توهم جدایی چین و روسیه

چین و روسیه جدایی ناپذیرند

نویسندگان: مایکل مک‌ فاول و ایوان اس. مادیروس | ۴ آوریل ۲۰۲۵
برگردان: رضا فانی یزدی

بسیاری از سیاست‌گذاران آمریکایی در حوزه سیاست خارجی در سر رویای هنری کیسینجر شدن بعدی را دارند. چه این را به زبان بیاورند یا نه، برای آنها او الگویی از محاسبه‌گری هوشمندانه در تامین منافع ملی، درایت ژئوپولیتیک و پایبندی به دیپلماسی است. او رهبری بود که معاملات کلانی را با پیامدهای جهانی به سرانجام رساند. هیچ اقدامی در دیپلماسی بهتر از گشایش روابط آمریکا با چین در سال ۱۹۷۲، نماد سبک کیسینجری در دیپلماسی نیست.

در شرایطی که رقابت میان قدرت‌های بزرگ دوباره شدت گرفته، سیاست‌گذاران کنونی ایالات متحده ممکن است وسوسه شوند که تلاش کنند موفقیت کیسینجر را به‌گونه‌ای معکوس بازآفرینی کنند—یعنی با کشاندن روسیه به سوی خود، تعادلی در برابر چینِ در حال صعود ایجاد کنند؛ وارونه همان کاری که کیسینجر از سال ۱۹۷۱، زمانی که مشاور امنیت ملی ریچارد نیکسون بود، آغاز کرد. در مقاله‌ای تأثیرگذار که در سال ۲۰۲۱ توسط شورای آتلانتیک منتشر شد، نویسنده‌ای ناشناس و از مقامات سابق دولتی، پیشنهاد کرد که واشنگتن باید «روابط خود با روسیه را بازتنظیم کند» زیرا «در راستای منافع پایدار ایالات متحده است که از تعمیق بیشتر اتحاد مسکو-پکن جلوگیری کند.» در ماه‌های نخست دولت ترامپ، این ایده با استقبال مواجه شد. وزیر امور خارجه، مارکو روبیو، خواستار آن شد که ایالات متحده «نوعی رابطه» با روسیه داشته باشد تا از آن جلوگیری کند که روسیه «کاملاً وابسته به چین شود.» اجرای سیاست «کیسینجر معکوس» همچنین توجیه مناسبی برای تلاش‌های دونالد ترامپ در نزدیکی با ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، محسوب می‌شود. آمریکایی‌ها از پوتین خوششان نمی‌آید، اما اگر در آغوش گرفتن دیکتاتور روس توسط ترامپ به عنوان اقدامی عمل‌گرایانه، مبتنی بر واقع‌گرایی سیاسی یا در سبک کیسینجر توجیه شود، شاید مورد پذیرش قرار گیرد.

در نگاه نخست، دور کردن روسیه از چین برای تغییر موازنه قدرت به نفع ایالات متحده جذاب به نظر می‌رسد. اما در واقعیت، این ایده بدی است. مهم‌تر از همه، این قیاس با جنگ سرد دهه ۱۹۷۰ ناقص است. آن زمان، واشنگتن شکاف عمیق میان چین و شوروی را تشخیص داد و از آن بهره گرفت تا روابط خود با پکن را بهبود بخشد، نه اینکه خودش آن شکاف را ایجاد کرده باشد. چنین شکافی امروزه وجود ندارد؛ بلکه چین و روسیه اکنون شرکای واقعی راهبردی هستند. هم پوتین و هم شی جین‌پینگ، رهبر چین، ایالات متحده را بزرگ‌ترین تهدید برای کشورهای خود می‌دانند و رابطه‌ای نهادینه‌شده بر پایه منافع مادی مشترک و ارزش‌های اقتدارگرایانه مشابه ایجاد کرده‌اند. پوتین هیچ دلیلی ندارد که حمایت گسترده، واقعی و قابل اتکای چین از اقتصاد غیرنظامی و صنعت دفاعی روسیه را رها کند، آن‌هم در ازای رابطه‌ای با واشنگتن که ممکن است بیشتر از پایان دوره ریاست‌جمهوری ترامپ در سال ۲۰۲۸ دوام نیاورد.

علاوه بر این، حتی اگر ایالات متحده بتواند—که بعید است—روسیه را از چین جدا کند، نزدیکی مجدد با کرملین منافع قابل‌توجهی برای مردم آمریکا نخواهد داشت و هزینه سنگینی برای سایر منافع ایالات متحده در پی خواهد داشت. پوتین هرگز به آمریکا کمک نخواهد کرد تا چین را مهار کند. بلکه او از اشتیاق آمریکا برای بهبود روابط سوءاستفاده خواهد کرد تا واشنگتن و پکن را در برابر یکدیگر قرار دهد و هم‌زمان اقتصاد و ارتش روسیه را بازسازی کند. حتی روند جلب رضایت مسکو هم زیان‌بار خواهد بود، زیرا هر امتیازی که ایالات متحده به روسیه بدهد، اروپا را منزوی خواهد کرد. از نظر نظامی، روسیه بسیار کمتر از ناتو برای آمریکا فایده دارد و از نظر تجاری و سرمایه‌گذاری، شریک ضعیف‌تری نسبت به اتحادیه اروپا محسوب می‌شود. تلاش برای جلب رضایت روسیه به معنای چشم‌پوشی از مجموعه‌ای از متحدان قدرتمند، ثروتمند و قابل اعتماد در ازای شریکی ضعیف، فقیر و بی‌ثبات خواهد بود. این معامله‌ای نیست که کیسینجرِ واقع‌گرای متعهد هرگز حاضر به انجامش می‌بود.

تاریخ همیشه تکرار نمی‌شود

بر خلاف تصور همگان ایده نزدیکی با چین از نیکسون آغاز شد، نه از کیسینجر. نیکسون در سال ۱۹۶۷، پیش از آنکه رئیس‌جمهور شود، در نشریه Foreign Affairs نوشت: « آمریکا در رابطه با هر سیاستی در آسیا باید واقعیت چین را در نظر داشته باشد » و اینکه واشنگتن «نمی‌تواند برای همیشه چین را بیرون از خانواده ملل نگه دارد، تا در آن انزوا تخیلاتش را بپروراند، نفرت‌هایش را حفظ کند و همسایگانش را تهدید کند.»

نیکسون می‌توانست درباره آشتی احتمالی با چین فرضیه‌سازی کند، زیرا مائو تسه‌تونگ، رهبر چین، نیز به این ایده علاقه‌مند بود. اگرچه واشنگتن هنوز به روابط پنهانی میان پکن و مسکو مشکوک بود، در واقع اتحاد چین و شوروی از اواخر دهه ۱۹۵۰ و پس از اختلافات شدید میان مائو و نیکیتا خروشچف، رهبر شوروی، پایان یافته بود. تا اواخر دهه ۱۹۶۰، چین و شوروی عملاً در آستانه جنگ بودند: درگیری در مرز شمال شرقی‌شان در اطراف جزیره ژن‌باو در رودخانه‌ای که دو کشور را جدا می‌کرد، به‌قدری شدید شد که مائو در اوت ۱۹۶۹ حتی رهبران سیاسی را از پکن تخلیه کرد. در همان زمان، چین در داخل کشور از افراط‌گرایی انقلاب فرهنگی آسیب می‌دید. بنابراین، زمانی که کیسینجر در سال ۱۹۷۱ برای نخستین بار به پکن رسید، چین کشوری فقیر، منزوی، ناکارآمد و در حال جنگ با شوروی بود. کیسینجر نیازی نداشت که مقام‌های چینی را برای فاصله گرفتن از مسکو متقاعد کند؛ آن دو شریک سابق حالا مدت‌ها بود که دیگر از هم جدا شده بودند.

اما روابط امروز روسیه و چین کاملاً متفاوت است. شکافی برای بهره‌برداری وجود ندارد. البته، پکن در واکنش به تهاجم تمام‌عیار پوتین به اوکراین در سال ۲۰۲۲ با احتیاط عمل کرده است: در رأی‌گیری‌های سازمان ملل برای محکوم کردن جنگ رأی ممتنع داده، الحاق اراضی اوکراین توسط مسکو را به رسمیت نشناخته، تاکنون سامانه‌های تسلیحاتی کامل به روسیه ارسال نکرده و در برخورد با تحریم‌های غربی بسیار محتاطانه عمل کرده است. گرچه این مواضع تا حدودی موجب ناامیدی کرملین شده، اما شکاف عمده‌ای ایجاد نکرده‌است. در نهایت، آنچه پوتین و شی را متحد می‌کند، بمراتب مهم‌تر از آن چیزی است که آنان را از هم جدا می‌سازد.

رهبران روسیه و چین دیدگاه مشترکی نسبت به سیاست جهانی دارند که بر پایه تعهد متقابل آنان به خودکامگی و دشمنی مشترکشان با ایالات متحده استوار است. هر دو از کشورهای دموکراتیک و ایده‌های دموکراتیک احساس تهدید می‌کنند. پوتین و شی پیوسته ایالات متحده را به دلیل حمایت از «انقلاب‌های رنگی» در همسایگی‌شان و تلاش برای مهار قدرت روسیه و چین به ترتیب در اروپا و آسیا، مورد انتقاد قرار داده‌اند. آن‌ها معتقدند ایالات متحده بزرگ‌ترین تهدید برای ثبات داخلی و امنیت خارجی کشورهایشان است. از نگاه آنان، واشنگتن قدرت بیش از حدی در جهان دارد و در ترویج دموکراسی و حقوق بشر افراط کرده است. آن‌ها خواهان کاهش نفوذ اقتصادی، نظامی و سیاسی آمریکا و نیز تضعیف نظم بین‌المللی لیبرالی هستند که ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم پایه‌گذاری کرده و یکدیگر را شریک حیاتی در این تلاش می‌دانند. در عین حال باید توجه داشت که ترامپ خود شاید تعهدی به ترویج دموکراسی یا حفظ نظم بین‌المللی لیبرال نداشته باشد، اما پوتین و شی می‌دانند که یک رئیس‌جمهور نمی‌تواند سنت‌های چند دهه‌ای سیاست خارجی آمریکا را کاملا از بین ببرد.

پوتین و شی فقط نمی‌خواهند جهان را برای خودکامگی امن کنند؛ آن‌ها همچنین می‌خواهند قوانین، هنجارها و نهادهای بین‌المللی را بازطراحی کنند تا خودکامگی و توسعه دولتی مشروعیتی هم‌سطح یا حتی بالاتر از دموکراسی و سرمایه‌داری داشته باشند. برای پیشبرد این دیدگاه، این دو رهبر از طریق سازمان‌های چندجانبه‌ای که ایالات متحده را در بر نمی‌گیرند، عمل می‌کنند؛ مانند گروه بریکس (BRICS) متشکل از ده کشور و سازمان همکاری شانگهای (SCO) که روسیه و چین از بنیان‌گذاران آن‌ها هستند.

رابطه نزدیک شخصی میان پوتین و شی موجب تسهیل و تقویت همکاری میان کشورهایشان شده است. پوتین، شی را مهم‌ترین شریک خود در جهان می‌داند و شی، که پدرش در دوران مائو مسئول مدیریت اتحاد چین-شوروی بود، علاقه ویژه‌ای به روسیه دارد. این دو رهبر ده‌ها بار با یکدیگر دیدار کرده‌اند. آن‌ها یکدیگر را دوست دارند—یا اگر ندارند، بسیار خوب نقش آن را بازی می‌کنند. در شرایطی که رهبران دیگری بر سر کار بودند، سابقه خیانت و بی‌اعتمادی میان روسیه و چین—که با تصرف سرزمین‌های چینی توسط روسیه، تضاد حوزه‌های نفوذ، تفاوت‌های فرهنگی و اختلافات مرزی همراه بود—می‌توانست روابط دوجانبه را تضعیف کند، اما روابط شخصی پوتین و شی این منابع بالقوه تنش را خنثی کرده است. تا زمانی که این دو نفر در قدرت باشند، شکافی میان کشورهایشان به وجود نخواهد آمد.

تمام این موارد موجب گسترش سریع منافع اقتصادی و نظامی مشترک میان روسیه و چین شده است. در چند دهه گذشته، این دو کشور همکاری فزاینده‌ای در فروش انرژی، قراردادهای سرمایه‌گذاری، انتقال تسلیحات، پروژه‌های صنعتی دفاعی و مانورهای نظامی مشترک داشته‌اند. وابستگی روسیه به چین پس از تهاجم تمام‌عیار به اوکراین در سال ۲۰۲۲ به شکل چشمگیری افزایش یافته است. در سال ۲۰۲۳، حجم تجارت دو جانبه دو کشور از ۲۴۰ میلیارد دلار فراتر رفت که بالاترین رقم تاریخ بود. روسیه پس از از دست دادن بازارهای اروپایی خود برای صادرات نفت، برای تامین مالی جنگ کنونی خود به درآمدهای حاصل از فروش انرژی به چین وابسته شده است. شرکت‌های صنایع دفاعی روسیه قطعات حیاتی برای ساخت تسلیحات جدید را از چین دریافت می‌کنند. و چین به سرعت صادرات کالاهای مصرفی خود به روسیه را افزایش داده و جای خالی کالاهای غربی را پر کرده است. طبق گزارش موسسه تحقیقاتی Rhodium Group، تنها در بخش خودرو، سهم چین از بازار روسیه بین سال‌های ۲۰۲۱ تا ۲۰۲۳ از ۹ درصد به ۶۱ درصد افزایش پیدا کرده است.

تلاشی احمقانه

با تهدید به الحاق اجباری سرزمین‌ها و اعمال تعرفه‌های جدید، ترامپ با سرعتی شگفت‌آور، فضای رقابت میان قدرت‌های بزرگ را تیره کرده است؛ آن‌هم از طریق دشمنی با نزدیک‌ترین متحدان ایالات متحده، به ویژه در اروپا و آمریکای شمالی. ترامپ همچنین کوشیده است با خارج کردن عضویت اوکراین از دستور کار ناتو، رای دادن در کنار روسیه، کره شمالی و دیگر کشورهای یاغی در قطع‌نامه‌های سازمان ملل درباره جنگ اوکراین، پافشاری بر واگذاری سرزمین‌های اوکراینی به روسیه برای پایان جنگ، و اشاره به رفع تحریم‌های شرکت‌های روسی حتی پیش از دستیابی به توافق صلح، پوتین را جذب کند. دور کردن بی‌دلیل متحدان، قدرت و نفوذ ایالات متحده در جهان را تضعیف می‌کند و مستقیماً با اصول واقع‌گرایی سیاسی به سبک کیسینجر در تضاد است. اشتیاق ترامپ برای اعطای امتیاز های گسترده به پوتین همچنین نشان می‌دهد که او روابط با روسیه را مهم‌تر از روابط با اوکراین یا سایر بخش‌های اروپا می‌داند.

جای تعجب نیست که پوتین اکنون در حال بهره‌برداری از تمایل ترامپ به دوستی است. در ماه مارس، پس از آنکه ترامپ چندین امتیاز به روسیه پیشنهاد داد تا پوتین را برای پذیرش توافق آتش‌بس ترغیب کند، پوتین خواسته‌های بیشتری مطرح کرد؛ از جمله توقف ارسال تسلیحات و قطع همکاری اطلاعاتی واشنگتن با اوکراین، و برکناری ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین. در جلسات خصوصی با مقامات دولت ترامپ، پوتین و تیمش ممکن است با ایده استفاده از همکاری با ایالات متحده برای موازنه در برابر چین بازی کنند. اما این فقط یک بازی خواهد بود. پوتین در وجود شی، شریکی پایدار از نظر ایدئولوژیک، نظامی و اقتصادی دارد. او این رابطه را به خاطر وعده‌های مبهم برای روابط بهتر با ایالات متحده هرگز رها نخواهد کرد.

درک پوتین از ایالات متحده به‌عنوان بزرگ‌ترین دشمن این کشور، حاصل چندین دهه‌ تجربه است و اکنون بعید است که تغییر کند. مشاوران و تبلیغات‌چی‌هایش همچنان همان نگاه بنیادی را ترویج می‌کنند. اگرچه رهبر روسیه ممکن است باور داشته باشد که ترامپ خواهان رابطه نزدیک‌تر است، اما چنین نظری نسبت به دستگاه سیاست خارجی آمریکا نخواهد داشت. او می‌داند که رئیس‌جمهور آمریکا نفوذ زیادی دارد، اما کنترل کامل بر روند سیاست خارجی ندارد. او در دوره نخست ریاست‌جمهوری ترامپ دید که نتوانست منافع ملموسی برای مسکو فراهم کند، از جمله لغو تحریم‌ها علیه روسیه یا قطع کمک نظامی آمریکا به اوکراین. پس از آغاز تهاجم تمام‌عیار پوتین به اوکراین، افکار عمومی آمریکا نسبت به این دیکتاتور روسی حتی بی‌اعتمادتر شده‌اند. اگر ترامپ تلاش کند پوتین را از شی جدا کند، مخالفت‌های داخلی قوی گزینه‌های او را محدود خواهد کرد.

پوتین، علاوه بر این، می‌داند که ترامپ فقط برای چهار سال رئیس‌جمهور خواهد بود و احتمالاً فقط برای دو سال کنترل کنگره را در دست خواهد داشت، و این در حالیست که شی ممکن است برای یک دهه یا بیشتر بر چین حکومت کند. با توجه به حمایت اندک در آمریکا از نزدیکی به روسیه خارج از حلقه ترامپ، پوتین پیشبینی می کند که هر گونه نزدیکی یا آشتی با او پس از ترامپ به سرعت پایان یابد. حتی خود ترامپ نیز شخصی غیرقابل اعتماد است. او بدون شک ناپایدارتر از رهبر چین شی جین پینگ است. مثلاً علاقه آشکاری که ترامپ در دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش به کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی، ابراز می‌کرد، فراتر از چند نامه احساسی و دو نشست شکست‌خورده بیشتر نبود و هیچ تحول چشمگیری در روابط ایالات متحده و کره شمالی به دنبال نداشت.

پوتین می‌داند که ترامپ هرگز نمی‌تواند چیزی در حد و اندازه‌ای که شی به او می‌دهد، ارائه کند. واشنگتن نمی‌تواند شکاف‌هایی را که با قطع شراکت راهبردی با چین برای روسیه ایجاد خواهد شد، پر کند. برای مثال، ایالات متحده جایگزین قراردادهای انرژی روسیه با چین نخواهد شد زیرا نیازی به انرژی روسیه نداشته و در این مورد خودکفاست. سیاست‌گذاران و شرکت‌های دفاعی آمریکایی نیز احتمالاً شدیداً مخالف بازسازی توانمندی‌های نظامی و صنعتی روسیه خواهند بود. و با توجه به زیان‌هایی که سرمایه‌گذاران آمریکایی در گذشته در روسیه متحمل شده‌اند، ضعف حاکمیت قانون در روسیه امروز، و ترس از تحریم‌های جدید در صورت تهاجم دوباره پوتین به اوکراین یا هر کشور دیگری، بانک‌ها و شرکت‌های خصوصی آمریکایی نیز در ورود دوباره به اقتصاد روسیه تردید خواهند داشت.

اگر ترامپ به‌نظر برسد که در نزدیکی با پوتین پیشرفت می‌کند، شی نیز ابزارهایی برای حفظ روسیه در اردوگاه خود دارد. چین می‌تواند به سرعت همکاری خود با روسیه در زمینه سوخت‌های فسیلی را گسترش دهد، مثلاً با نهایی کردن پروژه انتقال گاز طبیعی «قدرت سیبری ۲» که سال‌ها به تعویق افتاده است. پکن همچنین می‌تواند کمک‌هایش به بخش صنایع دفاعی روسیه را افزایش دهد. راه‌های زیادی نیز وجود دارد که پکن می‌تواند همکاری دیپلماتیک خود با روسیه را در سازمان ملل و در مناطق کلیدی با منافع مشترک، مانند خاورمیانه و آمریکای لاتین، تقویت کند.

چرخشی پرهزینه

زمانی که کیسینجر و نیکسون در اوایل دهه ۱۹۷۰ چین را به ایالات متحده نزدیک‌تر کردند، این اقدام به واشنگتن اهرم فشاری در مذاکرات با شوروی درباره کنترل تسلیحات، تنش‌زدایی گسترده‌تر و موضوعات دیگر داد. بعدتر، پس از عادی‌سازی روابط ایالات متحده و چین (و تهاجم شوروی به افغانستان در سال ۱۹۷۹)، آمریکا و چین یک مرکز مشترک برای پایش آزمایش‌های هسته‌ای و موشکی شوروی ایجاد کردند و همکاری‌های دفاعی آغاز شد. با باز شدن اقتصاد چین به جهان در دهه ۱۹۸۰، کسب‌و‌کارها و مصرف‌کنندگان آمریکایی از رشد بخش تولید چین بهره‌مند شدند. اما امروزه هیچ منفعت مشابهی در شراکت با روسیه وجود ندارد.

پوتین و روسیه چیز چندانی برای ارائه در راستای منافع امنیتی ایالات متحده ندارند، و آنچه دارند را نیز استفاده نخواهند کرد. هدف از نزدیک کردن مسکو به آمریکا این است که موقعیت چین، از جمله توانایی‌اش برای نمایش قدرت نظامی در همسایگی‌اش، تضعیف شود. اما ارتش روسیه که به سختی توانسته در اوکراین دوام بیاورد، انتظار نمی‌رود که بتواند نقش بزرگی در مهار چین ایفا کند. حتی اگر روسیه توان نظامی خود را تقویت کند، پوتین هرگز آن را علیه چین به‌کار نخواهد گرفت. او همچنین نیروها، موشک‌ها یا ناوگان خود را در موقعیتی قرار نخواهد داد که بتواند تهدیدی برای تجاوزگری چین در آسیا باشد.

در عرصه دیپلماتیک نیز، پوتین می‌داند که هم‌سویی کامل با ایالات متحده غیرممکن است. شرکای غربی واشنگتن هرگز با دعوت از روسیه برای پیوستن به اتحادیه اروپا یا ناتو یا حتی بازگشت به گروه هفت موافقت نخواهند کرد. به همین دلیل، مسکو موقعیتی را که اکنون دارد—عضویت در بریکس، سازمان همکاری شانگهای و دیگر نهادهایی که پکن در آن‌ها محور است—رها نخواهد کرد. سیاست‌گذارانی که رؤیای شراکت جدید میان آمریکا و روسیه را در سر می‌پرورانند ممکن است باور داشته باشند که پوتین می‌تواند به منزوی کردن چین در شورای امنیت سازمان ملل کمک کند. اما این کمک به‌تنهایی ارزشی برای ایالات متحده نخواهد داشت، چرا که چین همچنان در آن شورا حق وتو دارد.

مسکو همچنین نمی‌تواند پیشنهاد اقتصادی جذابی به واشنگتن ارائه دهد. ایالات متحده صادرکننده خالص سوخت‌های فسیلی است و نیازی به واردات انرژی اضافی از روسیه ندارد. پوتین می‌تواند انواع فرصت‌های سرمایه‌گذاری جدید را به شرکت‌های آمریکایی پیشنهاد دهد، اما این شرکت‌ها پیش‌تر زمانی که سعی در فعالیت اقتصادی در روسیه داشتند، آسیب دیده‌اند. برای مثال، شرکت نفت و گاز اکسون‌موبیل یک سرمایه‌گذاری مشترک چند میلیارد دلاری با شرکت دولتی نفت روسیه امضا کرد، اما این همکاری پس از تهاجم پوتین به اوکراین در سال ۲۰۲۲ پایان یافت. داستان‌های هشداردهنده فراوانی وجود دارد از بازرگانان آمریکایی که برای حفظ حقوق مالکیت خود و گاه حتی آزادی شخصی‌شان، در برابر بی‌قانونی‌های نظام روسیه به سختی افتاده‌اند. بنابراین، گرم شدن روابط دیپلماتیک بعید است که در آینده نزدیک منافع مادی چشم‌گیری به بار آورد.

همان‌طور که مذاکرات مربوط به آتش‌بس در اوکراین نشان داده است، پوتین علاقه‌ای به دادن هیچ امتیازی ندارد—نه رایگان، و نه حتی پس از دریافت امتیازهای بزرگ. او قطعاً از واشنگتن مطالبات زیادی خواهد داشت تا از پکن فاصله بگیرد. واگذاری کنترل کامل اوکراین به روسیه یکی از این خواسته‌ها خواهد بود. خارج کردن نیروهای آمریکایی از اروپا و تضعیف یا حتی رها کردن ناتو ممکن است خواسته دیگری باشد. پس از امضای پیمان دفاعی جدیدی با کره شمالی در سال ۲۰۲۴، پوتین حتی می‌تواند خواستار تغییر در استقرار نیروهای نظامی ایالات متحده در کره جنوبی شود—موضوعی که ترامپ در دوره اول خود نیز بررسی کرده بود.

پیگیری روابط نزدیک‌تر با روسیه بهای سنگینی برای روابط ایالات متحده با شرکای قابل‌اعتمادتر و توانمند ترش خواهد داشت. پذیرش کامل مسکو، شوک شدیدی به متحدان آمریکا در اروپا و آسیا وارد خواهد کرد و در زمانی که بسیاری از کشورها از تعهدات ایالات متحده نگران‌اند، اعتبار آن اتحادها را بیش از پیش تضعیف خواهد کرد. متحدان ممکن است خرید تسلیحات آمریکایی را متوقف کنند، از اشتراک اطلاعات محرمانه دست بکشند، و تجارت و سرمایه‌گذاری خود را با آمریکا کاهش دهند. کشورهای اروپایی حتی ممکن است اتحادیه‌ای جدید تشکیل دهند که ایالات متحده را در آن لحاظ نکنند. برخی کشورهای غیرهسته‌ای—به‌ویژه در آسیا—ممکن است تصمیم بگیرند زرادخانه هسته‌ای خود را بسازند، اگر نزدیکی بیشتر آمریکا و روسیه را نشانه‌ای از این بدانند که ایالات متحده دیگر امنیت این کشورها را که تحت چتر هسته‌ای آن قرار دارند، در اولویت نمی‌گذارد.

در نهایت، تلاش برای جدا کردن روسیه از چین هم ناپخته است و هم اشتباه. از همه مهم‌تر، این کار ناپخته است چون قدرت خطرناکی به پوتین می‌دهد. در این صورت، مسکو به بازیگر مرکزی در رقابت میان پکن و واشنگتن تبدیل می‌شود، با روابطی با هر دو طرف و فضای مانور برای بهره‌برداری از موقعیتش. ایالات متحده در واقع یکی از مشکلات راهبردی اساسی پوتین را حل می‌کند: وابستگی بیش‌ از‌ حد به چین و نداشتن اهرم فشار بر پکن. مهربانی با مسکو همچنین از نظر اخلاقی اشتباه است. این کار به معنای تأیید اقدامات نفرت‌انگیز و خشونت‌بار پوتین در اوکراین و داخل روسیه است، جایی که او با دستگیری معترضان، فعالان و رهبران اپوزیسیون—از جمله الکسی ناوالنی، جدی‌ترین رقیب سیاسی‌اش که مرگش در یک اردوگاه کار روسی در سال گذشته ظن دخالت کرملین را برانگیخت—دیکتاتوری خود را تشدید کرده است. حمایت از چنین رهبری، ارزش آن دستاوردهای محدود برای مهار چین را ندارد. هرچه سیاست‌گذاران آمریکایی زودتر درک کنند که این راهبرد موفق نخواهد بود، به نفع منافع ایالات متحده و ارزش‌های اخلاقی آن خواهد بود.

درباره نویسندگان:

مایکل مک‌ فاول استاد علوم سیاسی، پژوهشگر ارشد در مؤسسه هوور، و مدیر مؤسسه بین‌المللی فریمن اسپوگلی در دانشگاه استنفورد است. او از سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴ سفیر ایالات متحده در روسیه بوده و نویسنده کتاب در دست انتشار خودکامه‌ها در برابر دموکرات‌ها: چین، روسیه، امریکا و بی‌نظمی جدید جهانی است.

ایوان اس. مادیروس استاد و رئیس کرسی خانواده پنر در مطالعات آسیایی در دانشکده روابط بین‌الملل دانشگاه جورج‌تاون و مشاور ارشد در گروه آسیا است. او در دولت اوباما به‌عنوان دستیار ویژه رئیس‌جمهور و مدیر ارشد امور آسیایی در شورای امنیت ملی خدمت کرده است. وی نویسنده کتاب رقبای سرد: عصر جدید رقابت راهبردی میان آمریکا و چین است.

متن اصلی این مطلب را که با عنوان زیر

China and Russia Will Not Be Split
The “Reverse Kissinger” Delusion
By Michael McFaul and Evan S. Medeiros | April 4, 2025

سه روز پیش به چاپ رسیده است را در اینجا می توانید مطالعه کنید.

https://reader.foreignaffairs.com/2025/04/04/china-and-russia-will-not-be-split/content.html