این نیز خطر بسیار بزرگی برای دمکراسی در آینده است. به نظر می رسد که چین از این بحران و در دوران پسا کرونا قوی تر ظاهر شده و نقش موثرتری در جهان پیدا کند.”(۱)
در آن زمان تصور نمی کردم که یک سال بعد بیش از ۲،۵ میلیون نفر در دنیا قربانی شده باشند و هنوز در همه کشورهای جهان و از جمله در پیشرفته ترین کشورهای سرمایه داری در اروپا و آمریکایی شمالی روزانه ده ها هزار نفر قربانی شوند در حالیکه در چین ماههاست که این اپیدمی کنترل شده و دیگر از مرگ و میر در این کشور خبری نیست و زندگی به حالت عادی برگشته است.
با نگاهی به نمای زیر می بینید که در آن زمان چین با ۳۲۸۷ نفر بیشترین تعداد قربانیان را داشت و ایران نیز با ۲۰۷۷ نفر دومین کشور از نظر تعداد قربانیان در جهان بود در حالیکه امریکا فقط ۱۲۷۲ کشته داده بود.
مارس ۲۰۲۰
کمتر از یک سال بعد می بینیم که چین ۴۶۳۶ کشته، ایران ۶۰۱۸۱ کشته و امریکا بیش از ۵۲۷ هزار کشته داده است.
مارس ۲۰۲۱
چرا به اینجا رسیده ایم؟
برای پاسخ دادن به این چرای بزرگ شاید بهتر باشد که به آمارهایی که تا کنون از تعداد مبتلایان و قربانیان در کشورهای مختلف جهان بدست آمده نگاهی کنیم.
در جدول زیر تعداد مبتلایان و قربانیان را در ابعاد جهانی و قاره ای نشان داده ام و آنچه قابل توجه است اینکه بیشترین تعداد مبتلایان و قربانیان در آمریکای شمالی و اروپا هستند و این در حالیست که بیشترین تمرکز جمعیت جهان در آسیاست.
در جدول های زیر نیز آمار مبتلایان و قربانیان در ۱۰ کشور اول در جهان را به ترتیب تعداد قربانیان در هر کشور در تاریخ ۲۵ فوریه ۲۰۲۱ می بینید که امریکا با بیش از ۵۱۳ هزار نفر در بالای این جدول است. پس از امریکا، برزیل، مکزیک و هندوستان بالاترین در کشورهای اروپایی است که مقام پنجم تا دهم را در این جدول به خود اختصاص داده اند.
در جدول زیر نیز آمار مبتلایان و قربانیان در ۱۰ کشور اول در جهان را به ترتیب تعداد جمعیت در هر کشور مشاهده می کنید. چنانکه در این جدول می بینید چین با بیشترین جمعیت جهان در میان این ده کشور کمترین تعداد قربانیان را دارد.
می بینیم که تعداد قربانیان در هر یک میلیون نفر در چین ۳ نفر بوده و متاسفانه این تعداد در امریکا بیشتر از ۱۵۰۰ نفر در هر یک میلیون نفر است. در انگلستان این تعداد ۱۷۹۲ نفر، در ایتالیا ۱۶۰۵ نفر و در آلمان که بهتر از بیشتر کشورهای اروپایی پاندمی را مدیریت کرده این تعداد ۸۳۰ نفر است. بلژیک با جمعیتی نزدیک به ۱۲ میلیون نفر از این نظر یکی از بدترین کشورهای دنیا بوده و تعداد قربانیان پاندمی در هر یک میلیون نفر ۱۸۹۲ نفر است. در روسیه تعداد کشته ها ۸۴۸۷۶ نفر بوده و در ایران نیز تعداد کشته ها ۵۹۸۳۰ نفر اعلام شده است.
قابل توجه است که اگر چین به نسبت جمعیت اش به اندازه بلژیک قربانی داده بود امروز تعداد قربانیان این اپیدمی در چین بیشتر از ۲،۵ میلیون نفر می بود ولی اکنون کمتر از ۵ هزار نفر است. در مقایسه با آلمان نیز باید گفت که تعداد قربانیان در چین به بیشتر از ۱،۲ میلیون نفر بالغ می شد و اگر با انگلستان مقایسه کنیم این تعداد به ۲،۶ میلیون نفر باید افزایش پیدا می کرد.
شاید بهتر است به شکل دیگری نگاه کنیم و ببینیم که اگر امریکا، آلمان، بلژیک و انگلستان، روسیه و ایران به شیوه چین این اپیدمی را مدیریت می کردند تعداد کشته ها در این کشورها امروز چند نفر می بود؟
چین در هر یک میلیون نفر ۳ کشته داده است.
بلژیک با ۱۱ میلیون باید فقط ۳۳ کشته می داد، در حالیکه تعداد کشته ها در این کشور ۲۱۹۸۸ نفر است.
امریکا با ۳۲۵ میلیون جمعیت باید فقط ۹۷۵ نفر کشته می داد، در حالیکه تعداد کشته ها در این کشور۵۱۸۰۰۰ نفر است .
آلمان با ۸۴ میلیون جمعیت باید فقط ۲۵۲ کشته می داد، در حالیکه تعداد کشته ها در این کشور ۶۹۷۲۴ نفر است.
انگلستان با ۶۸ میلیون جمعیت باید فقط ۲۰۴ کشته می داد، در حالیکه تعداد کشته ها در این کشور ۱۲۲۰۷۰ نفر است.
روسیه با ۱۴۶ میلیون جمعیت باید فقط ۵۳۸ کشته می داد، در حالیکه تعداد کشته ها در این کشور ۸۴۸۷۶ نفر است.
ایران با ۸۵ میلیون جمعیت باید فقط ۲۵۵ کشته می داد، در حالیکه تعداد کشته ها در این کشور ۵۹۸۳۰ نفر است.
این مقایسه به نظر من تکان دهنده است زیرا که در هر کدام از این کشورها می شد که با مدیریت متفاوت جان هزاران نفر انسان را نجات داد.
من این مقایسه را از این جهت با چین انجام دادم که چین اولین کشوری بود که با این اپیدمی مواجه شد و هیچ آمادگی قبلی برای مقابله با آن را نداشت و در عین حال موفق شد در کشوری که بیش از ۱،۴ میلیارد نفر در آن زندگی می کنند با مدیریت مسئولانه با کمترین آسیب از آن به در آید. تمام کشورهای اروپایی و آمریکا و دیگر کشور های آسیایی به اندازه کافی وقت و فرصت داشتند که حتی بهتر از چین با این اپیدمی برخورد کرده و آن را مهار نمایند. به همین دلیل یعنی آمادگی و فرصت داشتن است که شاید کشوری چون تایوان با ۲۳ میلیون نفر جمعیت فقط ۹ کشته می دهد و یا ویتنام با بیش از ۹۷ میلیون جمعیت فقط ۳۵ کشته داده و سنگاپور با بیش از ۵،۸ میلیون جمعیت فقط ۲۹ کشته داده است. تایلند نیز با بیش از ۶۹ میلیون جمعیت فقط ۸۳ کشته داده است، یعنی کمتر از ۱ نفر در هر یک میلیون و حالا می توانید ببینید که اگر آنها را ملاک قرار دهیم وضعیت باز طور دیگری است که با آنچه در کشورهای اروپایی و حتی در پیشرفته ترین آنها اتفاق افتاده است غیر قابل مقایسه است.
برای نمونه مدل مدیریت اپیدمی در تایوان را در نظر بگیریم. اگر امریکا می توانست به شکلی که آنها اپیدمی را کنترل کردند عمل کند، امروز تعداد کشته ها در آمریکا به جای ۵۱۳ هزار نفر فقط ۱۳۲ نفر می بود، یعنی ۵۱۲۸۶۸ نفر کمتر مرده بودند.
شاید بعضی ها بگویند که کشورهای ذکر شده در جنوب شرقی آسیا به دلایل فرهنگی متفاوت هستند و مردم آنها مردمی مطیع و فرمانبردار بوده و حکومت ها در این کشور ها مستبد و زورگو هستند و به همین دلیل موفق شده اند که مردم را در خانه ها حبس کنند و جان میلیونها نفر را نجات دهند. اگر با این استدلال حتی کاملا موافق باشیم، باز اولا نمیتوان بی کفایتی دولت های دیگر را توجیه کرد و دوما این استدلال گرچه به ظاهر منطقی به نظر می رسد اما اساسا بی معناست. چرا که هیچ ارزشی بالاتر از زندگی انسانها نیست و حفظ جان انسانها وظیفه همه حکومت هاست و این حکومت ها اگر از همان ابتدا با بستن همه مراکز جمعی اقدام به برقراری یک قرنطینه کامل میکردند کمتر کسی به رفتار آنها اعتراض می کرد.
آلمان به عنوان یکی از کشورهای اروپایی در ابتدا بطور جدی به خطر اپیدمی اشاره کرد و خانم آنجلا مرکل در مصاحبه خود در ۱۶ آوریل ۲۰۲۰ به روش علمی و با زبان ساده به مردم آلمان هشدار داد که هرگاه هر فرد آلمانی فقط ۱،۳ فرد دیگر را آلوده کند سیستم بهداشت و درمانی در کشور فلج می شود و گنجایش تخت های بیمارستانی تمام خواهد شد. Angela Merkel uses science background in coronavirus explainer
او با حضور فعالانه خود در رسانه ها و تاکید بر رعایت فاصله گذاری اجتماعی و استفاده از ماسک موفق شد که حمایت مردم و مسئولین کشور را بدست آورد. این سیاست او حتی موجب محبوبیت بیشتر او و حزب او شد که در نظر خواهی که در آلمان در ماه می ۲۰۲۰ انجام شد کاملا چشمگیر است.
متاسفانه این سیاست بطور جدی ادامه پیدا نکرد و با شل کن- سفت کن های مکرر نه فقط به اعتراض های محدود بعضی از گروه های اجتماعی منجر شد که به انتشار گسترده ویروس در آلمان انجامید و مرگ ده ها هزار نفر را در ماه های بعدی در پی داشت.
بیشتر اعتراض ها در کشورهای غربی به سیاست های یک بام و دو هوای مسئولین کشورها و نیمه تعطیل شدن کشور و طولانی شدن این شرایط بود که پیامد آن خسته شدن مردم از این وضعیت بود. همین روش های بد مدیریت موجب شد که جریانات دست راستی و فاشیست نیز در این کشورها از فرصت استفاده کرده و به تقلید از فاشیست های طرفدار ترامپ در آمریکا به سازماندهی برخی اعتراضات دست زده و بدون ماسک به خیابان ها بیایند.
حتما یادتان هست که در انگلستان در ابتدا بوریس جانسون اعلام کرد که هیچ اقدامی در جهت قرنطینه نخواهد کرد و فقط بعد از اینکه خودش مبتلا و بیمارستانی شد تازه به فکر برقرار کردن قرنطینه افتاد و آن هم به شکل نیم بند. در سوئد نیز مقامات کشور بر خلاف تمام داده های علمی و توصیه های متخصصین دنیا در ابتدا اعلام کردند که اپیدمی را به طور عمده به حال خود رها می کنند تا با همه گیر شدن ویروس ایمنی گله ای ایجاد شود. در امریکا که از همه بدتر بود و رئیس جمهور از همان ابتدا در مقابل محافل علمی جبهه گیری کرد و اپیدمی را ساخته و پرداخته حزب دمکرات خواند که در مخالفت با او در صدد بستن بازارها بوده و هدفشان تخریب اقتصاد موفقی است که او در ۳ سال ریاست جمهوری اش ساخته بود. او حتی پس اعلام وضعیت فوق العاده باز با دروغگویی و شیوه ای شارلاتان وار منکر اپیدمی شد و ادعا کرد که همه چیز تحت کنترل است و این ویروس بطور معجزه گونه ای ظرف مدت کوتاهی ناپدید خواهد شد. ترامپ این ویروس را در بدترین حالت شبیه ویروس آنفلونزا می خواند که سالانه قریب به ۳۰ هزار نفر را می کشد و یا با مثال های احمقانه ای چون تعداد قربانیان در تصادفات رانندگی وانمود می کرد که این اپیدمی امر مهمی نیست و باید با آن ساخت.
اما نکته دیگر که شاید لازم است همینجا به آن اشاره کرد ادعای شبه روشنفکرانه ایست که متاسفانه در میان ایرانیان شیفته غرب رواج فراوان دارد و آن اینکه علت کشتار و گسترش بی اندازه اپیدمی در اروپا و امریکا را به نظام های دمکراتیک و حق رای و آزادی بیان مردم در این کشورها نسبت می دهند و مدعی هستند که حکومت ها در اروپا و امریکا بطور ذاتی و به دلیل دمکراتیک بودن نمی توانند به شیوه ای که در چین و ویتنام این ویروس مرگبار از میان برداشته شد اقدام نمایند، چرا که آن حکومت ها سیاست های خود را با سرکوب پیش می برند و مردم هم برای خود در حوزه خصوصی حقی قائل نیستند.
این استدلال در درون خود یک هسته نامعقول دارد و آن این باور نادرست است که دمکراسی ها در مقابل این اشکال اپیدمی به لحاظ زیرساخت های لازم ناتوان هستند و مدیریت دمکراتیک چابکی لازم را در مواجهه با بحران ها ندارد. دوم اینکه مردم در این کشور های پیشرفته آنقدر احمق هستند که حاضرند زندگی خود را با چند هفته و یا چند ماه آزادی شخصی تاخت بزنند. معنی این استدلال این است که شعور کلی مردم در این کشورها از شعور عمومی مردم در کشور های شرق آسیا از این نظر پایین تر است.
این استدلال ها بیشتر برای توجیه ناتوانی دستگاه مدیریت در این کشورها ساخته شده و متاسفانه بعضی از به اصطلاح روشنفکران هم به این فلسفه بافی های پوپولیستی متوسل می شوند چرا که در سیستم فکری آنها نمی گنجد که کشورهایی چون ویتنام و چین و تایوان و کره شمالی در مدیریت بحران بهتر از امریکا و اروپا کار کنند. این پندار با مقولاتی مانند استثنایی بودن دمکراسی های غربی پا گرفته است. این دست روشنفکران وقتی با ناتوانی درک و توضیح اینگونه موارد روبرو می شوند به جای آسیب شناسی این سیستم های دمکراتیک به توجیه آنها با این استدلال های بی اساس می پردازند.
برای اینکه کمی همه جانبه تر به این اپیدمی و شیوه های گوناگون مدیریت آن نگاه کنیم و نگاهی غیر نژادپرستانه داشته باشیم شاید بهتر است به مدیریت اپیدمی در چند کشور دیگر نیز نظری بیاندازیم.
ابتدا بگذارید توضیح دهم چرا می گویم نگاهی غیر نژادپرستانه، چون همه آنهایی که در صدد توجیه مدیریت نا لایق کشورهای سرمایه داری در این زمینه افتاده اند، مهمترین عامل موفقیت چین و بقیه کشورهای شرق آسیا را در رفتار برده وار و فرمانبردار مردم این کشورها می دانند و در همان حال انبوه قربانیان و کشته ها در اروپا و آمریکا را به حس آزادیخواهی و زیر بار زور نرفتن مردم در این کشورها نسبت می دهند. این نگاه از یک طرف در درون خود گونه ای نژاد پرستی نسبت به مردم جنوب شرقی آسیا دارد که آنها را فرمانبردار می بیند و از طرفی نگاهی تحسین گرا به مردم اروپا و امریکا و کلا سفید پوستان ساکن این کشورها دارد که به حقوق دمکراتیک خود آگاه هستند و زیر بار محدودیت های قرنطینه نمی روند. این در حقیقت بازمانده همان نگرشی است که به برتری نژاد فرمانروای اروپایی هنوز باور دارد. شاید فراموش کرده ایم که بزرگترین انقلابات و تحولات سیاسی و اجتماعی در این قرن در فیلیپین، کره جنوبی، مالزی، برمه، ویتنام، کامبوج، چین و اندونزی اتفاق افتاده است و اینها همان به قول شما مردم گوش به فرمان حکومت ها و فرمانبر هستند. اگر این نگاه نژادپرستانه و تحقیر کننده مردم این منطقه نیست پس چیست؟
اما اگر کمی چشم از اروپا و آمریکا برداریم و به دیگر کشورها نگاه کنیم می بینیم که در کشورهای استرالیا، نیوزیلند و گینه نو در اقیانوسیه و ایسلند نیز مدیریت اپیدمی بسیار موفق بوده است. استرالیا با جمعیت بیش از ۲۵ میلیون نفر فقط ۹۰۹ کشته داده است و جالب است که طی سه ماهه گذشته فقط ۲ نفر کشته داشته است. نیوزیلند با جمعیتی بیش از ۵ میلیون نفر نیز فقط ۲۶ کشته داده که تعداد کشته ها در هر یک میلیون نفر در این کشور فقط ۵ نفر است. گینه در این بخش از دنیا با جمعیتی بیش از ۹ میلیون نفر فقط ۱۲ کشته داده است. توجه کنید که استرالیا و نیوزیلند دو کشوری هستند که هم دمکراسی در آنها وجود دارد و هم بیشتر مردم اروپایی تبارند و کمتر از مردم اروپا و آمریکا به حقوق و آزادی های فردی خود بها نمی دهند.
پس نه دمکراتیک بودن نظام سیاسی بهانه خوبی برای توجیه بی کفایتی در مدیریت بحران است و نه رفتار مردم و نژاد و تبار آنها می تواند دلیل ضعف و یا قوت نظام ها در مدیریت اپیدمی باشد. به نظر من مهمترین عامل، ارزش گزاری و اولویت کشورها برای جان انسان هاست.
برای توضیح بهتر این مسئله شاید بد نباشد که به آمریکا برگردیم و ببینیم در همان زمانی که در چین روزانه ده ها نفر می مردند در امریکا چه خبر بود. مردم در دسامبر ۲۰۱۹ و ژانویه ۲۰۲۰ در امریکا خبر نداشتند که چه خطری آنها را تهدید می کند اما ترامپ و کاخ سفید از همان زمان در جریان شیوع احتمالی ویروس کووید۱۹ بودند. در گزارشی که مشاور بازرگانی ترامپ، پیتر ناوارو Peter Navarro در اواخر ماه ژانویه ۲۰۲۰ به او داد به روشنی به خطر این اپیدمی و پیامدهای احتمالی آن اشاره کرد.(۲) در این گزارش آمده که بی توجهی به این اپیدمی خطر احتمال مرگ میلیونها نفر و هزاران میلیارد دلار خسارت های اقتصادی را به دنبال خواهد داشت. پرسش اینجاست که چرا ترامپ و اطرافیان او در این زمینه بی توجهی نموده و یا به عمد هیچ اقدامی در جهت آگاهی دادن به مردم و برقراری قرنطینه های اجباری نکردند؟
شاید دلیل اصلی آن اولویت های حکومت ترامپ بود. برای ترامپ و دارودسته او اولویت حفظ جان انسانها نبود.
در مطلبی که در بالا به آن اشاره شد (۲) نوشته ام که دارودسته ترامپ با توجه به خطر احتمالی سقوط ارزش سهام قبل از اینکه اقدامی برای حفظ جان انسانها بکنند اقدام به فروش میلیونها دلار از سهام خود کردند. یعنی بیشتر از آن که نگران جان مردم باشند به فکر مال و منال خود بوده اند. یکی از این سناتورها که خود و خانواده اش اقدام به فروش سهام خود در این مدت کردند سناتور جمهوریخواه ریچارد بار Richard Burr رئیس کمیته قدرتمند اطلاعات سنای آمریکا بود که به اطلاعات طبقه بندی شده و حساس دولت فدرال دسترسی داشت. او و اعضای خانواده اش با توجه به اطلاعاتی که در اختیار داشتند در ۱۳ فوریه و قبل از سقوط بازار سهام اقدام به فروش میلیونها دلار از سهام خود کردند. و این در حالیست که او خود به عنوان رئیس کمیته اطلاعات سنای امریکا دو هفته بعد در تاریخ ۲۷ فوریه اپیدمی کرونا را شبیه اپیدمی آنفولانزای اسپانیایی در ۱۹۱۸ خواند که بیش از ۶۵۰ هزار آمریکایی جان خود به خاطر آن از دست داده بودند. پیامد تاخیر آنها در آماده سازی برای اپیدمی همین تعداد چشمگیر و روزافزون قربانیان است: بیش از ۵۱۳ هزار نفر تا امروز در امریکا مرده اند. آیا این فاجعه یعنی مرگ بیش از نیم میلیون نفر که کاملا قابل پیشگیری بود مصداق جنایت نیست؟
با نگاهی به جدول زیر می توانید مشاهده کنید که اگر می شود در کشوری با سیستم متمرکز و جمعیتی به اندازه یک پنجم کل جمعیت جهان (چین) با کمتر از ۵ هزار قربانی قضیه را فیصله داد و یا اگر در کشوری با جمعیت ۷۰ میلیون (تایلند) که بیشترین تراکم جمعیت و ترافیک توریسم دنیا را دارد با کمتر از ۴۰۰ نفر کشته از شر این ویروس لعنتی رها شد، چرا در امریکا باید بیش از نیم میلیون کشته داد و چرا در پیشرفته ترین کشورهای اروپایی روزانه هزاران نفر هنوز جان خود را از دست می دهند؟
برای یک بررسی دقیقتر و نشان دادن اینکه مدیریت اپیدمی و توجه به جان انسانها چه پی آمدهایی به بار می آورد و اینکه بفهمیم که دلایل نژادپرستانه در مورد مردم در جنوب شرقی آسیا و بخصوص در رفتار مردم و حکومت در چین تا چه اندازه بی اساس است به منطقه شمالی اروپا می رویم و به پیامدهای مدیریت اپیدمی توسط مسئولین در چهار کشور همسایه با داده های موجود نگاهی می اندازیم.
نروژ، فنلاند، دانمارک و سوئد را در نظر بگیرید. از این چهار کشور سه کشور جمعیتی تقریبا برابر با هم دارند و چهارمین کشور یعنی سوئد جمعیتی تقریبا دو برابر هریک از سه کشور دیگر دارد. ساختار جمعیتی و سن و سال در این کشورها بسیار به هم نزدیک بوده و این چهار کشور از نظر آب و هوا ، گذشته تاریخی، سیستم حکومتی و فرهنگ و رفتار مردم و میزان دمکراتیک بودن نظام سیاسی و اداری بسیار به هم شبیه هم هستند و شاید از این نظر بهترین نمونه برای اثبات ادعاهای بی اساس نژادپرستانه و بهانه های دیگر در توجیه مدیریت های بد در رابطه با این اپیدمی است.
چنانکه در جدول زیر می بینید نروژ بهترین مدیریت را داشته است و تعداد قربانیان در این کشور ۱۱۴ نفر در هر یک میلیون نفر است و سوئد از این نظر در میان این چهار کشور بدترین مدیریت را انجام داده و تعداد قربانیان در این کشور ۱۲۶۵ نفر در هر یک میلیون نفر از جمعیت است. به زبان ساده با توجه به این جدول و داده های ارایه شده در آن می توان دید که در سوئد در هر یک میلیون نفر مردم ۱۰ بار بیشتر از نروژ، ۹ بار بیشتر از فنلاند و ۳ بار بیشتر از دانمارک مرده اند.
در نمای زیر نیز می بینید که تقریبا در دو مقطع زمانی در آوریل ۲۰۲۰ و ژانویه ۲۰۲۱ هنوز میزان مرگ و میر روزانه در سوئد در هر یک میلیون نفر تقریبا ده برابر بیشتر از نروژ است. همانطور که در شاخص های بالا دیدید دلیل اصلی این میزان از مرگ و میر در سوئد نسبت به سه کشور دیگر و به خصوص نروژ به روش مدیریت اپیدمی بر می گردد و اولویت های مسئولین حکومتی در این کشورها.
می توان همین مقایسه را با دیگر کشورهای اروپایی و امریکا نیز انجام داد و نتیجه گرفت که نه دمکراسی و نه میزان نگرانی و دلبستگی به آزادی های شخصی افراد نمی تواند دلیل قانع کننده برای تفاوت آشکار مرگ و میر در این کشورها باشد. پس بسیار کودکانه است که مرگ و میر صدها هزار انسان را در کشورهای ثروتمند و پیشرفته سرمایه داری در اروپا، آمریکای شمالی و آمریکای جنوبی به دمکراتیک بودن حکومت ها و نگرانی های مردم در مورد آزادی های شخصی در این کشورها کاهش داد و در پشت این ادعا های نژادپرستانه و انحرافی و پوپولیستی دلایل اصلی مرگ و میر مردم را لاپوشانی کرده و یا موفقیت کشورهای دیگر را در مهار این اپیدمی به دیکتاتوری حکومت ها و سر به راه بودن مردم در آن کشور ها و یا بی توجهی آنها به حقوق و آزادی های فردی شان نسبت داد.
برای اینکه به عمق فاجعه بی مسوولیتی و بی لیاقتی مدیران حکومتی کشورهایی که تا کنون در آنها ده ها هزار نفر قربانی شده اند توجه کنیم باید فرض کرد که اگر مدل مدیریت امریکا و یا آلمان و یا انگلستان و یا فرانسه در تمام دنیا پیاده شده بود امروز تعداد قربانیان در جهان چقدر بود. برای تصور کردن این وضعیت ۱۰ کشور را در نظر گرفته ام و نتایج حاصل در هر کشور را بر اساس مدل های مدیریتی آمریکایی، آلمانی، انگلیسی ، فرانسوی و چینی به عدد نشان داده ام. اگر به این داده ها دقت کنید متوجه می شوید که اگر مدل های مدیریت آمریکایی و یا اروپایی در این ده کشور پیاده شده بود چه فاجعه ای در هر یک از این کشورها بوقوع می پیوست.
به عنوان مثال اگر در استرالیا مدل آمریکایی مدیریت اپیدمی پیش می رفت شاید امروز بیشتر از ۳۹۰۰۰ نفر در این کشور جان خود را از دست داده بودند در حالیکه در حال حاضر این کشور فقط ۹۰۹ نفر کشته داده است و اگر مدل چینی پیاده می شد شاید این تعداد فقط ۷۵ نفر می بود.
حالا تصور کنید اگر در چین مدل آمریکایی پیاده شده بود چه اتفاقی می افتاد. داده ها نشان می دهند که حداقل در این کشور بیش از ۲ میلیون و ۲۴۰ هزار نفر جان خود را از دست می دادند. مدل آلمانی در چین نزدیک به ۱.۲ میلیون قربانی می گرفت و مدل فرانسوی بیش از ۱،۸ میلیون و مدل انگلیسی بیش از ۲،۵ میلیون نفر را در این کشور می کشت.
با یک حساب ساده می بینید که با فرض مدل انگلیسی که یکی از بدترین اشکال مدیریت اپیدمی بوده است حداقل ۳ میلیون نفر بیشتر در این ده کشور جان خود را از دست داده بودند و اگر تصور کنیم که مدل چینی امکان پیاده شدن در همین ده کشور را می داشت کل تعداد قربانیان باید ۵۷۷۰ نفر می بود که ۵۰۰ هزار نفر کمتر از تعداد قربانیان در حال حاضر است.
شاید بپرسید که مگر می شود مدل چینی را در کشورهای دیگر پیاده کرد و یا بگویید که اینها ساخته و پرداخته ذهنیت شیفته چین پرستانه است که به دنبال تبلیغات برای نظام سیاسی چین است. اولا باید گفت که مدل چینی تنها مدل موفق نبوده است و چنانکه در بالا اشاره کردم گروه دیگری از کشورها حتی از چین هم بهتر اپیدمی را کنترل و مدیریت کرده اند، نیوزیلند، استرالیا، تایوان و بسیاری دیگر از کشورها را نیز می توان نام برد که کمابیش با موفقیت و به خوبی از پس این بلایای خانمانسوز برآمده اند، شاید دلیل اصلی آن اولویت آنها به جان انسانها بوده است نه حفظ بازار سرمایه داری.
چنانکه در داده های بالا نشان داده شد می بینیم که در کشورهایی که نظام سرمایه نیز حاکم است به دلیل مدیریت متفاوت شاهد نتایج متفاوت هستیم پس از جهتی شاید بتوان گفت که تعداد کشته ها و قربانیان ربطی به نظام های سیاسی در این کشورها نیز ندارد و در اینجا توجه نه بر نظام های سیاسی-اقتصادی که به مدیریت بحران در این کشورها معطوف بوده است. هرجا بیشتر به جان و زندگی انسانها بیشتر توجه شده نتایج بهتر بوده و تلفات انسانی و حتی ضرر اقتصادی کمتر بوده است.
ما به تجربه و داده های مستند می توانیم ببینیم که هر گاه مقامات حکومتی در هر کدام از کشورهای مورد بررسی به اقدامات لازم در جهت بستن بازارها و اعمال قرنطینه اقدام نموده اند، تعداد مبتلایان و قربانیان پس از کوتاه زمانی به شدت کاهش پیدا کرده است. این امر یعنی اعمال محدودیت ها و رعایت پروتکل های بهداشتی در همه کشورها پاسخ داده و هیچ کشوری از این قاعده مستثنی نبوده است. آنچه در اینجا قابل توجه است این است که در بسیاری از کشورها یا اساسا هیچ توجهی به این امر نشده و مقامات رسمی در آن کشورها نه تنها شیوع ویروس را منکر بودند که با برپایی گردهمایی ها به رشد اپیدمی کمک کردند. روسای جمهور امریکا و برزیل بدترین نمونه این شیوه های رفتاری بودند و به همین دلیل هم می بینیم که از نظر تعداد قربانیان این دو کشور در بالای جدول جهانی قرار دارند. این روش آنها در انکار خطر گسترش بیماری و تلفات حاصل از آن را باید در ردیف جنایت قلمداد کرد چرا که رفتار غیر مسولانه آنها موجب مرگ و میر چند صد هزار نفر و صدمات جانی به میلیونها نفر در این دو کشور شد.
تجربه آلمان و بلژیک
آلمان و بلژیک نیز دو کشور همسایه اند و از بسیاری جهات به هم شباهت دارند. نگاهی به تجربه مدیریت اپیدمی در این دو کشور می تواند بار دیگر نشان دهد که مرگ و میر ناشی از این اپیدمی نه به دمکراتیک بودن نظام سیاسی کشور و نه به میزان نگرانی مردم در حفظ دستاوردهای حقوقی آنها در حوزه آزادی های شخصی، بلکه به مدیریت و تصمیم گیری سیاسی رهبری این دو کشور بستگی دارد. و به همین دلیل نباید مسؤولیت مرگ و میر در این کشورها را به مردم و نظام دمکراتیک کشور نسبت داد. باید مدیران حکومتی را در این مورد مورد بازخواست قرار داد. هدایت جامعه در دوران های بحرانی چون اپیدمی و جنگ بر عهده رهبری سیاسی کشور است و مردم را نمی توان در این دوران های بحرانی به حال خود رها کرد و از خود سلب مسؤولیت نمود. آن گروه از روشنفکران که مردم و ساختار های نظام های سیاسی را در این موارد مسؤول می دانند در حقیقت یا متوجه مسؤولیت حکومت ها نیستند و یا در صدد توجیه سیاست های این کشورها هستند زیرا که شیفتگی ایدیولوژیک نسبت به این سیستم ها دارند.
حال برگردیم به بررسی دو نمونه آلمان و بلژیک در قلب اروپا. برای این منظور ۳ مقطع زمانی در ماه آوریل و سپتامبر و دسامبر ۲۰۲۰ در نظر گرفته شده است. این دو کشور در مرکز اروپا واقع شده و از نظر متوسط طول عمر،ترکیب سنی، نسبت مهاجرین و اختصاص بودجه بهداشتی و میزان مرگ و میر در سالهای گذشته به هم بسیار شبیه هستند. اما از نظر جمیعت آلمان تقریبا ۷ برابر بلژیک جمعیت دارد. به دلیل همین شباهت ها، مقایسه روش مدیریتی آنها در نیمه اول سال ۲۰۲۰ و میزان تلفات در این دو کشور نشان دهنده این است که تا چه اندازه تصمیمات مسؤولین کشور و توجه به توصیه های متخصصین بهداشت و درمان در آغاز اپیدمی در نرخ ابتلا و مرگ و میر تاثیر دارد. آلمان چنانکه در بخش های قبلی به آن اشاره کردم یکی از کشورهایی بود که در ابتدا با بستن مراکز گردهمایی، رستوران ها و بارها و مدرسه ها و بازارها، و برقراری محدودیت های رفت و آمد و رعایت فاصله گذاری های اجتماعی یکی از موفق ترین مدل های کنترل اپیدمی در اروپا بود و به همین دلیل می بینیم که با داشتن جمعیتی ۷ برابر بیشتر از بلژیک تا نیمه آوریل ۲۰۲۰ کمتر از یک دهم بلژیک کشته داده است.
در چند نمای زیر آخرین داده ها را درباره این دو کشور می بینید.
داده های بالا همه نشان می دهد که تا چه اندازه این دو کشور به هم شباهت دارند، اما می بینیم که با این همه مدیریت بهتر آلمان در ماههای اولیه تا چه اندازه موثر بوده و بلژیک که کمتر از %۱۴ از جمعیت آلمان را دارد در تمام دوران میان ماه آوریل تا آخر ماه اکتبر در سال ۲۰۲۰ همیشه بیشتر از ۷ تا ۱۰ برابر آلمان در هر یک میلیون نفر کشته داده است. این در حالیست که جمیعت بالای ۵۵ سال در آلمان ۶% بیشتراز بلژیک بوده و این گروه سنی بیشتر از هر گروه دیگری در معرض مرگ و میر هست.
این وضعیت متاسفانه در ماه های بعدی با برداشتن محدودیت ها در آلمان تغییر کرد و پس از آن شاهد رشد بی سابقه میزان مرگ و میر در آلمان هستیم تا جایی که این نسبت در ماههای ژانویه و فوریه و مارس ۲۰۲۱ به ۲۵% ، ۳۸% و ۴۴% افزایش پیدا می کند.
این نمایه به خوبی نشان می دهد که چگونه میزان مرگ و میر در آلمان متناسب با برداشتن محدودیت ها افزایش یافته و در فاصله کوتاهی میزان تلفات در این کشور از ۱۰۵۸۳ نفر در ۳۱ اکتبر به ۷۱۷۱۱ نفر در ۳ مارس ۲۰۲۱ افزایش پیدا می کند. این نشان می دهد که چگونه تغییر سیاست در این کشور که در تمام ۱۰ ماهه اول سال ۲۰۲۰ فقط ۱۰ هزار نفر کشته داده بود و یکی از بهترین مدل های کنترل اپیدمی در اروپا بود حالا با تغییر سیاست ماهانه بیش از ۱۵ هزار کشته می دهد. نکته اصلی اینست که اگر آلمان همان سیاست مرکل در ماه های نخست را دنبال می کرد تعداد کشته ها در حال حاضر در این کشور بیش از ۱۴ هزار نفر نمی بود. پی آمد تغییر سیاست در این کشور به قیمت جان ۵۵ هزار انسان تمام شد.
میتوان به همین ترتیب به آنچه در دیگر کشورها اتفاق افتاده است نگاه کرد و دید که چگونه مدیریت و تغییر سیاست ها و رفتارهای مسؤولین حکومتی به قیمت جان صدها هزار انسان تمام شده است. در کشور خودمان ایران نیز شاهد همین بی کفایتی و رفتار غیر مسوولانه بوده ایم. ما نه در ایران و نه در هیچ کجای دیگر در دنیا حق نداریم مردم را سرزنش کنیم زیرا این حکومت ها هستند که مسؤول جان شهروندان هستند. دولت جورج بوش پس از حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر قوانین شدیدی در محدود کردن آزادی های فردی در زمینه جاسوسی دولت علیه شهروندان وضع کرد. اسنودن پرده از گوشه ای ازین نقض آزادی های فردی توسط دولت ها برداشت. پس حتی دولت امریکای دمکراتیک هم اگر بخواهد همه گونه قوانینی وضع می کند.
سرزنش کردن مردم در این موارد در حقیقت محاکمه قربانی است، همانطور که نظام های دمکراتیک را نباید دلیل اصلی این فاجعه قرن دانست چرا که اگر ارزش زندگی بشر در مرکز توجه دمکراسی باشد دمکراسی می تواند بهتر از هر نظام دیگری با بهره برداری از همه امکانات جامعه با چابکی تمام به مقابله با بحران آمده و با خرد جمعی بهترین راه های مقابله را پیدا کند. مشکل امریکا و بسیاری از کشورهای سرمایه داری نه دمکراسی و نه حقوق و آزادی های دمکراتیک که حفظ بازار و گردش اقتصاد کالایی به هر قیمت است و به همین دلیل می بینیم که به قیمت جان و زندگی صدها هزار انسان در برابر قرنطینه و بستن بازار و بنگاه های اقتصادی مقاومت می شود و شارلاتان هایی چون ترامپ حتی در چنین موقعیت هایی نیز به فکر چپاول و کمک به بنگاههای اقتصادی هستند و بیشترین کمک های مالی را در اختیار آنها می گذارند حتی زمانی که میلیونها نفر از مردم بیکار شده و در بسیاری از شهرهای امریکا صف های گرسنگان در انتظار مواد غذایی به چند کیلومتر می رسد. کارگران از وحشت بیکار شدن مجبورند خطر ابتلا به بیماری و مرگ را بپذیرند چرا که اگر سر کار نروند و اخراج شوند حتی از دریافت بیمه بیکاری هم محروم خواهند شد. بایدن در یکی از نخستین اقدامات خود در یک دستور اجرایی حق دریافت بیمه بیکاری را برای کارگران اخراجی که به دلیل وحشت از ابتلا به ویروس کرونا به سر کار نمی روند تایید کرد.
شاید اگر در همه کشورها قرنطینه، پاکسازی محیط کار و زندگی و اعمال فاصله گذاری های اجتماعی و سازماندهی کمک به مردم برای دسترسی به نیازهای اولیه زندگی به شکلی که در چین، ویتنام، سنگاپور، استرالیا و نیوزیلند و تایوان و نروژ صورت گرفت انجام می شد، شاید ماه ها بود که زندگی به روال عادی خود باز گشته بود و ما شاهد مرگ این همه انسان در دنیا نبودیم.
رهبران چین، ویتنام، کامبوج، نیوزیلند، استرالیا، ایسلند، تایلند، کوبا، نیکاراگوا، هنگ کنگ و همه کشورهایی که در مقابله با این اپیدمی قبل از هر چیز به زندگی و جان شهروندان خود توجه کردند قبل تحسین هستند. آنها با اقدامات مسؤولانه خود جان هزاران نفر از شهروندان خود و میلیونها نفر در دنیا را نجات دادند.
برخی معتقدند که مقامات چینی مانع از انتشار اخبار و اطلاعات درباره این کشور هستند و احیانا در چین میلیونها نفر کشته شده اند. این افراد توجه نمی کنند که چین دیگر آن کشور با درهای بسته نیست که خبری در این ابعاد از آن بیرون نزند. خبرنگاران همه رسانه های غربی در تمام شهرهای چین به راحتی در حرکت هستند و هر روزه گزارش می دهند. میلیونها نفر ماهانه به چین سفر می کنند و سازمان بهداشت جهانی در تماس دائمی با مقامات محلی در چین است و هیچ منبع معتبر در دنیا تا به حال چنین مهملاتی را تایید نکرده است. این اخبار ساخته و پرداخته چین ستیزها بوده و تا آنجا که من طی این مدت شاهد بوده ام هیچکدام از منابع معتبر در امریکا آنها را تایید نکرده اند و اتفاقا همه متخصصین چین را به عنوان الگویی موفق در این زمینه نام می برند. مردم در چین ماه هاست که به زندگی عادی خود برگشته اند و چرخ اقتصاد این کشور با قدرت در حرکت است و این در حالی است که اقتصاد همه کشورهای غربی و امریکا آسیب دیده ولی اقتصاد چین همچنان در حال رشد است.
بعضی مدعی هستند که چین و یا دیگر کشورهایی که در این زمینه موفق بوده اند به زور دستگاه های حکومتی مردم را در خانه ها و محله ها محدود کرده و قرنطینه را برخلاف تمایل مردم اعمال کرده و مرزهای کشورشان و ترافیک بین شهرها را به زور بسته اند. مگر قرنطینه چیست؟ قرنطینه یعنی همین، محدود کردن ترافیک غیرضروری، بستن ورودی ها به شهرها و کنترل کامل عبور و مرور. مگر همه ما در ابتدا رژیم ایران را برای عدم اعمال قرنطینه شهر قم سرزنش نمی کردیم؟ مگر همه ما خواستار بستن مسجد ها و تعطیلی نماز های جمعه و عزاداری های مذهبی و تعطیلی موقت زیارتگاه ها از جمله حرم در مشهد و نیز در قم نبودیم؟ قرنطینه یعنی همین.
همه مشکل ما در دوران ترامپ همین بود که او به توصیه متخصصین در اعمال قرنطینه و محدودیت های لازم برای مقابله با اپیدمی گوش نمی داد. هیچ کدام از متخصصین در امریکا نگفتند که به خاطر حفظ آزادی های دمکراتیک باید مقررات قرنطینه را زیر پا گذاشت. همه متخصصین حتی تیم کاخ سفید هم همان توصیه هایی را که به دیگر کشورها می کردند به ترامپ می کردند و از او می خواستند که بازار، بنگاههای اقتصادی، مراکز ورزشی و اماکن عمومی و دانشگاه ها را ببندد. ولی او فقط به فکر بازار سهام بود و جان انسانها برایش پشیزی ارزش نداشت. در امریکا بارها و بارها گروه های مختلفی از متخصصین برآوردهایی از میزان کشتار مردم ارایه کردند از جمله برآوردهای دانشگاه هاپکینگز و سازمان بهداشت امریکا که به خاطر بی توجهی مسؤولین به توصیه های آنها متاسفانه مرتب تغییر می کرد و پیش بینی آمار تلفات افزایش می یافت. اولین برآوردها میزان کشتار را ۶۰ هزار نفر اعلام کرد، بعد به ۹۰ تا ۱۲۰ هزار نفر افزایش یافت، سپس به ۲۵۰ هزار نفر و بعدا به ۳۰۰ هزار رسید. الان شاهد هستیم که بیش از ۵۳۰ هزار نفر در این کشور جانشان را از دست داده اند و هنوز روزانه بیش از هزار نفر می میرند. آخرین پیشبینی حاکی از آن است که احتمالا تا اول ژوئن سال ۲۰۲۱ تعداد کشته ها در امریکا در بهترین حال آن به ۵۶۴ هزار نفر و در بدترین حالت به ۶۰۰ هزار نفر خواهد رسید و متاسفانه در جهان این تعداد در بهترین حالت ۳.۵ میلیون و در بدترین حالت آن بی بیش از ۳.۷ میلیون افزایش پیدا خواهد کرد.
آنچه در پایان می توان گفت این است که حکومت ها مسؤول هستند. همانطور که فرماندهان در جنگ ها گاه با حماقت های خود موجبات مرگ سربازان و شهروندان را فراهم می کنند، حکومت ها در مقابله با بلایای طبیعی و غیر طبیعی مسوول جان شهروندان هستند و هیچ بهانه ای مرگ انسان ها را نمی تواند توجیه کند. بی مسؤولیتی دولتمردان و عدم توجه آنها به جان انسانها، پدران و مادران، پدربزرگ ها و مادر بزرگ ها و همسران و برادران و خواهران و فرزندان ما را از ما گرفته است. امروز در جهان بیش از ۲ و نیم میلیون نفر یکی از این عزیزان را از دست داده است. آن یکی می توانست عزیزی از خانواده من و شما باشد یا خود من یا شما باشیم.
حق زندگی ، مهمترین حق بشر است و آنها که این حق را از ۲ و نیم میلیون بشر در یک ساله گذشته گرفتند در هر گوشه ای از این جهان که باشند مسؤول هستند گرچه هیچگاه مجازات نخواهند شد. آنها می توانستند جلوی مرگ صد ها هزار نفر را بگیرند ولی این کار را نکردند. جنایتکار هم آن کسی است که اقدام به جنایت می کند و هم آن کسی که وظیفه دارد که جلوی جنایت را بگیرد ولی وظیفه خود را انجام نمی دهد. متاسفانه عده ای روشنفکر با تئوری بافی های خود دستان خونین این دولتمردان را در کشورهای به اصطلاح مردم سالار پاک کرده و اینگونه کشتار مردم را توجیه می کنند.
رضا فانی یزدی
بیست و یکم مارس ۲۰۲۱
شانزدهم اسفند ۱۳۹۹
برای نوشتن این مطلب از منابع زیر استفاده شده است
https://www.worldometers.info/coronavirus/#countries
https://covid19.healthdata.org/
https://www.cdc.gov/coronavirus/2019-nCoV/index.html
۱ – دنیای پسا کرونایی چگونه جهانی است؟ – رضا فانی یزدی ۲- کرونا و وضعیت زندگی مردم در آمریکا – رضا فانی یزدی