چرا مجازات اعدام باید لغو گردد
حکم اعدام در مقابل حقوق بشر
عفو بینالملل – برگردان: رضا فانی یزدی
Saturday, October 13, 2007
زمان آن فرا رسیده است که مجازات اعدام در سراسر جهان لغو شود. باور به لغو مجازات اعدام هر سال که میگذرد بیشتر میشود. تجربه در همهجا نشان میدهد که عمل اعدام، کسانی را که درگیر آن هستند بیرحمتر میکند. در هیچکجا نشان داده نشده است که اعدام توانسته میزان جنایات و یا درگیریهای سیاسی را کاهش دهد. در اکثر کشورها مجازات اعدام بیشتر قربانیان خود را از جمعیت فقیر و یا اقلیتهای قومی و ملی در آن کشورها گرفته است. همچنین مجازات اعدام به عنوان یک وسیله برای سرکوب سیاسی به کار رفته است.
اعدام یک مجازات غیرقابل بازگشت است بدین معنا که اگر در موردی به اشتباه اعمال گردد، امکان تصحیح آن وجود ندارد. اعدام نقض آشکار و اساسی حقوق بشر است. در طی یک دهه گذشته بطور متوسط سالانه سه کشور با لغو مجازات اعدام به شان و زندگی بشر احترام خود را نشان دادهاند. با این وجود هنوز تعداد قابل توجهی از دولتها بر این باورند که میتوانند به حل مسائل عاجل اجتماعی و مشکلات سیاسی خود با اعدام تعدادی و گاه حتی صدها نفر از زندانیان خود فائق آیند.
تعداد قابل توجهی از مردم در بسیاری از کشورها هنوز نمیدانند که مجازات اعدام بیشتر به خشونت و بیرحمی در جامعه منجر میگردد تا به حفاظت از آن. لغو مجازات اعدام روز به روز مقبولیت بیشتری پیدا میکند اما نه با سرعت لازم.
مجازات اعدام در حقیقت اقدامی است که تحت نام تمام یک ملت انجام گرفته و همه درگیر آن هستند. همه باید بدانند که اعدام چیست، چگونه استفاده میشود و چه تاثیری بر آنها دارد و چگونه حقوق اولیه و اساسی آنها را نقض میکند.
اعدام در واقع تصمیم به قتل یک انسان است که با خونسردی و با تصمیم از پیش از طرف حکومت انجام میگیرد. حکومتها با عمل اعدام که فرد را از حق زندگی محروم میسازد، بیشترین قدرت ممکن را بر یک فرد اعمال میکنند. از این رو، این سوال اساسی مطرح است که آیا واقعا حکومتها دارای چنین حقی هستند.
ای کاش به این مساله زمانی که حکومتها برای شکلگیری سازمان ملل شش دهه پیش دور هم جمع شدند، توجه میشد که چه اتفاقی خواهد افتاد وقتی حکومت برای خودش هیچ حد و مرزی در رابطه با زندگی انسان قائل نیست. زمانی که در دسامبر ۱۹۴۸ مجمع عمومی سازمان ملل بدون مخالفت «اعلامیه جهانی حقوق بشر» را پذیرفت، هنوز میزان بیرحمی و خشونت و ترور و عواقب جنایاتی که در دوران جنگ جهانی دوم اتفاق افتاده بود برای مردم سراسر جهان آشکار نشده بود. اعلامیه جهانی حقوق بشر پیمانی است میان ملتها که حقوق بنیادی را به عنوان زیربنای آزادی، صلح و عدالت ترویج میکند. حقوقی که در این اعلامیه مطرح شده است متعلق به تمامی بشریت است. این حقوق امتیاز محسوب نمیشود که دولتها برای رفتار خوب بعضی از شهروندان به آنها بدهند و یا برای رفتار بد برخی از شهروندان از آنها سلب نمایند. حقوق بنیادین بشری موازینی است که دولتها را به آنچه در رابطه با زن و مرد و کودک میتوانند انجام دهند محدود میکند.
مهم نیست که دولتها به چه دلیل و به چه اشکالی اعدام را انجام میدهند. اعدام به هیچ عنوان نمیتواند از مساله حقوق بشر جدا شود. جنبش لغو اعدام نمیتواند از جنبش حقوق بشر جدا باشد.
به نظر عفو بینالملل، با توجه به اینکه اعلامیه جهانی حقوق بشر با به رسمیت شناختن حق زندگی و با بیان اینکه هیچکس نباید مورد شکنجه، یا رفتار یا مجازات بیرحمانه، غیرانسانی، یا تحقیرآمیز قرار گیرد، اعدام را نقض حقوق بشر میداند.
در برخی موارد کشتن انسان توسط حکومت به بهانه دفاع از خود توجیه میشود. مثلا وقتی کشور در جنگ با دیگر کشورها یا درگیر جنگ داخلی است و یا زمانی که قوای انتظامی باید بطور فوری برای دفاع از جان خود یا دیگری اقدام نماید، حتی در چنین مواردی مقررات حقوقی مورد توافق جهانی برای همه جنبههای ایمنی و مقابله با زیادهروی در استفاده از نیروی مرگزا وجود دارد. چنین شکل برخوردی نیز فقط متوجه مواردی است که طرف مقابل از نیرویی استفاده میکند که خسارات فوری را ببار خواهد آورد.
مجازات اعدام اما یک واکنش در دفاع از خود در مقابل یک تهدید آنی برای زندگی نیست. مجازات اعدام اجرای قتلی است از پیش تصمیم گرفته شده درحالیکه فرد زندانی را میتوان با شیوههایی که خشونت کمتری دارد مجازات کرد.
هرگز هیچ توجیهی برای شکنجه و بیرحمی، تنبیهات و رفتارهای غیرانسانی و دون شان یا تحقیرکننده نمیتوان داشت. بیرحمی در مجازات اعدام کاملا آشکار است. همچون شکنجه، اعدام شدیدترین ضربات روحی و جسمی را بر متهم وارد میآورد، متهم بیدفاعی که قبلا توسط مقامات دستگیر شده است.
اگر آویزان کردن یک زن از دستهایش، بطوریکه به او درد شدیدی وارد آید، به عنوان شکنجه محکوم است، چگونه میتوان آویزان کردن او را از گردن تا زمان جان دادن او توضیح داد؟ اگر مشاهدهی اتصال برق ۱۰۰ وقت به اندامهای حساس یک مرد حال ما را به هم میزند، چه واکنشی میتوان در مقابل مشاهده اتصال برق ۲۰۰۰ ولت به بدن او تا هنگام مرگ وی داشت؟ اگر گذاشتن لوله تپانچه بر سر کسی و یا تزریق مواد شیمیایی به بدن فردی و مشاهده درد و رنج حاصل از آن به روشنی گواهی بر شکنجه است، اسم کشتن یک انسان با گلوله یا تزریق مواد شیمیایی در رگهایش را چه باید بگذاریم؟ آیا واقعا صرف پروسهی قانونی در اجرای این بیرحمیها این رفتار غیرانسانی را توجیه میکند؟
رنج و درد جسمانی که در زمان عمل کشتن به شخصی وارد میشود قابل اندازهگیری نیست، همچنین رنج و درد روانی برای فردی که در انتظار مرگ است. این که حکم اعدام شش دقیقه پس از پایان دادگاه انجام شود و یا شش هفته پس از یک دادگاه طولانی و یا ۱۶ سال پس از یک روند طولانیتر قانونی، شخص اعدامی در هر کدام از این موارد به درجات متفاوت تحت شکنجه و آزار روحی قرار گرفته است.
طبق استانداردها و قوانین بینالمللی مورد توافق، مجازات اعدام فقط پس از یک روند محاکمه عادلانه میتواند انجام گیرد. زمانی که حکومتها زندانیان را بدون توجه به دادگاههای عادلانه محکوم به اعدام میکنند، این عمل انکار حقی است که برابری در مقابل قانون را محترم میشمارد. برگشت ناپذیر بودن مجازات مرگ نه تنها حق متهم را برای تعقیب اتهام نادرست از بین میبرد که حتی برای دستگاههای قضایی نیز امکان تصحیح اشتباه خود را نیز بجای نمیگذارد چرا که متهم دیگر امکان بازگشت به زندگی را ندارد.
اعدام هم مثل قتلهای دیگر غیردولتی، ارزش زندگی بشر را نفی میکند. با نقض حق زندگی، تمامی دیگر حقوق تصریح شده در اعلامیه جهانی حقوق بشر فاقد معنا میشوند.
همانگونه که کمیته حقوق بشر تحت نظر میثاق بینالمللی حقوق سیاسی و مدنی تصریح کرده است، “حق زندگی … بالاترین حقی است که در هیچ زمانی حتی در دورانی که وضعیت فوقالعادهای پیش آید که حیات یک ملت در خطر تهدید باشد، قابل فروکاستن نیست.”(۱) در بخش توضیحات عمومی در ماده ۶ میثاق منتشره در سال ۱۹۸۸، کمیته چنین نتیجهگیری کرد که “تمام اقداماتی که برای لغو مجازات اعدام انجام میگیرد باید در چارچوب پیشرفت و بهبود حق زندگی در نظر گرفته شده در ماده ۴۰ منظور گردد.”
بسیاری از کشورها پذیرفتهاند که مجازات اعدام با احترام به حقوق بشر هیچ همخوانی ندارد. سازمان ملل متحد تمایل خود را به لغو اعدام اعلام کرده است. دو سوم از کشورهای جهان در حال حاضر مجازات اعدام را یا رسما لغو کرده و یا عملا از اجرای آن خودداری میکنند.
آخرین آمار عفو بینالملل نشان میدهد که:
• ۹۰ کشور بطور کلی مجازات اعدام را در مورد هر نوع جنایتی لغو کردهاند؛
• ۱۱ کشور مجازات اعدام را به جز در مورد جنایات دوران جنگ در تمام موارد دیگر لغو کردهاند؛
• ۳۰ کشور در عمل در طی ۱۰ سال گذشته و یا بیشتر در هیچ موردی مجازات اعدام نداشته و عملا اعدام را در کشورهای خود لغو نمودهاند. این کشورها به نظر میرسد که با تصویب قوانینی تلاش میکنند که از اجرای اعدام عملا جلوگیری کنند؛
• در مجموع، ۱۳۱ کشور یا بطور قانونی و یا در عمل مجازات اعدام را لغو کردهاند؛
• ۶۶ کشور هنوز مجازات اعدام را نگه داشته و انجام میدهند، اما تعداد کشورهایی که واقعا زندانیان را اعدام میکنند هرساله رو به کاهش است.
آمار عفو بینالملل بیانگر آن است که در سال ۲۰۰۶ در مجموع تعداد اعدامها کاهش داشته است. در سال ۲۰۰۶، ۹۱ درصد از مجموع اعدامها در تعداد معینی از کشورها از جمله چین، ایران، عراق، پاکستان، سودان و ایالات متحده انجام شده است. بجز بلاروس، در سایر کشورهای اروپایی اعدام وجود ندارد. اروپا تقریبا تقریبا منطقه بدون اعدام است. در قاره افریقا فقط ۶ کشور هنوز مجازات اعدام را انجام میدهند. در قاره امریکا فقط ایالات متحده است که از سال ۲۰۰۳ تا کنون مجازات اعدام را انجام داده است.
برخلاف شکنجه و ناپدید شدن افراد که پنهانی صورت میگیرد، و عموما دولتها منکر آن هستند، مجازات اعدام معمولا با اعلام قبلی و گاه در برخی از کشورها در ملاء عام انجام میشود.
هیچ دولتی بطور علنی نمیپذیرد که اقدام به شکنجه و یا نقض آشکار حقوق بشر میکند. گرچه گاه بعضی از مقامات مسئول در محافل خصوصی اینگونه اعمال را به بهانه اقدامات بازدارنده برای ارزشهای والاتر توجیه میکنند. اما درکشورهایی که در آنها اعدام انجام میشود در بیشتر موارد مقامات آشکارا اعمال کردن این مجازات را میپذیرند: آنان بیشتر از آنکه بیرحمانه بودن اعدام را انکار کنند، به توجیه کردن آن میپردازند. منطق آنها در دفاع آشکار از اعدام و توجیه آن شبیه منطقی است که در محافل خصوصی برای توجیه دیگر موارد نقض حقوق بشر بکار میبرند.
رایجترین توجیه برای اعدام، که خیلی هم هست، اینست که مجازات اعدام لازم است: شاید بطور موقت لازم باشد، اما سعی میکنند بگویند تنها مجازات اعدام است که میتواند به یک نیاز مشخص جامعه پاسخ دهد و این نیاز هر چه که باشد ادعا میشود که بقدری مهم است که مجازات بیرحمانهای همچون مرگ را توجیه میکند.
این نیاز اجتماعی که پاسخ آن با مجازات مرگ همراه است، از زمانی به زمان دیگر و از کشوری به کشور دیگر متفاوت است. در برخی کشورها اعدام وسیلهای است برای پیشگیری از و مجازات جنایت، در جایی دیگر برای پیشگیری از قاچاق مواد مخدر بکار گرفته میشود، در مواردی به عنوان ترور سیاسی و یا مقابله با فساد اقتصادی و یا زنا. اما در برخی کشورها برای حذف مخالفان سیاسی که تهدیدی برای حکومت هستند بکار میرود.
وقتی در یک کشور مجازات اعدام بهر دلیلی انجام گیرد، دیگر کشورها نیز با گونهای مشروعیت ظاهری آن را برای هر دلیل دیگری میتوانند بکار گیرند. اگر مجازات اعدام برای یک جرم مشروع شناخته شود، مسئولین امور موارد دیگری از جرائم را نیز خواهند یافت که مجازات اعدام را در آن موارد نیز مشروع جلوه داده و اعمال کنند. مهم نیست که چه دلیلی از طرف مقامات حکومتی ارائه میگردد. مهم اینست که مقامات حکومتی برای توجیه عمل خود از مجازات بیرحمانهی مرگ که مغایر با اساس حقوق بشر است استفاده میکنند. اهمیت حقوق بشر دقیقا در آن است که اگر جامعه بشری باید مورد حمایت قرار گیرد، هیچکاه نباید ابزارهایی را برای حفظ و حمایت از آن بکار برد که خود نقض ارزشهایی هستند که جامعه به آن دلیل مورد حمایت قرار گیرد. زمانی تمام حقوق آسیب پذیر شده و افراد مورد تهدید قرار میگیرند که استفاده از ابزارهای مناسب و غیرمناسب تحت عنوان ارزشهای والا به کنار گذاشته شود.
بکار گرفتن مجازات اعدام به عنوان نقض حقوق بنیادین بشر، حتی اگر در موارد معینی در جامعه پاسخ موردی هم بدهد، باز کار نادرستی است. اما آنچه که مجازات اعدام را غیرقابل دفاع میکند و مجبوریم برای لغو آن اقدام کنیم اینست که اعدام هرگز نشان نداده است که قادر است به هیچ نیازی در جامعه بشری پاسخ گوید.
تعداد زیادی زن و مرد صرفا به دلیل پیشگیری از انجام جنایت، اعدام شدهاند. با وجود این، عفو بینالملل هیچ دلیل و شاهد قانعکنندهای بدست نیاورده است که مجازات مرگ به عنوان یک عامل موثر و بازدارنده در مورد افراد دیگری که به جرائم مشابه اقدام میکنند، موثر واقع شده باشد. براساس یک پژوهش که به منظور یافتن رابطه میان مجازات اعدام و میزان قتل و آدمکشی برای سازمان ملل در سال ۱۹۸۸ انجام گرفت و سپس در سال ۲۰۰۲ نیز تکمیل گردید، چنین نتیجهگیری شده است که: “این فرضیه که مجازات اعدام بیشتر از دیگر اشکال مجازات مانند حبس ابد، باعث کاهش میزان جنایت میشود، قابل قبول نیست.”(۲)
مسلما این را نمیشود انکار کرد که وقتی یک زندانی برای همیشه کشته میشود، دیگر امکان تکرار جرم مشابه را ندارد. اما به هیچ عنوان نمیتوان مطمئن بود که اگر همان فرد امکان زندگی داشت، حتما مرتکب جرم مشابه میشد و هیچ احتیاجی به نقض حق زندگی زندانی در این مورد نیست. در بسیاری از کشورهایی که مجازات اعدام لغو شده است، مجرمین بسیار خطرناک را بدور از جامعه نگه داشته و نمیتوانند به جامعه آسیبی وارد نمایند، و نیازی به اعدام آنها نیست.
همچنین هیچگونه شواهدی نیست که تهدید به حکم اعدام میتواند در مورد جنایتهای با انگیزه سیاسی و عملیات تروریستی نقش بازدارنده داشته باشد. شهید سیاسی شناخته شدن پس از اعدام حتی میتواند انگیزهای برای تشویق نیز باشد.
هر جامعهای بدنبال راههایی برای حفاظت خود در مقابل جرایم است. مجازات اعدام بیشتر از آنکه یک عمل خشن راه حلی باشد، توجه را از مسائل بسیار پیچیده اجتماعی که نیاز به توجه بیشتری دارند منحرف مینماید. به گفته دیوان قانون اساسی افریقای جنوبی در سال ۱۹۹۵، “ما خودمان را گول میزنیم اگر فکر کنیم که اعدام یک یا چند نفر در سال راه حل مقابله با نرخ بالای جنایت است، عامل اصلی مقابله با جنایت، دستگیری، محکوم نمودن و مجازات مجرمین است.”
وقتی استدلال پیشگیری از جنایت دیگر کارگر نیست، تنها استدلالی که باقی میماند که جدیترین توجیه برای مجازات اعدام است، اینست که در برخی از موارد مجرم در برابر جنایت و عملکرد فجیع و شیطانی خود مستحق اعدام میباشد. بعضی از جنایتها بقدری فجیع هستند که تنها کشتن مجرم تنها واکنش عادلانه است.
گرچه این استدلال از نظر احساسی بسیار قوی است، اما اگر چنین استدلالی دارای اعتبار باشد، اساس حقوق بشر را زیر پای میگذارد. اگر فردی به دلیل ارتکاب به جنایت وحشتناکی “مستحق” مجازات بیرحمانه مرگ است، چرا دیگران به دلیل مشابه “مستحق” شکنجه یا زندان بدون دادگاه و یا مرگ فوری در محل ارتکاب جرم نباشند؟ اساس حقوق بشر بر این است که این حقوق جداییناپذیر از فرد هستند. این حقوق را نمیتوان از کسی گرفت حتی اگر او مرتکب بیرحمانهترین جنایات شده باشد. حقوق بشر متعلق به بدترین انسانها و بهترین انسانهاست و برای همین است که حامی همه ماست.
اگر به کنه این بحث درمورد مجازات نگاه کنیم، چیزی بیشتر از تمایل به انتقام و خونخواهی در آن نمیتوان دید که بصورت اصول قضایی خودش را نشان میدهد. تمایل به خونخواهی و انتقام قابل فهم است. اما عمل انتقامگیری باید محدود شود. تاریخ تلاش بشر برای تاسیس یک نظام حقوقی در حقیقت تاریخ محدود کردن هرچه بیشتر انتقام به شیوه شخصی است.
اگر مقررات امروز به گونهای است که خانه کسی را که آتشی برپا کرده است را دیگر نمیسوزانند، و کسی را که مرتکب تجاوز شده است مورد تجاوز قرار نمیدهند و کسی را که شکنجه کرده است شکنجه نمیکنند، نه به این دلیل است که جنایت را تحمل میکنند. اتفاقا به این دلیل است که جوامع فهمیدهاند که باید بنای خود را برپایه ارزشهایی متفاوت از کسانی که آنها را محکوم میکنند بگذارند و مرتکب جنایات آنها نشوند.
اعدام از آنجا که خود نوعی قتل محسوب میشود، نمیتواند به عنوان محکومیت قتل دیگری بکار رود. چنین عملی توسط حکومت قرینهای است از تمایل یک جنایتکار برای اعمال خشونت فیزیکی برعلیه یک قربانی.
در رابطه با استدلالی که معتقد است برخی از مردم “مستحق” مرگ هستند به این نتیجه میتوان رسید که حکومت قابلیت آن را دارد که تشخیص دهد که چه کسانی مستحق مرگ و چه کسانی مستحق زندگی هستند. مهم نیست که چه استدلالی برای اعمال مجازات قصاص داشته باشیم. بکار گرفتن مجازات اعدام آشکارا بیانگر آن است که هیچ سیستم قضایی قادر نیست و توان آن را ندارد که در مورد اینکه چه کسی زندگی کند و یا چه کسی را از زندگی محروم نماییم تصمیم بگیرد.
در تمام سیستمهای قضایی احتمال اشتباه و تبعیض وجود دارد. مصلحتسنجی، تصمیمگیری بر اساس تشخیص فردی، و افکار عمومی غالب در جامعه میتواند در تمام مراحل، از دستگیری گرفته تا بخشش در آخرین دقیقه پیش از اجرای حکم، تاثیر جدی بگذارد. در واقع این طبعیت جرم نیست که در مورد حکم اعدام تعیین میکند که چه کسی اعدام شود و چه کسی جان سالم بدر ببرد. بلکه خاستگاه قومی و اجتماعی، امکانات مالی و باورهای سیاسی متهم نقش جدی را در این موارد ایفا میکند. حکم اعدام عمدتا بر علیه افراد کم درآمد، ناتوان و بخشهای حاشیهای جامعه و یا کسانی که حکومت حذف آنها را مصلحت میداند، بسیار بیشتر به اجرا در میآید.
قضاوتهای نامطمئن و خودسرانهی انسان بخشی از عوامل موثر در تصمیمات قضایی هستند. فقط در یک مورد و آن هم مورد اعدام است که این تصمیمات به نتایجی منجر میشود که غیرقابل بازگشت و بازنگری است. مهم نیست که اجرای حکم اعدام چند ساعت پس از پایان دادگاه و یا سالها پس از روند طولانی قضایی انجام گیرد. حکومتها بسیاری را هنوز اعدام میکنند که پس از اعدام بیگناهی آنها ثابت میشود. کسانی که به اشتباه اعدام میشوند به هیچ عنوان نمیتوان حیات از دست رفته آنها را جبران کرد. تمام جامعه باید مسئولیت چنین جنایتی را که مرتکب شده است بپذیرد.
ماهیت بازگشتن ناپذیربودن در مجازات اعدام، از آن جهت که زندانی را برای همیشه حذف میکند، برای برخی از حکومتها به عنوان وسیلهی سرکوب بسیار وسوسهانگیز است. هزاران نفر توسط حکومتی اعدام شده و سپس توسط حکومت بعدی بیگناه تشخیص داده شدهاند. فقط لغو اعدام است که میتواند تضمین کند که دیگر چنین سوءاستفادههای سیاسی رخ نخواهد داد.
هنگامی که اعدام برای سرکوب مخالفین سیاسی بکار گرفته میشود، انزجارآور است و هنگامی که بنام محافظت از جامعه در مقابل جرم و جنایت اعمال میشود، گمراه کننده است. هر جایی که اعدام انجام شود، کسانی که درگیر اجرای آن هستند دچار توحش میشوند و اعدام در عین حال این احساس را به جامعه میدهد که کشتن یک زندانی بیدفاع قابل قبول است. اعدام میتواند برای تحکیم پایههای حکومت یا نمایندگان قدرت اعمال شود. اما چنین قدرتی در حقیقت یک قدرت پوشالی است. اعدام سمبل ترور و وحشت است و به همین دلیل اقرار به ضعف حکومت است. اعدام همیشه نقض اساسیترین حقوق بشر است.
هر جامعه و شهروندان آن این انتخاب را دارند که چگونه جهانی را میخواهند و بدنبال چه هستند. جهانی که در آن حکومتها اجازهی کشتن دیگران را به عنوان مجازات قانونی را دارا هستند، یا جهانی بر اساس احترام به زندگی انسان و حقوق بشر، جهانی بدون اعدام.
توصیهها:
عفو بینالملل مجمععمومی سازمان ملل متحد، در شصت و دومین نشست در سال ۲۰۰۷، را فرا میخواند که قطعنامهای را بپذیرند با:
• تاکید بر حق زندگی و بیان اینکه لغو اعدام لازمهی حمایت از حقوق بشر است؛
• فراخوان به کشورهایی که هنوز اعدام میکنند برای توقف مجازات اعدام به عنوان اولین قدم در جهت لغو دائمی حکم اعدام؛
• فراخوان کشورهایی که هنوز اعدام میکنند به احترام به استانداردهای بینالمللی که تضمینکننده حقوق کسانی است که در انتظار حکم اعدام هستند؛
• درخواست از دبیرکل سازمان ملل برای گزارش درباره چگونگی اعمال توقف اجرای حکم اعدام تا نشست بعدی مجمع عمومی سازمان ملل متحد.*
۱ – http://www.unhchr.ch/tbs/doc.nsf/0/84ab9690ccd81fc7c12563ed0046fae3?Opendocument
۲ – Roger Hood, The Death Penalty: A World-wide Perspective, Oxford, Clarendon Press, third edition, 2002, p. 230
*برگرفته از تارنمای عفو بینالملل