چالش تاريخي ايالات متحده‌ي آمريكا

فروپاشي شوروي و فروپاشي توّهم صلح: ‌ ‌
با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي و ديگر كشورهاي سوسياليستي در شرق اروپا و از بين رفتن بلوك قدرتمند سياسي- نظامي- اقتصادي سوسياليسم و پايان جنگ سرد، بسياري بر اين باور بودند كه تهديدات دوران جنگ سرد و احتمال تقابل هسته‌اي دو ابرقدرت جهاني و خطر نابودي بشريت از كره‌ي خاكي رخت بربست و جهان ما شاهد آينده‌اي صلح‌آميز خواهد بود، ديپلماسي و گفت‌وگو جانشين جنگ و تهديد در امر حل‌وفصل اختلافات خواهد شد، بودجه‌هاي عظيم چندصد ميليارد دلاري تسليحاتي راه خود را به ساير عرصه‌هاي نيازمندي جامعه‌ي بشري خواهند گشود و تصوير فرداي جامعه‌ي بشري فارغ از مسابقات تسليحاتي، تهديد، جنگ و ويراني خواهد بود، نظم نوين جهاني سرآغاز زندگي صلح‌آميز جديدي خواهد شد و حفظ محيط‌زيست و آينده‌ي بشر در مركز توجه دوران پس از جنگ سرد قرار خواهد گرفت و درگيري‌هاي منطقه‌اي يكي پس از ديگري رفع‌ورجوع گرديده و صلح نويدبخش جامعه‌ي فرداي ماست.
ريشه‌ي اين باور از آن‌جا بود كه سياست‌مداران غربي به‌ويژه در ايالات متحده انباشت و توليد سلاح‌هاي كشتارجمعي، درگيري‌هاي منطقه‌اي و اشغال ديگر كشورها، دخالت مستقيم و غيرمستقيم در امور داخلي ساير كشورها و ايجاد پايگاه‌هاي نظامي را با بهانه‌ي مقابله با اهريمن كمونيسم و وجود اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي و كشورهاي هم‌پيمان توجيهمي‌كردند. كودتاهاي نظامي از ايران گرفته تا گواتمالا و شيلي، دخالت نظامي از ويتنام گرفته تا گرانادا و دخالت در امور داخلي كشورها و ايجاد پايگاه‌هاي نظامي از فيليپين گرفته تا مصر و عربستان سعودي همه را به بهانه‌ي مقابله با خطر گسترش كمونيسم و خطر شوروي توجيه مي‌كردند.‌ ‌

واقعيت ادامه‌ي جنگ سرد و سلطه‌ي نظامي:
اكنون بيش‌تر از 15 سال از فروپاشي سوسياليسم گذشته است. خطر گسترش كمونيسم ديگر به بخشي از تاريخ پيوسته و بايد در موزه‌هاي تاريخي سراغ آن‌را گرفت، اما مسابقه‌ي تسليحاتي همچنان ادامه دارد. تنها بين سال‌هاي 1995 تا 2002 بيش از 110 ميليارد دلار انواع سلاح‌هاي متعارف توسط ايالات متحده، روسيه، چين و اروپا به كشورهاي منطقه‌ي خاورميانه فروخته شد كه سهم ايالات متحده 47 ميليارد دلار و اروپا بالغ بر 55 ميليارد دلار بوده است.
با فروپاشي سوسياليسم واقعاً موجود و تغيير توازن قواي بين‌المللي، ايالات متحده به‌عنوان يگانه اَبَرقدرت جهاني، كه نه پايبند مصوبه‌هاي سازمان‌هاي ميانجي بين‌المللي است و نه قدرت سابق اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي جلودار آن است، در صدد تحكيم مواضع خود و ايجاد مناطق نفوذ جديد برآمده است. حضور بيش از دويست‌هزار نيروي نظامي اين كشور در منطقه‌ي خاورميانه، درگيرشدن در سه جنگ پي‌درپي در عراق و افغانستان و اشغال همزمان دو كشور عراق و افغانستان و ايجاد پايگاه‌هاي جديد نظامي در كل منطقه از قطر و كويت و عربستان و عراق گرفته تا تركيه و افغانستان و آذربايجان و قرقيزستان و ازبكستان همگي نشانه‌ي آن است كه اين كشور مصمم است كه منطقه‌ي خاورميانه را براي سال‌هاي آتي تحت‌كنترل خود داشته باشد.

نفت، ويژگي منطقه‌ي خليج فارس:
مبارزه با تروريسم و موضوع بحران هسته‌اي و تصميم ايالات متحده به تغيير رژيم اسلامي در حقيقت بخشي از پروژه‌ي بزرگ‌تري است كه امنيت ملي ايالات متحده را با منطقه‌ي حساس خاورميانه پيوند زده است. ويژگي منطقه‌ي خاورميانه و كشورهاي حوزه‌ي خليج و رابطه‌ي آن با امنيت ملي ايالات متحده در حقيقت به‌اين دليل است كه 65 درصد از مجموعه ذخيره‌هاي شناخته‌شده‌ي نفت جهان، يعني 680 ميليارد بشكه از مجموع 1047 ميليارد بشكه ذخيره‌ي نفتي شناخته‌شده‌ي جهان، در اختيار هفت كشور عربستان سعودي، امارات متحده‌ي عربي، عراق، كويت، ايران، قطر و عمان قرار گرفته است. ايالات متحده به‌عنوان بزرگ‌ترين كشور مصرف‌كنند‌ي نفت جهان با ميزان مصرف 48/20ميليون بشكه نفت در روز، كمبود روزانه‌ي نفت خود را كه در سال 2005 چيزي در حدود 5/11ميليون بشكه در روز است را عمدتاً از كشورهاي حوزه‌ي خليج فارس تأمين مي‌كند.
اين درحالي است كه تا سال 2025 ميلادي كه مصرف روزانه‌ي اين كشور به‌ميزان 3/28 ميليون بشكه در روز افزايش خواهد يافت، نياز اين كشور به واردات نفت به مقدار 7/19 ميليون بشكه در روز نيز افزايش خواهد يافت. اين بدان معناست كه ايالات متحده در سال 2025 با توليد 4/9 ميليون بشكه نفت و ساير فرآورده‌هاي مشابه در روز به 50 درصد از مجموع توليد نفت كشورهاي حوزه‌ي خليج فارس براي پاسخ‌گويي به نيازهاي مصرف روزانه‌ي داخلي خود در اين كشور محتاج است.

نفت، كليد امنيت ملي آمريكا:
استفاده از نفت به‌عنوان منبع توليد انرژي، متداول‌ترين و درعين‌حال ارزان‌ترين و كم‌خطرترين منبع توليد انرژي است. استفاده از ساير منابع توليد انرژي از جمله گاز، آب، باد، انرژي خورشيدي، ذغال يا انرژي هسته‌اي به‌سادگي عملي نيست؛ زيرا يا مثل انرژي توليدشده از آب بسيار كمياب است يا مثل انرژي خورشيد و باد بسيار گران‌قيمت است يا مثل انرژي هسته‌اي بسيار خطرناك و آلوده است. به همين دليل است كه اكثر كارشناسان انرژي همچنان معتقدند كه نفت به‌عنوان منبع اصلي توليد انرژي تا سال‌هاي طولاني همچنان باقي خواهد ماند. ‌ ‌
در ايالات متحده در حال حاضر نفت به‌عنوان منبع اصلي توليد انرژي با حدود 40 درصد هم‌چنان نقش اصلي را در توليد انرژي اين كشور بازيمي‌كند. ساير مواد انرژي‌زا از جمله گاز طبيعي 24درصد، ذغال 23درصد، و انرژي هسته‌اي در حدود 8 درصد و ساير انواع انرژي از جمله الكل و غيره مجموعاً در حدود 5 درصد از مجموعه توليد انرژي را دارند.
وزارت انرژي ايالات متحده پيش‌بيني مي‌كند كه نقش نفت در ميزان توليد انرژي حتي در سال 2025 نيز به مقدار 41 درصد باقي خواهد ماند. اهميت اصلي اين ماده از آن‌جاست كه 97 درصد از سوخت موردنياز مجموعه وسايل ترابري و حمل‌ونقل در تمام بخش‌هاي نظامي و دولتي و خصوصي در هوا، زمين و دريا به اين ماده بستگي دارد. كم‌ترين صدمه‌اي به سيستم حمل و نقل در ايالات متحده، بزرگ‌ترين ضربات را بر اقتصاد اين كشور وارد خواهد كرد. حتي قدرت تهاجمي نيروي نظامي ايالات متحده به‌عنوان قوي‌ترين قدرت نظامي جهان در گرو حركت ناوگان‌ها، بمب‌افكن‌ها و خودروهاي كوچك و بزرگ نظامي اين كشور است كه تماماً وابسته به انرژي توليدشده از سوخت‌هاي نفتي است.
بي‌جهت نيست كه وزير سابق انرژي ايالات متحده، اسپنسر آبراهام، مي‌گويد “امنيت انرژي اساسي‌ترين بخش از امنيت ملي ماست.” همين مهم موجب آن شده است كه نيروي نظامي ايالات متحده بيش‌تر به محافظ و پليس منابع نفت جهاني تبديل شود. بخش اعظم وظايف نيروي نظامي ايالات متحده در تمام جهان معطوف به محافظت از مراكز توليد و استخراج نفت، پالايشگاه‌ها، محافظت از خطوط لوله و اسكورت كشتي‌هاي نفت‌كش شده است. ‌ ‌
نفت در حقيقت به‌عنوان ماده‌ي اصلي سوختي و توليد انرژي براي راه‌اندازي مجموعه‌ي صنايع و خدمات و اقتصاد ايالات متحده نقش حياتي ايفا نموده و به‌همين دليل با افزايش هرچه بيش‌تر ميزان نياز اين كشور به اين ماده‌ي انرژي‌زا، امنيت مراكز توليد نفت به‌ويژه امنيت و كنترل مناطق نفت‌خيز ازجمله كشورهاي حوزه‌ي خليج فارس از اهميت بيش‌تري برخوردار است.
اما جداي از اين‌كه كنترل مراكز توليد نفت از جهت تأمين نيازهاي روزافزون روزانه در داخل ايالات متحده براي اين كشور از اهميت حياتي برخوردار مي‌باشد، كنترل بازار فروش نفت و كنترل اين كالا در بازرهاي جهاني در حقيقت ابزاري است براي كنترل و مقابله با ساير رقباي سياسي- اقتصادي و نظامي و قدرت‌هاي منطقه‌اي.

چين:
چين با جمعيت بيش از يك‌ميليارد و اقتصادي با رشد شتابان بيش از ده‌درصد در دو دهه‌ي گذشته به يكي از نيرومندترين رقباي ايالات متحده تبديل شده است. امروز چين با در اختيار گرفتن بخش بزرگي از بازار كالاهاي مصرفي در ايالات متحده و با دردست داشتن بيش از 600 ميليارد دلار ارز اين كشور در حقيقت بزرگ‌ترين چالش تاريخي مقابل ايالات متحده در اين قرن است. مشكل اساسي چين در حقيقت فقدان انرژي مورد نياز اين كشور است. چين درسال 2025 با ميزان توليد 4/3 ميليون بشكه نفت در روز براي پاسخ‌گويي به مصرف روزانه‌ي خود كه 8/12 ميليون بشكه در روز برآورد مي‌شود، حداقل به 4/9 ميليون بشكه نفت روزانه احتياج دارد. اين احتياج عمدتاً بايد از طريق كشورهاي حوزه‌ي خليج كه بيش‌تر از 27 درصد از توليد جهاني نفت را در سال 2025 در اختيار دارند، تأمين گردد. كنترل كشورهاي حوزه‌ي خليج و رفع موانع موجود براي كنترل آينده‌ي اين منطقه در حقيقت كنترل غول آينده‌ي اقتصادي جهان است و پاسخي است براي چالش فرداي ايالات متحده و مهار اين كشور در اقتصاد ايالات متحده و اقتصاد جهاني و تبعات سياسي و نظامي آن در كل جهان و احتمالاً مقابله با بلوك‌بندي‌هاي آينده‌ي اين كشور با ديگر كشورها از جمله روسيه و برخي قدرت‌هاي منطقه‌اي چون جمهوري اسلامي ايران.

اروپا و ژاپن:
شكل‌گيري اتحاديه‌ي اروپا از مجموعه‌ي واحد كشورهاي اروپايي به‌عنوان يك قطب جديد جهاني با توجه به ظرفيت اقتصادي اين مجموعه، قدرت نظامي و قدرت حقوقي آن‌ها در محافل بين‌الملل از نظر تعداد آرا و اثرگذاري در مناسبات بين‌المللي و تلاش براي دست‌يابي به بازارهاي جهاني از جمله بازار انرژي چالش ديگري است كه در مقابل ايالات متحده قرار گرفته است. گرچه نوع مناسبات ايالات متحده با اين مجموعه در مقايسه با چين اساساً متفاوت است، اما ايالات متحده در صدد است كه اولاً؛ حوزه‌ي نفوذ اتحاديه‌ي اروپا را در مناطق نفت‌خيز به‌ويژه حوزه‌ي خليج فارس محدود كند و در ثاني؛ تا آن‌جا كه ممكن است از طريق كنترل اين مناطق بر سياست مجموعه‌ي اروپا تأثير لازم را بگذارد. تجربه‌ي مخالفت آلمان و فرانسه در رابطه با حمله به عراق در حقيقت گوياي اين حقيقت است كه اين مجموعه در بسياري از موارد براي تأمين منافع خود با ايالات متحده اختلاف نظر خواهند داشت. ايالات متحده در رابطه با ژاپن نيز به‌عنوان قدرت بزرگ اقتصادي ديگري كه بيش‌تر از ساير كشورها وابسته به نفت وارداتي از منطقه‌ي خليج مي‌باشد نيز همين روش‌ها را به‌كار خواهد بست.
در حقيقت كنترل منابع نفتي در منطقه‌ي خاورميانه به‌ويژه در حوزه‌ي خليج فارس، نه‌تنها عامل اساسي ادامه‌ي حيات اقتصادي و ثبات و امنيت ملي در داخل ايالات متحده است كه ابزار اساسي مقابله و كنترل رقباي اين كشور نيز مي‌باشد. ‌ ‌

جمهوري اسلامي ايران، چالش آمريكا:
تغيير رژيم جمهوري اسلامي ايران در حقيقت از اين‌جهت امر عاجل كنوني است كه اين رژيم منافع ملي ايالات متحده را در آينده در منطقه تهديد مي‌كند. جمهوري اسلامي ايران به خودي خود نه تهديد اقتصادي است و نه تهديد نظامي و نه نيروي جايگزين در منطقه؛ يعني در حقيقت جمهوري اسلامي ايران در حوزه‌ي رقبا نيست چنان‌چه چين، اتحاديه‌ي اروپا، روسيه و ژاپن مي‌توانند باشند؛ اما اين كشور با توجه به امكانات موجود خود مي‌تواند با ايجاد ناامني و قراردادن منابع انرژي خود و ديگران در اختيار رقباي ايالات متحده قدرت اين كشور و جايگاه آينده‌ي ايالاتمتحده را در مجموعه مناسبات جهاني به مخاطره بيندازد.
شكل‌گيري جنبش‌هاي مقاومت اسلامي كه جمهوري اسلامي در مركز آن قرار دارد و گسترش اين جنبش‌ها با ويژگي‌هاي ضدآمريكايي در مجموعه كشورهاي منطقه از پاكستان و افغانستان گرفته تا عراق و كويت و عربستان سعودي در حقيقت زنگ خطري است براي آينده‌ي ايالات‌متحده. خروج هركدام از كشورهاي حوزه‌ي خليج فارس، به‌ويژه كشورهايي چون عربستان سعودي با سهم بيست‌وپنج درصد يا عراق با يازده درصد يا امارات متحده‌ي عربي با بيش‌تر از نه درصد از مجموعه ذخيره‌هاي شناخته شده‌ي نفتي جهان، از حوزه‌ي كنترل ايالات متحده به تغييرات اساسي در جايگاه اين كشور در مناسباتش با ديگر كشورها منجر خواهد شد.
امكان دست‌يابي جمهوري اسلامي ايران به سلاح هسته‌اي به‌عنوان تهديدي جدي براي اسراييل به مثابه حضور منطقه‌اي ايالات متحده از يك‌طرف و تبديل‌شدن نظام اسلامي به يك قدرت منطقه‌اي و نقش آن در كنترل كشورهاي كوچك حوزه‌ي خليج فارس از دو زاويه‌ي حضور قدرتمند نظامي و ايجاد جنبش‌هاي مقاومت اسلامي بر عليه حكام اين كشورها از طرف ديگر و همچنين تمايل اخير جمهوري اسلامي ايران به برپايي بورس جديد نفت بر اساس ارز اروپايي (يورو) در حقيقت چالش اصلي اين دوره از تاريخ ايالات متحده است.

رضا فانی یزدی

۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۵

منبع: نشريه نامه

۱۰ می ۲۰۰۶