عظیم ترین پروژه ویرانی و تخریب با معماری گروههای نئومحافظه کار امریکایی
سیاست افزایش نیروهای نظامی در عراق توسط دولت بوش ظرف چند ماه گذشته نه تنها موفق به کاهش تلفات و درگیریها در این کشور نشد که طبق آخرین نظرخواهی های انجام شده توسط محافل مورد اعتماد اروپایی و امریکایی از جمله نظرخواهی اخیر BBC/ABC از فوریه گذشته تا کنون، یعنی ظرف شش ماه پیش، اعتماد مردم عراق را به حل بحران موجود توسط نیروهای ائتلاف بشدت کاهش داده است تا آنجا که امروز 47درصد از مردم عراق معتقدند که افزایش نیروهای نظامی موجبات بدترشدن اوضاع در عراق را فراهم کرده است. این در حالیست که پیش از فوریه 2007، این رقم 37 درصد بود. معنای آن این است که امروز نیمی از مردم عراق مخالف افزایش حضور نظامیان بوده و افزایش بیشتر خشونت و ناامنی در عراق را محصول این سیاست می دانند.
براساس همین نظرخواهی، 85 درصد از مردم عراق معتقدند که ایالات متحده و بریتانیا قادر نیستند که بر بحران کنونی فائق آیند. امروزه 57درصد از کل مردم عراق و 93درصد از جمعیت سنی در این کشور، حمله به نیروهای امریکایی را مشروع دانسته و از آن به اشکال مختلف حمایت می کنند.*
جورج بوش که 4 سال پیش در اول ماه مه 2003 در حالیکه پلاکارد بزرگی تحت عنوان «ماموریت با موفقیت به پایان رسید» (Mission Accomplished) بر فراز سر ایشان بر عرشه ناو هواپیمابر لینکلن در احتزار بود، پیروزمندانه از پایان عملیات نظامی که به سقوط صدام منجر گردید خبر داد، امروز پس از 4 سال و اندی شاهد آن است که آقای رایان کراکر، سفیر امریکا و رئیس دیپلماسی این کشور در عراق، در گزارش هفته گذشته خود به کنگره با صراحت بیان می کند که “ما نمی توانیم موفقیت در عراق را تضمین کنیم.” و ژانرال دیوید پتریوس در همان روز در گزارش به کنگره می پذیرد که “هنوز چشم اندازی برای عبور از این بحران دیده نمی شود.”
از روز اعلام موفقیت ماموریت توسط بوش تا کنون هزاران نفر قربانی خشونتهای وحشیانه در این کشور بوده اند. ایالات متحده که تا آن تاریخ کمتر از 150 نفر از نظامیانش کشته شده بودند، امروز بیشتر از 3795 نفر قربانی داده است. این درحالیست که تعداد مجروحین این کشور بالغ بر 37000 نفر است. اگر به تعداد قربانیان و مجروحین عراقی در این مدت نگاه کنیم، اوج فاجعه آشکار خواهد شد. دولت آقای نوری مالکی تعداد تلفات عراق را از تاریخ 28 آوریل 2005 تا امروز بالغ بر 37383 نفر گزارش کرده است. این درحالیست که 34600 نفر از این تعداد فقط ظرف 18 ماه گذشته، یعنی پس از انفجار حرم عسکریه در 22 فوریه 2006، جان خود را از دست داده اند. منابع دیگر تعداد قربانیان عراقی را گاه بیشتر از یک میلیون نفر ارزیابی می کنند. روزنامه واشنگتن پست در مقاله ای به تاریخ 29 اکتبر 2004 این تعداد را یکصدهزار نفر اعلام کرد. اکنون سه سال از آن تاریخ گذشته است. بی گمان با توجه به شدت درگیریها و امواج انفجارهای روزانه در این کشور، ارزیابی منابعی که میزان تلفات عراقی را به یک میلیون تخمین می زنند، خیلی دور از واقعیت نیست. حتی اگر به آمار دولت آقای مالکی که صرفا تعداد قربانیان را با توجه به آمار سردخانه ها، آنهم در مناطق تحت کنترل ایشان، توجه کنیم ماهانه بطور متوسط 1923 نفر در این کشور کشته شده اند. یعنی هر روز 64 نفر جان خود را در درگیریهای خشونت آمیز از دست می دهند.
شدت خشونت به اندازه ایست که حتی قدرتمندترین رهبران قبیله ها و بالاترین مقامات حکومتی در این کشور تضمینی برای زندگی ندارند. هفته گذشته همزمان با گزارش ژنرال پتریوس و آقای کراکر به کنگره، شیخ عبدالستار الریشه، قدرتمندترین رهبر قبایل سنی که چند روز پیش از آن با جورج بوش ملاقات کرده بود، در یک عملیات بمبگذاری توسط عوامل القاعده جان خود را از دست داد. شیخ عبدالستار خود از رهبران مخالفینی بود که سالهای گذشته در ایالت انبار با تمام قدرت در جنگ با نیروهای امریکایی شرکت داشت و از چند هفته گذشته با توجه به دیپلماسی اخیر ایالات متحده در همکاری با قبایل سنی و مسلح ساختن آنها در مقابل دیگر گروههای رقیب، بطور موقت برای همکاری با نظامیان امریکایی اعلام آمادگی کرده بود.
جالب است که ژنرال پتریوس و آقای کراکر قرار بود همکاری ایشان با نیروهای ائتلاف را در ایالت انبار و ملاقات او با پرزیدنت بوش را به عنوان برگ برنده خود در کاهش خشونت ها و پیشبرد سیاستهای اخیر خود به کنگره گزارش دهند.
بی شک تلاش برای مذاکره با سران قبایل سنی و شیوخ در مناطق سنی نشین و تسلیح آنها در مقابل گروههای رقیب و حضور هزاران سرباز امریکایی موقتا در منطقه انبار به کاهش درگیری با نظامیان امریکایی منجر شده است. اما این بدان معنا نیست که میزان خشونت و تعداد قربانیان حاصل از آن در سراسر عراق کاهش پیدا کرده است. طبق آخرین آمارها و گزارشهای منتشر شده توسط منابع گوناگون از جمله وزارت دفاع امریکا طی دو سال گذشته گرچه حضور و تمرکز و افزایش نیروهای نظامی در مناطق معینی بطور موقت میزان درگیریها را تا حدودی کاهش داده است، اما به محض خروج آنها از این مناطق، شدت درگیریها دوباره افزایش یافته و گاه بسیار بیشتر از گذشته شدت گرفته است. مقایسه تلفات در 8 ماه اول دوسال گذشته بیانگر این مدعاست. تعداد قربانیان کشته و زخمی در هر دو مورد نیروهای امریکایی وعراقی بشدت در 8 ماهه اول سال 2007 در مقایسه با سال پیش افزایش داشته است.
در 8 ماه اول سال 2006 تعداد تلفات نیروهای امریکایی 462 نفر ثبت شده در حالیکه در 8 ماه اول سال 2007 این تعداد به 739 نفر افزایش پیدا کرده است. تعداد مجروحین از 3577 نفر در سال 2006 به 4996 نفر افزایش یافته است. مجموع این تعداد از 4039 نفر در سال 2006 به 5735 نفر در سال 2007 رسیده است.
در رابطه با نیروهای عراقی، مجموع تعداد کشته ها و مجروحین در همین دوره، یعنی 8 ماهه اول سال 2006، از 9961 نفر به 16303 نفر در سال جاری افزایش یافته است. این همه در حالیست که در سال 2007 تعداد نظامیان امریکایی در عراق به حداکثر خود یعنی بیشتر از 160هزار نفر بالغ گردید.
پس بنابراین بی دلیل نیست که نمایندگان دمکرات کنگره امریکا گزارش آقای دیوید پتریوس، فرمانده کل نیروهای نظامی در عراق، را فاقد ارزش و بی پایه ارزیابی کردند. اکثریت نمایندگان کنگره پس از گزار ش ایشان با توجه به امار واقعی تلفات در عراق و افزایش تعداد آن به این نتیجه رسیدند که افزایش نیروهای نظامی نه تنها موجب کاهش درگیریها نشده بلکه افزایش تلفات را برای هر دو کشور عراق و امریکا در پی داشته است. و به همین دلیل خواهان کاهش تعداد نظامیان این کشور در عراق می باشند. نمایندگان دمکرات در کنگره چشم انداز حل بحران را در عرصه های رویارویی نظامی و جنگ نمی بینند و اکثر آنها خواهان خروج نیروهای نظامی امریکایی از عراق می باشند.
تجربه سالهای اخیر بویژه پس از افزایش نیروها در عراق نشان داده است که بحران کنونی در این کشور راه حل نظامی ندارد و تا زمانی که نیروهای نظامی امریکایی در منطقه حضور دارند نه تنها از شدت خشونت و کشتارها در عراق کاسته نخواهد شد که حضور آنها دلیلی است برای موجودیت گروههای متعدد ضدامریکایی و بعضا تروریست در عراق و منطقه.
ریچارد آرمیتاژ چند سال پیش بدرستی بیان کرد که القاعده و سایر گروههای تروریستی نمی خواهند که نیروهای نظامی ما این کشور (عراق) را ترک کنند چرا که آنجاست که آنها می توانند روزانه از ما کشته بگیرند. امروز این حقیقت بسیار آشکارتر شده است که بخشی از نیروهای مخالف ایالات متحده از جمله گروههای تروریستی شبیه القاعده همچنان اصرار دارند که امریکا در عراق باقی بماند. ادامه حضور نیروهای امریکایی درعراق در حقیقت بهترین بستر مناسب برای عملیات تروریستی و خشونت آمیز آنها را در عراق فراهم کرده است. بسیاری از این نیروها بدرستی متوجه شده اند که در صورت خروج نیروهای نظامی امریکایی از عراق محلی از اعراب برای آنها در عراق باقی نخواهد ماند و آنها نیز باید از عراق نقل مکان کنند و بدنبال بهشت دیگری برای مبارزه خود با امریکا بگردند.
خروج نیروهای نظامی امریکایی از عراق نمایندگان واقعی مردم عراق را مجبور به مذاکره برای دستیابی به یک راه حل عملی برای عبور از بحران کنونی خواهد کرد و عراق را از صحنه جنگ امریکا با گروههای تروریستی همچون القاعده، و کشورهای ذینفع چون ایران و سوریه، و محل تقابل شیعه و سنی و رقابت های منطقه ای به صحنه نبرد سیاسی میان گروههای واقعا عراقی تبدیل می کند.
تا زمانی که نیروهای نظامی امریکایی در عراق باقی بمانند، عراق بیشتر عرصه نبرد امریکا و مخالفین منطقه ای این کشور باقی خواهد ماند و در نهایت به رشد و تقویت نیروهای مخالف ایالات متحده و بویژه گروههای تروریستی و بنیادگرا در منطقه منجر خواهد شد. و احتمال گسترش خشونت و جنگ و ناامنی به کل منطقه خاورمیانه را فراهم خواهد کرد. کمک نظامیان امریکایی در تقویت و تسلیج گروههای شیغه و سنی عراقی نیز نتیجه ای جز دمیدن در کوره آتش جنگ داخلی در این کشور نخواهد داشت.
عراق امروز از یک کشور قدرتمند منطقه ای پس از حمله نظامی امریکا و سقوط صدام به کشوری با مناطق نفوذ کشورهای منطقه تبدیل شده است. این واقعیت متاسفانه موجب آن شده که راه حل بحران از دست مردم عراق و امریکا خارج گردیده و در اختیار گروههای ذینفع منطقه قرار گیرد.
متاسفانه عظیم ترین پروژه ویرانی و تخریب با معماری گروههای نئومحافظه کار امریکایی با هزینه ای افزون بر 450 میلیارد دلار و بجای گذاشتن بیشتر از یک میلیون قربانی در عراق و بیش از 35 هزار کشته و مجروح برای مردم امریکا نتیجه اش به آنجا رسید که:
● عراق به عنوان یک قدرت منطقه ای با بیشترین تعداد تحصیل کرده در میان کشورهای عربی منطقه و زیربنای لازم برای رشد که می توانست با کمترین تغییری در هرم سیاسی قدرت آن به عنصری در ثبات منطقه ای تبدیل شود، به ویرانه ای تبدیل شده است که سران القاعده، شیوخ مرتجع قبیله ها و رهبران بنیادگرای شیعی و باندهای مافیایی آدمکش امروز در آن حرف آخر را می زنند.
● جمهوری تضعیف شده اسلامی ایران که برای ترمیم چهره خود در داخل و خارج به تغییر رویه جدی در سیاست های داخلی و خارجی خود روی آورده بود، و با ارسال یادداشت به سفارت امریکا در سوئیس با کمترین هزینه حاضر به بیشترین همکاری در منطقه بود و در حمله به افغانستان و سقوط حکومت طالبان از همکاری با امریکا احتراز نکرد، و طرح تعلیق غنی سازی را نیز پذیرفته بود، امروز با تغییر اساسی در سیاست های داخلی و خارجی خود نه تنها در درون به سرکوب حرکتهای اصلاح طلبانه روی آورده، که در سطح منطقه ای با چهره ای مهاجم و مداخله گر در تمامی مسائل منطقه در موقعیت یک قدرت منطقه ای عرض اندام می کند و با استقرار 3000 دستکاه سانتریفوژ مدعی انتقال تجربه هسته ای خود به کشورهای منطقه نیز می شود.
حکومت جمهوری اسلامی ایران از برکت تهاجم نظامی امریکا به عراق و سقوط صدام که به اعتلای قدرت شیعیان در عراق منجر گردید، شاهد تولد همزاد خود در عراق است و قدرت کنترل خود را به لحاظ سیاسی بر بخش بزرگتری از منابع انرژی جهان گسترش می دهد. جالب تر از همه اما این است که نزدیکترین یار و همراه آقای بوش در عراق یعنی آقای نوری مالکی بیشتر به عروسکی در دستهای مقامات ایرانی می ماند.
● القاعده از یک گروهک تروریستی متواری در کوهپایه های مرزی پاکستان پس از سقوط طالبان امروز برای بار دیگر در هر دو کشور عراق و افغانستان نیروهای خود را بازسازی کرده و بطور جدی در عملیات خرابکارانه در هر دو کشور فعال است. القاعده نه تنها بیشتر خسارات را به نیروهای نظامی امریکا در عراق وارد می آورد که جدی ترین مانع نزدیکی گروههای شیعه و سنی برای همکاری با یکدیگر نیز می باشد. اسامه بن لادن رهبر این گروه هنوز با پیامهای تهدیدآمیز خود جولان می دهد.
● اما چهره دمکراسی و پیام دمکراسی خواهی بویژه دمکراسی لیبرال امریکایی در سراسر منطقه و حتی فراتر از آن بشدت آسیب دیده است. عواقب جنگ برای مردم منطقه، مداخله زورگویانه امریکا، تجربه های دردناک خشونت های روزانه در عراق، افتضاح ابوقریب و نقض حقوق بشر در زندانهای آشکار و پنهان تحت کنترل امریکا، چنان تصویری از دمکراسی امریکایی در منطقه ساخته است که برای ترمیم آن سالهای طولانی زمان لازم است.
امروز متاسفانه نه تنها در عراق که در تمامی منطقه از لبنان و سوریه گرفته تا پاکستان و ترکیه موج اسلامگرایی و گرایش به احزاب با برنامه های اسلامی، جایگزین پلاتفرمهای دمکراسی خواهی شده است. این روند متاسفانه پروژه های دمکراسی خواهانه روشنفکران لیبرال، دمکرات و سکولار در کشورهای منطقه را دچار جدی ترین چالش در این کشورها کرده است.
با احترام،
رضا فانی یزدی
*مجله اکونومیست، شماره 8546، جلد 384، 15 سپتامبر 2007
http://www.washingtonpost.com/wp-dyn/articles/A7967-2004Oct28.h