آقای مصباح یزدی و امثال او در این آرزویند و از تمام امکانات تاریخی و بدست آمده خویش از برکت حضور در نظامر اسلامی در ربع قرن گذشته سود جسته که نظام جمهوری اسلامی را از گروگان صندوقهای رای آزاد کنند و نظام خلافت خود را فارغ از هرگونه مانع محدود کننده، از جمله انتخابات و بازیهای انتخاباتی، برپا نمایند. نظامی که دیگر مشروعیت آن نه از آن انتخابات و نتیجه بازی انتخاباتی است و نه حتی به گونه صوری و ظاهری، رای مردم یا نظارت مجلس حتی همین مجلس کم خاصیت تشخیص مصلحت یا مجلس قانونگذاری شورای اسلامی کنونی، مانعی بر سرراه آن نباشد. نظام مورد علاقه آنها نظامی است که حتی ولی فقیه آن مشروعیتش نه به خبرگانی است که غیرمستقیم خود او آنها را حائز صلاحیت نموده که به خود فقیه است. امثال ایشان حتی مجلس خبرگان را نیز فاقد صلاحیت در انتخاب رهبری میدانند. حداکثر این است که مجلس خبرگان کارش تشخیص رهبری است، و نه انتخاب آن. آنها با همین استدلال ساده که پیامبر خدا، ائمه، معصومین، و مراجع بزرگ شیعه نه به این دلیل پیغمبرند و امام و مرجع که مردم یا مجلسی آنها را انتخاب کرده، معتقدند که رهبری نظام اسلامی نیز احتیاجی به انتخاب ندارد. بنابراین، مجلس خبرگان موضوعیت ندارد و تازه اگر موضوعیتی داشته باشد، بحث انتخاب، چه برای انتخاب اعضای مجلس و چه برای انتخاب مقام ولایت، بحثی خارج از موضوع است.
آرزوی آقای مصباح یزدی و یاران ایشان، حذف انتخابات از صحنه سیاسی کشور است، حتی در نظام کنونی جمهوری اسلامی. و این همان آرزویی است که بنیادگرایی اسلامی در همهجای دنیا در سر میپروراند. از مصباح یزدی ایرانی گرفته تا ملاعمر افغانی، و از اسامه بن لادن وهابی سعودی گرفته تا سید قطب و ایمان الظواهری مصری. همه اینها در این آرزویند که روزی در کشورشان بساط انتخابات را برچینند و مشروعیت رهبری حکومتهایشان، نه در سطح زمین و از طریق انتخابات حتی به گونه صوری و فرمالیته آن، که از آسمان تایید گردد.
انتخابات به هرشکلش از نظر اینها شرک است. یعنی دخالت مردم عامی و نادان و دون مرتبه است در حوزه برگزیده شدگان خداوند. انتخابات از نظر اینها یعنی واگذاری حقوق خداوند به انسانها، یعنی فروکشیدن حوزهی آسمان به زمین پست. اینها نه طرفدار انتخاباتند، نه طرفدار داغ کردن بازی انتخابات، و نه مایلند که ببینند صفوف مردم در خیابان قرار است مشروعیت آنها را برای انتخاب رهبری نظام اسلامی تعیین نماید. انتخاب رهبری نظام اسلامی از نظر اینها هیچ ربطی ندارد به رای مردم ساکن یک کشور، اعم از مسلمان، مسیحی، بهایی و کلیمی و حتی بیدینان. اولیای امور برگزیده خداوندند، نه مردم مسلمان، و چه رسد به کفار ساکن این کشورها.
بازی با برگ انتخابات برای جماعتی که مشروعیت خویش را با دوری و نزدیکی خود از آسمان و وحی اندازه میگیرند و ملائک با آنها در تماسند و مراوده، بازی بسیار خطرناکی است. به همین دلیل است که تا مجبور نباشند بازی را نه تنها داغ نمیکنند که خواهان حذف آن هستند. و اگر به یمن مخالفین نظام اسلامی بازیهای انتخاباتی در ایران چنان سرد گردد که دیگر تمایلی به استفاده از ابزار انتخابات نباشد، اینها در کمال آسودگی خاطر و بدور از نگرانی دیدن مردم در صفهای انتخاباتی، خود را برای همیشه از گروگان صندوقهای رای رها خواهند کرد.
”تن دادن به بازی ننگین انتخابات به ریشخند گرفتن دموکراسی است. کسی که به پای صندوق رأی میرود از سوئی شخصیت انسانی و جایگاه شهروندی خود را فرو میشکند و از دیگر سو به رژیم بزه کار جمهوری اسلامی در نشان دادن چهرهای دموکرات و مردمی از خود، یاری میرساند.”*
”به گمان من رفتن به پای صندوقهای رأی برای هر ایرانی، تنها خوار کردن خویش است و … هر انسان آزادهای را بسنده است که خود را خوار و زبون نکند و در این بازی ننگین پای ننهد.”
”شرکت در انتخابات نه بکار گیری یک حق شهروندی، که تنها گدائی سرسوزنی آزادی از رژیم جمهوری اسلامی است.”
”کسانی که مردم را به رأی دادن فرامیخوانند این همه را نادیده میگیرند، خاک در چشم مردم میپاشند.”
”و شرم آورتر از آن فراخوان هنرمندان و نویسندگان و فیلمسازان و … به شرکت در انتخابات است.”
این جملات گرچه با آهنگی دیگر، ولی به گونهای به همان نیاز مصباح یزدیها پاسخ میدهد که بشدت مخالف هرگونه انتخاباتی بوده و مشارکت مردم را در امر اداره جامعه اسلامی مخالف شرع دانسته و دخالت در حوزه اولیای الهی میدانند. اما در کمال تعجب اینها بخشهایی است از مقاله آقای مزدک بامدادان تحت عنوان «دریوزگان آزادی» که در نشریه الکترونیکی ایران امروز در تاریخ ٢٢ آذرماه ١٣٨٥ به چاپ رسیده است.
مقاله ایشان، از عنوان آن گرفته که «دریوزگان آزادی» نامش نهادهاند تا سطر سطر آن، پراست از توهین و تهدید و افترا به تمامی آنهایی که در این بیست و هشت ساله عمر نظام جمهوری اسلامی یا در انتخابات شرکت کردهاند و یا مردم را به شرکت در انتخابات تشویق نمودهاند. در حقیقت در مطلب ایشان میلیونها ایرانی که از ابتدای پیروزی انقلاب تا به همین انتخابات امروز به پای صندوقهای رای یا به قول ایشان “گلدانهای رای” رفتهاند، به دیوانهای میمانند که حتی از کودک نمادین ایشان گامها پسترند. تنها خود را خوار کردهاند و ذلیل، با آرای خود انگشت پذیرش نهادهاند که سزاوار شورای نگهبان هستند و نویسندگان و شعرا و فیلمسازانشان بیشرمانه مردم را به انتخابات فراخواندهاند و هنوز گرفتار این زنجیر نفرین شدهی گزینش میان بد و بدتر ماندهاند و همچنان خاک در چشم مردم میپاشند و به قول شاملو که ایشان از او نقل کردهاند، “این یاوه یاوه خلایق، مستند و منگ، یا به تظاهر تزویر میکنند.”
در سرتاسر مقاله و بیان ایشان تصور بر این است که به جز ایشان و تنی چند از همفکرانشان بقیه مردم این سرزمین نفرینشده نه “مفهومهای پیشپاافتاده دمکراسی” را میفهمند و نه “مردمسالاری را که گاه بسیار سادهتر از آن چیزی است که گروهی از رایدهندگان ایرانی میپندارند” درک کردهاند.
جالبتر از همه اما این است که ایشان که در فرنگ نشستهاند و با دمکراسی در فرنگ آشنا هستند، به این حکم قطعی میرسند که ” تن دادن به بازی ننگین انتخابات به ریشخند گرفتن دموکراسی است” و کسانی که مردم را به شرکت در انتخابات دعوت کرده و میکنند (توجه داشته باشید که از نظر ایشان هیچ تفاوتی هم بین انتخابات شوراها، ریاست جمهوری یا مجلس خبرگان در تمام سالهای پس از انقلاب نیست!) خاک در چشم مردم میپاشند. و شرمآور است که هنرمندان و نویسندگان و فیلمسازان یک کشور فراخوان دعوت به شرکت در انتخابات بدهند.
خوشا به حال آقای مصباح یزدی که مخالفینش اینچنین مباحث او را به زبان دیگر بیان میدارند.
تقویت فکر و مفهوم انتخابات حتی در حوزه انتخاب رهبری نظام اسلامی و ولایت مطلقه فقیه، در اساس خود ویران کردن پایههای تفکر تعبد و تقلید در نظام دینی است. طرفداران دمکراسی و تعقل و مخالفین استبداد و تعبد نباید حتی لحظهای در دفاع از اشکال گوناگون انتخابات در هر حوزهای درنگ نمایند. گرچه نباید در بعضی از حوزهها خود شرکت نموده و یا داوطلب آن گردند. یکی از این حوزهها، حوزه مجلس خبرگان است. مجلس خبرگان در اساس خود مظهر تبعیض و تثبیت و تقویت نظام دینی است، و نماد حذف مشارکت مردم و انتخابی بودن رهبری امور کشور است. دلایل مخالفت من با شرکت در انتخابات مجلس خبرگان به شرح زیر است.
١. حوزه انتخاب رهبری نظام را از مردم و نمایندگان مردم به یک گروه اقلیت از روحانیون شیعه در کشور با ویژگیهای معینی منتقل مینماید.
٢. هیچ نظارتی بر مجلس خبرگان از جانب هیچ نهاد دیگری وجود ندارد.
٣. رهبری یا شورای رهبری مورد نظر مجلس خبرگان، از میان فقها و به تشخیص و معرفی خود ایشان انتخاب میشوند.
٤. تغییرات در قانون اساسی کشور را از حوزه مجلس قانونگذاری کشور به جمعی محدود از فقها و روحانیون منتقل مینماید.
یعنی در حقیقت مجلس خبرگان به گونهای بشدت تبعیض آمیز، انتخاب بالاترین مقام حقوقی و قانونی کشور و تغییرات اساسیترین سند حقوقی کشور را از حوزه انتخاب مستقیم و حتی غیرمستقیم مردم و نمایندگان آنها خارج نموده و در انحصار روحانیون و فقها قرار میدهد. مخالفت ما با شرکت در این انتخابات به این دلیل است که طرفدار یک نظام سکولار به معنی جدایی حوزه دین از حوزه حکومت هستیم. و مجلس خبرگان در حقیقت همان نهاد حافظ نظام دینی است.
اگر ماطرفدار چنین نظامی نمیبودیم، هیچ دلیلی برای مخالفت در این انتخابات برایمان باقی نبود. یکی از اشتباهات بخش قابل توجهی از اپوزیسیون کنونی در ابتدای انقلاب همین بود که در حوزههایی که به او تعلق نداشت شرکت میکرد. در هر انتخاباتی شرکت میکردند، نه به عنوان رای دهنده که حتی خود را کاندیدا نیز مینمودند. یادمان باشد که شادروان دکتر عبدالرحمن قاسملو و غنی بلوریان در اولین دوره از مجلس خبرگان نمایندگان منتخب از حوزههای انتخابی خود، ارومیه و مهاباد، بودند و حتی تمایل به شرکت در مجلس را نیز داشتند که با مخالفت آیتالله خمینی و درگیریهای کردستان ممکن نگردید.
اما آیا به این دلیل که ما طرفدار یک حکومت سکولار و دمکرات هستیم و در انتخابات ارگانی که تناقض اساسی با تفکر سکولار ما دارد شرکت نمیکنیم، میتوان به این نتیجه رسید که پیامدهای انتخابات آن دامنگیر ما نخواهد بود؟
البته مسلما اگر مثل آقای مزدک بامدادان در فرنگ نشسته باشیم، کمترین تاثیر را بر زندگی روزانه خود از پیامدهای این انتخابات خواهیم گرفت. اما اگر در ایران زندگی کنیم و مجبور باشیم با همین نظام کنونی که هیچ آلترناتیو قدرتمندی هم در مقابل خود ندارد و چشمانداز تغییر آن در ماهها و سالهای آتی نیز به یمن بیکفایتی اپوزیسیون آن و سیاستهای مخرب ایالات متحده در منطقه از بین رفته است، مسلما انتخابات مجلس خبرگان و اینکه چه کسانی از گلدانهای رای سر بیرون آورند و در جدیترین تصمیمگیری آینده کشور یعنی انتخاب رهبری و بازنگری و تغییر در قانون اساسی آن نقش ایفا نمایند مساله تغییر خواهد کرد. همانگونه که در انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم تغییر کرد.
برای آن دسته از ما که انتخابات ریاست جمهوری را تحریم کردیم و شادمان در کشورهای محل سکونت خود پس از فردای انتخابات بدون احساس کمترین تاثیری در زندگی روزمره همچنان به تحریم خود میبالیم، مسلما تغییر اساسی پدید نیامد، گرچه کم تاثیر هم نبود. تا قبل از انتخابات اخیر ریاست جمهوری، حداقل ایرانی بودن، اگر با چهره رئیس جمهور ایران یعنی آقای خاتمی مترادف گرفته میشد، چهرهای اهل دیالوگ بود، با گفتگوی تمدنها، چهره خندان، وعدههای مردمسالاری دینی، تلاش برای تشنج زدایی و توسعه سیاسی و حمایت از جامعه مدنی بود. اما با انتخاب آقای احمدینژاد، ایرانی چهرهای طرفدار تروریسم، ساختن بمب اتمی، خواستار محو کشور اسرائیل، و میزبان کنفرانسهای نفی هلوکاست شده است.
کسانی که احتمالا در محافل بینالمللی هنگام سخنرانی با هاله نور در اطراف سرشان چشمها را خیره میکنند و با ملائکه و قدیسین در تماسند، ملائکه به جای آنها در صندوقهای رای، رای میریزند و لیستهای کاندیداتوری مجالس آنها از طرف امام زمان تعیین میشود و به جای کشاندن مردم در صفهای انتخاباتی و مجالس سخنرانی پیرامون گفتگوی تمدنها و توسعه سیاسی و جامعه مدنی، مردم را در جمکران در اختیار مداحان محو ظهور امام زمان میکنند و هیات دولتشان پیماننامه خود را توسط معاون رئیس جمهورش به چاه جمکران برای امام زمان میفرستد.
اینها کمترین هدیه انتخاب احمدینژاد برای ما بود در خارج کشور، در داخل اما روزنامهها بسته شدند، فعالین سیاسی و مطبوعاتی یا با احکام دادگاه به زندان رفتند یا با تهدید خانه نشین شدند. میادین تبدیل شدند به مینیاتوری از قبرستانها، نگارخانهها بسته شدند، حکم سنگسار زنان و مردان دوباره شروع شد، و دانشگاهها از اساتید سکولار و غیروابسته و غیرهمراه نظامی-امنیتی تصفیه شده و تلاش میشود که پادگانی شوند. چهره شخصیتهای سیاسی کشور تخریب گردید، کشور در معرض مخربترین جنگ قرار گرفت که تهدید آن همچنان باقی است. اقتصاد کشور تقریبا فلج شده است، منابع کشور از اقتصادی گرفته تا استعدادهای فکری بار سفر گرفته و به خارج رفته و میروند، یاس و ناامیدی بخشهای قابل توجهی از جامعه جوان ایرانی را که در دورههای ریاست جمهوری قبلی موتور تحرک جامعه و آفرینش امیدهای سیاسی-اجتماعی در حوزه مدنی و حمایت از حوزه عمومی بود، چنان در خود فرو برده است که موجبات انواع بیماریهای عصبی و افسردگی گردیده و به قول خودشان در تبعید درونی گرفتار شدهاند.
اگر به قول آقای مزدک بامدادان، نویسندگان و هنرمندان این کشور شرمآورانه بیانیه میدهند و فراخوان شرکت در انتخابات میدهند برای آنست که محکومند که در آن کشور زندگی کنند و تغییرات روزانه را میبینند و با تمام زندگی و طبع نازک و هنرمندانه خود آنها را احساس میکنند. مسلما من و شما که در خارج نشستهایم هیچ کدام از اینها را نمیفهمیم. دنیای مجازی اینترنتی درست است که اطلاعات را به سرعت حرکت الکترونها به ما منتقل مینماید، اما قادر نیست تازیانههای واقعی که بر سروصورت مردم میرود را برما نیز فرود آورد. صحبت از سنگسار در اینترنت را مقایسه کنید با زن یا مردی که پس از غسل دادن در مردهشورخانه، در کفن پیچیده میشود و تا شانه یا کمر در خاک فرو میرود و آنقدر بر سر و گردن او میزنند که کاسه سرش میترکد و مغزش بر زمین میریزد. حالا اگر در کشوری گروهی باشند که حداقل به این شیوه انسانها را با وحشیانهترین انواع شکنجه محکوم به مرگ نکنند و شما امکان انتخاب آنها را داشته باشید، کدام یک را انتخاب میکنید؟
آیا برای شما تفاوتی نمیکند که وقتی کسی به مرگ محکوم شد چگونه کشته شود. ما که مخالف اعدام هستیم مگر میتوانیم به بهانه اینکه مخالف اعدام هستیم بگوییم بحث ما سنگسار، سربریدن، قطعه قطعه کردن، حلقآویز کردن، تیرباران، صندلی الکتریکی، تزریق داروهای مرگآور و اینها نیست، چرا که در اساس با اعدام مخالف هستیم. توجه داشته باشید تا وقتی که اعدام لغو نشده است، چه برای آن کسی که به هر دلیلی به اعدام محکوم میشود و چه برای جامعه که مردان، زنان و کودکان و حافظه تاریخی و فرهنگ و اخلاق آن از شکل اعدام نیز تاثیر میپذیرد، بسیار متفاوت خواهد بود که عمل اعدام چگونه صورت گیرد.
درست به همین دلیل است که کمپین مبارزه با نفی سنگسار از داخل ایران شروع میشود و تعدادی از وکلای جوان ایرانی بهمراه تمامی آنهایی که به هر شکلی مخالف اعدام هستند، موفق میشوند حداقل برای یک مرحله موقتی هم که شده از رئیس قوه قضائیه کنونی دستور توقف آن را بگیرند. آنها بر خلاف شما باور ندارند که “تا هنگامی که ولایت فقیه همه کاره این سرزمین است روی کار آمدن این یا آن کارگزار هیچ دگرگونی ویژهای در سرنوشت مردم پدید نخواهد آورد.” روند دگرگونی به نظر آنها که در داخل نشستهاند و محکوم قوانین و مناسبات جاری درون کشور هستند، اتفاقا سالهاست که شروع شده و همچنان ادامه دارد و همین روند دگرگونی است که به تدریج ولایت فقیه همه کاره را کمکم خلع سلاح خواهد کرد و چه بسا مجبور باشد به قول آقای حجاریان ایشان را در مقامی سمبلیک همچون ملکه انگلستان در حاشیه قدرت حتی برای سالیان دراز تحمل نماید.
اما اجازه دهید به همین حکم کلی شما یکبار دیگر به بازی با کلمات نگاه جدیدی بیندازیم. شما میگویید “تا هنگامی که ولایت فقیه همه کاره این سرزمین است روی کار آمدن این یا آن کارگزار هیچ دگرگونی ویژهای در سرنوشت مردم پدید نخواهد آورد.” بجای ولایت فقیه در گزاره خود بگذارید ناصرالدین شاه قاجار و به تاریخ مراجعه کنید، یا بگذارید مظفرالدینشاه یا محمد رضا پهلوی، یا ژنرال پینوشه، یا رژیم آپارتاید، یا نظام سوسیالیستی در شوروی سابق و ببینید اگر روشنفکران و فعالین سیاسی و مردم در آن دوران مثل شما فکر میکردند و با چنین احکامی قطعی به آینده فکر میکردند، چه میشد.
در دوران همین افراد و رژیمهای نامبرده، امیرکبیر، پذیرش و امضای دستور مشروطیت، پذیرش مصدق و بختیار، تحول دمکراتیک شیلی، لغو آپارتاید و ظهور افرادی چون خروشچف، گورباچف و یلتسین و نهایتا فروپاشی نظام سوسیالیستی چگونه تحقق مییافت؟ مگر نه اینست که تمام این تحولات به تدریج و درست زمانی اتفاق افتاد که ” … همه کاره آن سرزمینها بودند ولی روی کار آمدن کارگزارانی چون … موجب تحولاتی شد که سرنوشت آن مردم را تغییر داد.” جای نقطه چینها را با مثالهایی که برایتان آوردم و در تاریخ چند هزار ساله بشری فراوان است خود پر کنید.
یک لحظه تصور کنید آقای هاشمی که امروز خود سخت مورد غضب واقع شدهاند در روزهایی که توطئه حذف آیتالله منتظری از دستگاه حکومت مطرح بود و خود ایشان نیز بر اساس محاسبات نادرست بخشی از آن محفل بودند، با نگاهی تیزبینانه به آینده میتوانست مانع حذف آیتالله منتظری گردند. مگر نه اینست که در آن دوران پیش از فوت آیتالله خمینی ایشان امید امت و امام و جانشین رهبری بودند. تصور کنید پس از آیتالله خمینی، ایشان در مقام ولایت فقیه قرار میگرفت. آیا به نظر شما هیچ تفاوتی نمیکرد و ما امروز همین جا ایستاده بودیم که هستیم؟
دوست عزیز، شما حق دارید که خود مخالف شرکت در انتخابات باشید، و یا استدلال کنید که چرا نباید در انتخابات شرکت کرد و یا نشان دهید که عواقب شرکت نیروهای سکولار و دمکرات در انتخابات چه پیامدهای زیانباری را برای آنها به همراه خواهد آورد. ولی حق ندارید که در برج عاج روشنفکری نشسته و به میلیونها مردمی که طی ربع قرن گذشته بارها و بارها در انتخابات مکرر در نظام جمهوری اسلامی شرکت کردهاند چنین گستاخانه توهین کنید. تاسفآورترین بخش مطلب شما آنجایی است که مردم را میترسانید که اگر به پای صندوقهای رای بروند، شورای امنیت سازمان ملل با تحریمهای اقتصادی آنها را به خاطر خطایشان، یعنی شرکت در انتخابات، تنبیه خواهد کرد.
با احترام،
رضا فانی یزدی
٢٥ آذر ١٣٨٥
* تمام مطالب داخل گیومه برگرفته از مطلب آقای مزدک بامدادان با عنوان «دریوزگان آزادی» است.