• انتخابات محل نزاع مردم با سیاست های رهبری است. مردم در هر فرصت انتخاباتی نه تنها مخالفت خود را با سیاستهای رهبری اعلام کرده اند که یک مرحله سطح مطالبات خود را بالاتر برده و کاندیداها را وادار کرده اند که در برنامه های سیاسی خود به نفع مطالبات مردم تغییر ایجاد کنند …
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
دوشنبه ۲ ارديبهشت ۱٣۹۲ – ۲۲ آوريل ۲۰۱٣
دیروز بهار نیوز و روز نو از دیدار آقای خاتمی با گروهی از ایثارگران گزارشی داده بودند که در صحت و سقم آن هنوز حرف است و معلوم نیست که جریان چه بوده و ایشان چه گفته اند و قصد ایشان از آن گفته ها چه بوده است. ولی بهار نیوز موفق شده است که با پخش بخشی از صحبت های ایشان موجبات دلسردی و یاس بسیاری از طرفداران حضور آقای خاتمی در انتخابات را فراهم کند، چرا که برداشت اولیه از آن به گونه ای تفسیر می شود که گویا ایشان قصد حضور ندارند و آب پاکی بر دست طرفداران خود ریخته اند . از طرف دیگر بسیاری از مخالفین شرکت در انتخابات این گفته ها را دستمایه به اصطلاح تحلیل های سیاسی خود کرده و به سرزنش کسانی که خواهان حضور آقای خاتمی بودند رفته و به اصطلاح دوران بچگی به آنها دهن کجی کرده و می گویند، ببینید ، حتی خود خاتمی هم چنین و چنان گفت و شما کاسه های داغ تر از آش بهتر است دیگر دست از جرجیس پیغمبر بر دارید بدنبال معجزه ای نباشید و از شرکت در انتخابات حرفی نزنید
من در این نوشته اساس را بر این می گذارم که همه نقل قول ها از آقای خاتمی دقیق و درست است و بهار نیوز و همه آنهایی که این گفته ها را نقل کرده اند با وجدان مطبوعاتی و خبرنگاری دست به این کار زده اند.
در این جا به چند سوال پاسخ می دهم که؛
1- چرا در چند ماه گذشته از شرکت در انتخابات گفته و نوشته ام و چرا همچنان طرفدار شرکت در انتخابات هستم
2- تفاوت این دوره با دیگر دوره ها در چیست
3- چرا فکر می کنم که خاتمی بهترین کاندید برای ریاست جمهوری در کشور ماست
4- چرا رای دادن به دیگران نادرست است و بجز خاتمی نباید به کس دیگری رای داد
5- اگر خاتمی نیاید چه خواهد شد
چرا شرکت در انتخابات
نظام جمهوری اسلامی ایران طی سی و چهار سال گذشته به انتخابات (مطمئنم که عده ای از شما می خندید که مگر این انتخابات است – به این موضوع بر میگردم) در هر شرایطی پایبند بوده است ، حتی در دوران جنگ ما شاهد بودیم که انتخابات حتی در مناطق جنگ زده و نیمه اشغال شده و حتی در جبهه ها و در درون سنگر های جنگی در پشت خاکریزها بر گزار می شد و شاهد حضورصندوق های ثابت و سیار رای گیری در همه نقاط کشور بودیم حتی در زندان ها، و اینهمه زمانی بود که نظام اسلامی حمایت میلیونی مردم را در سراسر کشور از آن خود داشت و کمتر وقعی هم به معیارهای بین المللی نمی گذاشت. نظام انتخابات را بر گزار نمی کرد به این دلیل که بنای مشروعیت خودش را به صندوق های رای بنا نهاده بود و یا به تایید نهادهای ناظر جهانی از چگونگی انتخابات در ایران احتیاج داشت و خود و مشروعیتش را در گرو تایید آنها نگذاشته بود. انتخابات پس از فروپاشی نظام استبدادی شاهنشاهی در ایران بعنوان اصل پذیرفته شد و کسی هم شک و تردیدی در آن نکرد. این اصل پذیرفته شده ای بود برای انتخاب مسئولین و مدیران کشور و مسولین نظام جدید انقلابی نیز با همه تعلقات گروهی و حزبی و تنگ نظری های خود به این اصل گردن گذاشته و پایبند شدند و معتقد بودند که چون بهترین گزینه ها خود آنها هستند و عکس ها و تصاویر آنها در سراسر کشور در همه جا نصب شده و در دست جمعیت در خیابانهاست و پای سخنرانی آنها جمعیت های میلیونی حاضر می شوند ، پس ترسی نیست که خود را به رای مردم هم بگذارند .رفراندوم ۱۲ فروردین سال ۱۳۵۸ برای تاسیس نظام جمهوری اسلامی ایران و یا انتخابات اولین مجلس خبرگان قانون اساسی و یا اولین مجلس شورای اسلامی و یا ریاست جمهوری بهترین مصداق آن است. اگر کمی منصفانه به آن دوران بر گردیم و به نقش آیت الله خمینی و کاریزمای ایشان و انقلاب و فضای شیفتگی آن دوران نگاهی بدور از کینه های امروز بیاندازیم، می بینیم که رهبری انقلاب و نظام اسلامی در ایران مشروعیت خود را نه از صندوق های رای که از کوچه و خیابآن و از درون احساسات پرشور انقلابی مردم در سراسر کشور گرفتند، و نیاز چندانی به صندوق رای نداشتند، ولی صندوق رای به موقعیت قابل قبول آنها در کشور مهر تایید می گذاشت. آنها هم به همین دلیل که خود را محبوب مردم می دانستند خود را پایبند صندوق رای و نتیجه شمارش آراء کردند. این مدعا هنوز هم در میان طرفداران نظام اسلامی حرف اول را می زند. آنها هنوز هم می گویند که در هر شرایطی برنده انتخابات بوده و رای عمومی مردم را در اختیار خواهند داشت و نگرانی چندانی در این زمینه در اینکه بازی را به مخالفین نظام ببازند، ندارند. آنچه مورد دعوای کنونی است چرخش قدرت در میان جناحهای قدرت درونی نظام بوده و محدودیت های بازی انتخابات در ایران، این روزها بیشتر متوجه حذف رقبای خودی است. هنوز شاید به جرات بتوان گفت که حتی در یک انتخابات کاملا آزاد و دمکراتیک هم برای غیرخودی ها جایی وجود ندارد. این البته نباید به این معنا تفسیر شود که ما نباید از تلاش خود برای برگزاری انتخابات آزاد در کشور دست شسته و به همین انتخابات محدود درون نظامی بسنده کنیم. اما واقعیت هنوز این است که موسوی و کروبی که اولی نخست وزیر اولین دهه حکومت اسلامی بوده و دومی نیز در تمام این سی و چند ساله گذشته از چهره های شاخص حکومت اسلامی است و ریس قوه قانونگزاری کشور را سالها در اختیار داشته برای نظام بحرانی که می آفرینند، بحرانی است که نتیجه و حاصل دعوای آنها سر صندوق های رای گیری است و اگر چند میلیون به خیابان ها می ریزند باز به دلیل انتخابات است، وگرنه هیچ کدام از آنها به دعوت مخالفین به خیابان ها نیامدند. حالا شما مخالف دیرینه نظام به انتخابات و کسانی که آن را انتخابات می نامند، می خندید، حق دارید چون وارد بازی نیستید، حق دارید چون حق شهروندی شما پایمال شده است، حق دارید چون به شما اجازه نمی دهند که خود را به محک آرا مردم بگذارید، ولی با اینهمه میلیونها مردم ایران به این انتخابات باور دارند و به نتیجه آن هم دلبسته اند. بی راهه هم نمی روند. تا حالا همین مردم بارها و بارها در همین بازی به نظر شما قلابی شرکت کرده اند و اتفاقا در مقابله با رهبری نظام پیروز شده اند و کسی را از صندوق بیرون کشیده اند که رهبری نظام کمترین تمایلی به انتخاب او نداشته است و زمین و زمان به نام او فریاد می زده اند که او کاندیدای رهبری نیست. اما او انتخاب شده است، مردم به او رای داده اند و او هم مسیری را پیموده که از قضا خلاف میل رهبری بوده است. پس چنان نیست که خیلی از آقایان مدعی اند که هر چه رهبری بخواهد همان است و بس و آنها که در آن مملکت دست اندرکار کارها هستند همه به قول و کنایه آقای خاتمی تدارکاتچی و کارگزار رهبری می باشند. خیر چنین نبوده و چنین نیز هم نخواهد بود.
خود آقای خاتمی بهترین نمونه آن هستند. آیا افشای قتل های زنجیره ای و بحران در دستگاههای اطلاعاتی کشور و دستگیری و اخراج برخی از دست اندرکاران آن جنایتها و تغیرات بعدی در دیگر نهادهای اطلاعاتی در دوران ایشان مورد عنایت رهبری و خواست ایشان بود و یا اگر کس دیگری ریس جمهور بود آیا همان اتفاقات می افتاد؟
آیا گشایش فضای سیاسی در دوران آقای خاتمی و انتشار صد ها نشریه در آن دوران که رهبری نظام آنرا تحت عنوان هجوم فرهنگ غربی و انقلاب مخملی محکوم می کردند، مورد عنایت ایشان بود؟ و باز باید پرسید که اگر فرد دیگری رییس جمهور بود همان رویه ادامه پیدا می کرد؟ دیدیم که اینگونه نبود، بر خلاف تمایل رهبری صدها نشریه در مملکت چاپ و پخش می شد و وقتی دوران خاتمی پایان گرفت و صدارت احمدی نژاد شروع شد ، درب یکایک آنها بسته شد و از چاپ و نشر آنها جلوگیری به عمل آمد.
باز می پرسم که آیا فعالیت احزاب و تشکل هایی چون نهضت آزادی و شورای فعالین ملی مذهبی و یا مجاهدین انقلاب و مشارکت و ده ها و صدها موسسه غیرانتفاعی در حوزه فعالیت های مدنی که در دوره آقای خاتمی فعالیت خود را از سر گرفته و یا اصلا قدم در عرصه فعالیت و زندگی اجتماعی برای اولین بآر می گذاشتند، موافق نظر رهبری بود؟ ایشان که همه آنها را پشت جبهه دشمن و امریکا و منحرف می دانست، و باز باید پرسید که اگر به جای خاتمی احمدی نژاد بود همان می شد که در دوران آقای خاتمی شد؟ تجربه نشانمان داد که خیلی کارها بر خلاف نظر رهبری می شد در دوران آقای خاتمی انجام داد که احمدی نژاد دیگر تکرار آنها را بر نتابید و وقتی هم همه نشریات را بستند و سازمان های مدنی را به اتهام جاسوسی وانجام انقلاب مخملی یکی پس از دیگری تعطیل کردند و فعالین آنها را به زندان انداختند، هیچ کاری نتوانستیم بکنیم و خاتمی هم نبود که به او پناه ببریم و عملا هیچ کاری از دستمان بر نیامد.
پس نگوییم که ریس جمهور هیچ کاره است و همه مملکت زیر بلیط آقاست. آقای خاتمی اگر گفتند ما تدارکاتچی هستیم، کنایه بود، چرا که خیلی ها ایشان را تدارکاتچی می خواستند ولی ایشان تن نمی داد و دلیل دشمنی بی حد و اندازه اطرافیان آقا هم همین است که ایشان به اینکه تدارکاتچی باشند تن ندادند. ایشان البته هم در آن زمان و هم در حال حاضر متهم هستند که تدارکاتچی انقلآب مخملی بوده اند و در تدارک ورود فرهنگ غربی و انحرافی به دارالسلام. حالا باید واقعا دید که کدام یک از این ادعاها درست تر است و شاید هم هیچ کدام. ایشان نه در تدارک کودتای مخملی بودند و نه تدارکاتچی برادران و بیت، همان برادران قاچاق چی ای که در بیت خانه کرده و یا در تاریکخانه های اشباح به کمین شکار دگراندیشان و مخالفین نشسته و به فرمان عالیجنابان آدم کشی می کردند.
آقای خاتمی، خاتمی بود، ریس جمهور کشور، کسی که نیامده بود که نظام را واژگون کند و یا نظام دینی را در دوره ۸ ساله ریاست جمهوری اش دچار استحاله کرده و از آن یک نظام سکولار و دمکراتیک در بیاورد، چنانچه بسیاری از ایشان انتظار داشتند و او چون پاسخ انتظارات آنها را نداده بود، او را به بزدلی و ترسویی و خیانت متهم می کنند.
خاتمی آمده بود که در چارچوب نظام جمهوری اسلامی ایران و با التزام به قانون اساسی آن و همه اصول آن تا آنجا که ممکن است زندگی را برای مردم راحت تر و آسوده کند، آمده بود که درهای کشور را بروی همه باز کند و دیوارهای سر به فلک کشیده بی اعتمادی را که پس از ۲۰ سال جنگ خونین و ترور و اعدام و زندان و شکنجه قد بر افراخته بودند، فرو ریزد.
خاتمی آمده بود که در مطبوعات کشور حرف زدن و گله و گلایه کردن از مسئولین دیگر جرم نباشد و کسی را به خاطر گله و گلایه گوشمالی ندهند و به اعتراف اجباری وادار نکنند، حتی اگر خیلی هم پر رو شده باشد.
خاتمی آمده بود که گنجی جرات کند از تاریکخانه های اشباح بنویسد و عالیجنابان را به چالش بکشد.
خاتمی آمده بود که وقتی وبلاگ نویسان را وادار به اعترافات آنچنانی کردند، جایی داشته باشند که در آنجا از آنچه به آنها رفته شکوه و شکایت کنند و او آنها را بپذیرد و از آنها دلجویی کند.
خاتمی آمده بود که جلو آن گروه از سرداران سپاه را که با نامه های دسته جمعی قداره کشی میکردند و با تهدید از حلقوم زبان در می آوردند و از بریدن زبان و سر حرف می زدند را بگیرد و تا روزی که در مصدر ریاست کشور بود، آنها هیچ غلطی نتوانستند بکنند.
خاتمی می دانست چنانچه امروز هم می گوید “رئیسجمهور هم مجری قانون است و هم یک وظیفه نظارتی دارد در مقابل انحرافات و نقض قوانین” و او آمده بود که مجری قانون باشد و در مقابل انحرافات و نقض قوانین بایستد و ایستاد و وزارت اطلاعات را، مخوف ترین دستگاه کشور را وادار کرد که از مردم عذر خواهی کرده و به نقش عوامل خود در جنایتها اعتراف نماید. خاطره مردم ما و دگر اندیشان از ایستادگی در مقابل انحرافات و نقض قوانین در دوران ایشان اینگونه است.
خاتمی آن روزها هم جز همین حرفهایی را که امروز بهار نیوز از او نقل کرده نمی گفت که “درواقع این نظام مبنایی دارد به نام قانون اساسی. البته هیچ اشکالی ندارد که کسی به قانون اساسی نقد داشته باشد اما مبنای نظم ما قانون اساسی است. همین قانون اساسی یک اصلی دارد به نام اصل ولایت فقیه که همه ما به آن پایبندیم” ولی ایشان در همان زمان گفته بود و حالا هم به قول بهار نیوز باز تکرار کرده است که “در کنار مبحث ولایت فقیه حقوق ملت نیز مطرح شده است و در ادامه همین مسئله اعلام شده است که همه امور از طریق انتخابات صورت میگیرد”. خاتمی آمده بود که حافظ این حقوق باشد، حقوق ملت. حالا او اگر باز دوباره هم بیاید توقع ما از او همین است که باز حافظ حقوق ملت باشد.
پس نگوییم که چون خاتمی گفت ریس جمهور تدارکاتچی ای بیشتر نیست، پس چه فرقی که چه کسی رئیس جمهور ما باشد.
سوالم از شما این است. آیا احمدی نژاد همان را می کند که رهبر می خواهد؟
می بینید که او که در سیاست کوتوله ای بیش نبود و در میانه دعوای بزرگترها جای خالی را پر کرد، او هم حتی امروز مدعی است و خط آقا را نمی خواند. این آخرین ریس جمهوری نیست که آنچه را که رهبر می خواهند بر نمی تابد. حتما به خاطر دارید که اولین ریس جمهور اسلامی ایران آقای بنی صدر چه به روز آقایان آورد، انهم زمانی که خود ایت الله خمینی در اوج قدرت بود و جریان مقابل او متشکل تر از هر زمان دیگری بودند. او علیرغم تمایل رهبران کشور که در آن زمان عمدتا در حزب جمهوری اسلامی گرد آمده بودند به ریاست جمهوری انتخاب شد و با گردن کلفتی تمام مقابل تمام رهبری کشور ایستاد.
پس چنان نیست که هر چه آقا بخواهند نه در دوران این آقا و نه در دوران آن آقا از صندوق ها بیرون آمده و خواهد آمد و همه آنها که انتخاب شده و از صندوق سر در آورده اند تدارکاتچی و کارگزار آقا بوده اند. نه همه روسای جمهور چنان کرده اند و نه بسیاری از نمایندگان مجلس و نه حتی در دستگاه قضائی همیشه چنین بوده است. حتما یادتان هست که نمایندگان مجلس ششم در اعتراض به دخالت رهبری در امور کشور چگونه دست به اعتصاب زدند و با شجاعت تمام از مقام نمایندگی مجلس استعفا دادند. یادتان باشد که همه آنها هم از صافی شورای نگهبان رد شده بودند.
این ها همه را گفتم که بگویم انتخابات علیرغم همه محدودیت هایش، نتیجه اش تا به حال همان نبوده است که آقایان مهندسی کرده اند و یا انتظار داشته اند و آنهایی هم که از صندوق سر در آورده اند همان نکرده اند که آقایان از آنها انتظار داشتند. شاهد این مدعی تجربه انتخابات در دوره های گوناگون در کشور ماست، حتی احمدی نژاد هم تدارکاتچی آنها نشد آن چنان که از او انتظار داشتند. او همان کسی است که به همت مهندسی انتخابات توسط برادران سردار در سپاه در انتخابات در مقابل مهندس موسوی به پیروزی رسید ولی مدتی نگذشته آنها را برادران قاچاقچی نامید و در اعتراض به دخالت رهبری در ترکیب کابینه اش خانه نشینی پیشه کرد و آبرو رهبری نظام را بیشتر از هر کس دیگری ریخت و کمترین ارزشی برای پیام های علنی و مخفی او قائل نشد.
انتخابات محل نزاع مردم با سیاست های رهبری است. مردم در هر فرصت انتخاباتی نه تنها مخالفت خود را با سیاستهای رهبری اعلام کرده اند که یک مرحله سطح مطالبات خود را متناسب با توان جمعی خود بالاتر برده و کاندیداهای موجود در این بازی را وادار کرده اند که در برنامه های سیاسی خود به نفع مطالبات مردم تغییر ایجاد کرده و تجدید نظر نمایند.
خاتمی چه در دوران ریاست جمهوری و چه پس از آن همیشه یار و در کنار جنبش مردم بوده و نه فقط مطالبات جنبش را با صراحت تمام مطرح نموده بلکه خود در ارتقاء سطح مطالبات نقش ارزنده ای داشته است.
در دوران او و به همت خود او و کادرهای همراهش فضایی بوجود آمد که در شکل گیری مطالبات کنونی جنبش اصلاحطلبانه و سبز نقش تعیین کننده ای دارد، مردم و جامعه ما و بخصوص طرفداران تحولات دمکراتیک از این نظر به ایشان وامدارند.
برای همین باید در انتخابات شرکت کرد، باید شرکت کرد تا خاتمی ها انتخاب شوند.
چرا خاتمی باید بیاید ؟
خاتمی بهترین گزینه موجود در کشور ماست، به قول معروف هر چه خوبان همه دارند، او یکجا دارد.
خاتمی با توجه به سابقه اش، قابل اعتماد است. همه او را در هشت سال دوران ریاستش تجربه کرده ایم. اهل گفتگو و مصالحه است، دروغ نمی گوید، شارلاتان نیست، با مردم رو راست است، به آنچه می گوید باور دارد و همان را می کند که می گوید. دزد نیست و با فساد میانه ای ندارد، سر جنگ هم با کسی ندارد، اما پای اصولش ایستاده است، پوپولیست و مردم فریب هم نیست. نشان داده است که منافع کشور را به باد نمی دهد، آنجا که لازم است برای حفظ استقلال و آینده کشور راه چانه زنی و آرام کردن جنگ طلب ترین نیروهای دوران معاصر را بلد است و از عهده آنها سر میزهای مذاکره بر آمده است و باز هم بر خواهد آمد. برای کشور ما به جای دافعه، جاذبه جهانی ایجاد کرد. طرح گفتگوی تمدن های او مسیری را آغاز کرده بود که اگر جنگ طلبان خارجی و داخلی گذاشته بودند امروز بجای موج نفرت در کشورهای غربی بر علیه مسلمانان، چهره دیگری از مسلمان و شهروند کشورهای اسلامی در دنیای غرب بوجود آمده بود، چهره ای که ایرانی بودن و مسلمان بودن و عرب بودن را با تروریسم در اذهان مردم این کشورها یکی نمی کرد.
خاتمی باید بیاید چرا که او معدل موجود جامعه ما برای تغییرات شدنی است، مردم ما به دنبال کارهای شدنی هستند و نه به دنبال معجزه. او نه انقدر رادیکال است که هاشمی و رفقای او را فراری دهد و نه آنقدر محافظه کار است که رادیکال ها را به وحشت انداخته و از صندوق های رای گریزان کند.
خاتمی اگر بیاید در یک کلام امید و اعتماد را به جامعه ما بر می گرداند و این همان چیزی است که ما برای پیشرفت به آن احتیاج داریم و احمدی نژاد ها و حامیان او در گذشته و حال از ما گرفته اند امید به آینده را و بی اعتمادمان کرده اند به همه چیز و همه کس.
چرا این دوره مهم است
ما در یک گرهگاه تاریخی گرفتار آمده ایم، کشتی کشور ما را کشتی بان دیگری لازم آمده است. کشتی بانی که در اقیانوس پر تلاطم سالهای سخت و طوفانی پیش و پس از حوادث ۱۱ سپتامبر با درایت توانست کشتی را به ساحل آرام هدایت کرده و جلوی هجوم بمب افکن ها و موشک های کروز را در آسمانهای ایران بگیرد. خاتمی و کادرهای سیاسی با کفایت او در آن سالها با زیرکی و درایت سیاسی از ویران شدن کشور ما جلو گیری کردند، اگر خاتمی و میانجی گری های او در داخل و خارج نبود چه بسا آنچه این روزها در عراق و افغانستان شاهدش هستیم در کشور ما اتفاق افتاده بود. وجاهت خاتمی و چگونگی هدایت و حضور دستگاه دیپلماسی خارجی او بزرگترین بلیه ممکن را از سر مردم ما و کشورما در آن سالها دور کرد.
حضور او در مقام ریاست جمهوری کشور خود به خود مانع از تصمیم گیری های شتابزده بر علیه کشور ما خواهد شد.
آقای خامنه ای هم پیر شده اند و احتمال مرگشان طبیعتا روز به روز بیشتر می شود، کمتر کسی شاید تصور کند که امکان ظهور رهبری مقتدر از جنس ایشان یا آقای خمینی برای بار دیگر وجود داشته باشد، شورای فقها یا شورای رهبری حتی اگر تشکیل هم بشود مجموعه ای ناتوان و عملا فرمایشی خواهد بود، پس باید توجه داشت که نقش ریاست جمهوری در کشور بدون وجود رهبری و فقدان این مرکز مهم قدرت، نقش درجه اول سیاسی بوده و هیچ ارگان و یا مقام دیگری امکان هماوردی با او را ندارد. پس باید بیشتر متوجه موقعیت ریاست جمهوری در این دوره و برای آینده ای بدون رهبری بود و به همین دلیل بسیار مهم است که کسی که در این مقام قرار خواهد گرفت باید توانایی و اراده کافی برای پذیرش مسولیت را در چنین شرایطی داشته باشد و در کشور هم اجماع نسبی در میان همه بخش های جامعه پیرامون این شخصیت وجود داشته باشد. خاتمی تنها گزینه ایست که در چنین شرایطی می تواند از فروپاشی شیرازه جامعه ایران بدون نظامیگری و توسل به جنگ و خونریزی جلو گیری کند.
اگر خاتمی نیاید
اگر خاتمی نیاید، هیچ کدام از اصلاح طلبان باقی مانده امکان هماوردی با رقبای دیگر را نخواهند داشت، چرا؟
اگر خاتمی نیاید، اصلاح طلبان هیچ چاره ای ندارند که از درون مجموعه نیروهای پیرامونی خود یا به چپ و رادیکال های خود پناه بیاورند و یا به سمت راست و جریان محافظه کار خود رو کنند، چرا که در میانه هیچ شخصیتی که هموزن و همتراز خاتمی باشد دیگر وجود ندارد.
به چپ نمی توانند زیاد رو کنند چرا که اکثرشخصیت های شناخته شده چپ آنها رد صلاحیت خواهند شد. از چپ میانه آنها گرفته مثل آقای عبدالله نوری و یا آیت الله موسوی خویینی که آنها را مسلما رد صلاحیت می کنند، و یا موسوی لاری و یا محتشمی پور هم آنقدر محبوبیت ندارند و احتمال رد صلاحیت آنها هم بسیار زیاد است. چپ رادیکال آنها هم افرادی مثل هاشم آقاجری و یا شیرزاد هستند که محال ممکن است که رد صلاحیت نشوند تازه رد صلاحیت هم که نشوند به خاطر موا ضع رادیکالشان حتی در میان خود جریان اصلاح طلبی هم از یک پایگاه جدی بر خوردار نیستند پس سمت چپ کلا جواب نمی دهد. اما سمت راست اکثرا خوش نام نیستند و بیشتر از موافق، مخالف دارند و رقبا براحتی می توانند آنها را در کارزار انتخاباتی از پا در آوردند ، همان گونه که احمدی نژاد هاشمی را از میدان بدر کرد. پس فقط می ماند میانه، میانه ای که هم خوشنام باشد و هم همه طیف اصلاح طلبی را حداقل بتواند پیرامون خودش جمع کند وبا کمی عبور از سمت چپ اصلاح طلبان به بدنه میلیونی مخالفین سکولار دمکرات دست یابد و با ریش سفیدی جناح راست اصلاح طلبی به بخشی از اصولگرایان معترض و سر خورده از وضع موجود پل زده و آنها را به این سمت بکشاند. اما مشکل اینجاست که فقط و فقط خاتمی است که در چنین موقعیتی قرار گرفته و هیچ کس دیگری نیست.
خاتمی تنها امید به شکل گیری یک اجماع ملی است که رد صلاحیت او هم کار آسانی نیست.
خاتمی اما نباید شرط و شروط بگذارد، او آنچه را که باید بگوید، قبلا گفته است و آنچه را می خواهد بکند قبلا آغاز کرده است. پروژه او ناتمام مانده است. او باید بیاید و پروژه ناتمام خود را تمام کند. اینبار خاتمی فقط آغاز دوران جدیدی نیست، آمدن او اینبار پایان دوران سیاهی در تاریخ کشور ماست که بدون پایان گرفتن آن چشم اندازی برای هیچ آغاز دوباره ای در افق آینده پیدا نیست.
با احترام
رضا فانی یزدی
۲۱ آوریل ۲۰۱۳