دروغگویی آگاهانهی مقامات سیاسی یک پدیدهی جهانی است و مخصوص یک کشور یا نظام خاص نیست. رهبران سیاسی وقتی منافعشان ایجاب کند، به راحتی روایتهای دروغ را بهعنوان حقیقت جا میزنند، حتی وقتی میدانند شواهد خلاف آن وجود دارد.
اینکه در ایران ما افرادی در سطوح مختلف ــ چه در ارگانهای نظامی و انتظامی و چه در رهبری سیاسی کشور ــ بارها دروغهای آشکار گفتهاند، جای تردید نیست. نمونههایی مانند آقای ظریف و دیگران که در موارد متعدد روایتهایی را علیه روسیه یا چین مطرح کردند که بعدها خلاف واقع از آب درآمد، شاهد این مسئله است.
اما این پدیده به ایران محدود نیست. در آمریکا نیز همین دروغگویی را میبینیم. روسای جمهور این کشور، از اوباما گرفته تا بایدن و دیگران، بارها روایتهایی را به افکار عمومی عرضه کردهاند که بعداً روشن شد کاملاً نادرست بوده است.
به یاد بیاورید زمانی را که بایدن در مورد حملهی حماس صحبت کرد. او با اطمینان گفت که «اینها کودکان را تکهتکه کردند، کشته شدند، من خودم عکسها و فیلمها را دیدهام.» اما بعدها مشخص شد چنین چیزی حقیقت نداشته است. با این وجود، او در مقابل رسانهها این سخن دروغین را با بیشرمی کامل بیان کرد.
هزینهی تکذیب دروغ
در ایران نیز همین روند تکرار میشود. وقتی چنین دروغهایی گفته میشود، خبری از تکذیب نیست. چرا؟ چون تکذیب کردن آن برای بسیاری هزینه دارد. رئیسجمهور ایران حاضر نیست دروغهای مطرحشده را رد کند، زیرا خودش طرفدار غرب و مذاکره و تسلیمطلبی است. بنابراین طبیعی است که او هیچوقت به روی خود نیاورد و صحبتی در مورد دروغ هایی که نزدیکان او از جمله ظریف می زنند به میان نیاورد.
نمونهی روشن: قرارداد ایران و روسیه
نمونهی بارز همین رفتار را میتوان در قرارداد ایران و روسیه دید. آنها بهخوبی میدانستند که بند نظامی و امنیتی قرارداد مهمترین بخش آن است؛ بندی که میتوانست ایران را در یک مدار دفاعی و امنیتی مشترک با روسیه و بهطور غیرمستقیم با چین قرار دهد. اما همین بند حیاتی را آگاهانه حذف کردند. چرا؟ چون نمیخواستند ایران در چنین چارچوب دفاعی و امنیتی تعریف شود.
این همان نقطهای است که دروغ و خیانت بهطور مستقیم به هم میرسند.
نقش روسیه در مقابله با حملات سایبری و نظامی
ما بهخوبی میدانیم که در همان روزهای نخست جنگ ۱۲ روزه با اسراییل، بخشی از سیستمهای پدافند هوایی ایران هک شده بود و به همین دلیل هم نیروهای بخش دفاع ضد هوایی ایران نتوانستند پاسخ مناسب و سریع به حملات بدهند. بعداً خبرهایی منتشر شد که روسها در بازگرداندن این سیستمها به حالت عادی نقش مهمی داشتند؛ یعنی کمک کردند تا مسیر نفوذ بسته شود و سامانهها دوباره فعال شوند.
این اولین بار نبود. پیشتر هم روسها در ماجرای استاکسنت (Stuxnet) نقش جدی ایفا کردند. آن ویروس که حاصل همکاری مستقیم آمریکا و اسرائیل بود، بخش مهمی از سانتریفیوژهای ایران را از کار انداخت و حتی بعضی از آنها منفجر شدند. خسارتی بسیار سنگین به صنعت هستهای و پروژهی غنیسازی ایران وارد شد. همان موقع هم روسها بودند که در شناسایی و بیاثر کردن این بدافزار کمک کردند.
بیانصافی در قضاوت
با این همه، امروز بعضی افراد در ایران بیشرمانه علیه روسیه صحبت میکنند؛ بدون آنکه یادآوری کنند در مواقع حساس، روسیه تا جایی که میتوانسته کمک کرده است. روسیه نمیتواند بدون مجوز رسمی وارد فضای ایران شود و پدافند یا نیروی نظامی در اختیار بگذارد. هیچ کشوری چنین نمیکند؛ پایبندی به قراردادها و منافع خودش را دارد.
اگر ایران قراردادهای دفاعی و امنیتی با روسیه را امضا نکند، طبیعی است که روسها هم نمیتوانند در عمل کاری فراتر انجام دهند. شما نمیتوانید از یک کشور انتظار داشته باشید بدون توافق رسمی وارد خاک یا حریم هواییتان شود. حتی اگر چنین کاری بکند، همین افراد معترض امروز، فردا فریاد خواهند زد که «روسیه دخالت کرده، نیروی نظامی آورده، استقلال ایران نقض شد!»
نمونهی روشن: قرارداد ۲۵ ساله با چین و موج تبلیغات
یادتان هست وقتی صحبت از امضا قرارداد با چین بود، چطور همینها جنجال به پا کردند؟ هرچند آن قرارداد بیشتر اقتصادی بود، اما همان زمان هم غوغا کردند که «ایران فروخته شد، استقلال به خطر افتاد» و تیترهای جنجالی زدند. حالا همان جریانها، وقتی بحث قراردادهای واقعی امنیتی و دفاعی با روسیه مطرح میشود، یا جلویش را میگیرند یا عملاً بندهای کلیدیاش را حذف میکنند.
حتما به خاطر دارد که زمانی که قرارداد ۲۵ ساله با چین مطرح شد؟ رقمی نزدیک به ۲۵۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری برای مدت ۲۵ سال در نظر گرفته شده بود. بخشی از این قرارداد هم به مسائل امنیتی مربوط میشد؛ مثلاً قرار بود چینیها برای حفاظت از مسیرهای کشتیرانی و مراکز حیاتی خودشان، حدود پنج هزار نیروی نظامی به ایران بیاورند.
در همان زمان، غوغای بزرگی در ایران به راه افتاد. فریاد میزدند که «ایران مستعمره شد!»، «چین قصد اشغال ایران را دارد!»، «پنج هزار نیروی نظامی چینی میآیند کشور را اشغال میکنند!» و دهها تیتر و شعار جنجالی دیگر. در حالی که واقعیت، چیز دیگری بود. این نیروها قرار بود صرفاً برای حفاظت از منافع مستقیم چین در پروژههای اقتصادی خودش حضور داشته باشند، نه برای کنترل ایران. همان کاری که امروز در آفریقا، آمریکای لاتین یا حتی پاکستان انجام میدهند.
فضای مسموم و خیانت رسمی
این ماجرا نشان میدهد متأسفانه در جامعهی ایران فضایی وجود دارد که هر قرارداد راهبردی با شرق، مخصوصاً چین و روسیه، بهسرعت با اتهام «فروش کشور» یا «اشغال سرزمین های ما » روبهرو میشود.
بخش بزرگی از حاکمیت سیاسی، چه آگاهانه و چه از روی بیمسئولیتی، در این بازی شریک میشود. آنها عملاً به کشور خیانت میکنند چون مانع شکلگیری قراردادهایی میشوند که میتواند امنیت و آیندهی ایران را تضمین کند؛ بدون اینکه کمترین آسیبی به منافع ملی ما بزند.
نمونهی مقایسهای: پاکستان
بگذارید مثالی بزنم. پاکستان روابط گستردهای با چین دارد و قراردادهای مهم نظامی و اقتصادی بسته است. بهترین جنگندههای چینی را خریداری کرده که بهمراتب از جنگندههای هند عملکرد بهتری دارند. کسی در پاکستان فریاد نزده که «ما مستعمره شدیم» یا «چین کشور را اشغال کرد». برعکس، این قراردادها امنیت پاکستان را در برابر دشمن دیرینهاش هند تقویت کرده است.
تضاد در سیاستهای ایران
در ایران اما، بخشی از نخبگان سیاسی و رسانهای چنان تحت تأثیر تبلیغات غرب قرار گرفتهاند که هر اقدامی برای نزدیکی با شرق را مترادف با «فروش وطن» میبینند. در حالی که همانها در برابر نفوذ واقعی غرب و وابستگیهای گسترده به آمریکا و اروپا سکوت میکنند، یا حتی آن را «طبیعی» و «اجتنابناپذیر» میدانند.
تضاد بزرگ: چرا ایران قراردادهای راهبردی ندارد؟
وقتی به اطراف نگاه میکنیم، یک واقعیت ساده روشن میشود:
- پاکستان با چین قرارداد میبندد؛ از پروژههای عظیم زیرساختی گرفته تا همکاریهای گسترده در حوزهی نظامی و حتی تولید مشترک سلاح.
- عربستان سعودی قراردادهای چند صد میلیارد دلاری با چین و روسیه میبندد، هم در حوزه انرژی و هم در صنایع نظامی.
- ترکیه بدون هیچ تعارفی سراغ روسیه میرود و سامانهی دفاعی پیشرفتهی S-400 را میخرد، حتی در برابر فشار مستقیم آمریکا و ناتو.
اما ایران چه؟ ایران هیچیک از این قراردادهای راهبردی را ندارد. چرا؟ چون در داخل کشور، ارادهای برای امضای چنین قراردادهایی وجود ندارد. هر بار که امکان یک قرارداد بزرگ فراهم میشود، جریانهای خاصی در داخل، یا آن را به تأخیر میاندازند، یا اساساً مانع میشوند.
وارونهسازی حقیقت توسط غربگرایان
بعد همان جریانها با وقاحت میگویند: «روسیه به ما چیزی نمیدهد» یا «چین حاضر نیست همکاری کند.»
اما حقیقت چیز دیگری است: ما خودمان سراغشان نمیرویم، قرارداد نمیبندیم، یا عمداً مذاکرات را به بنبست میکشانیم.
در بسیاری موارد حتی قرار بود روسها یا چینیها کارخانههای تولید مشترک را به ایران منتقل کنند، اما در داخل با مخالفت روبهرو شد. چرا؟ چون عدهای که کاملاً واداده و تسلیمطلب هستند، حاضر نیستند ایران در یک بلوک مستقل قدرت قرار بگیرد.
نقش ظریف و دروغهای آشکار
نمونه روشن این ماجرا، آقای ظریف است. او بارها و بارها دروغهای آشکاری علیه روسیه مطرح کرده است. حتی در دوران برجام، صریحاً ادعا میکرد که «روسها کارشکنی میکنند». در حالی که سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه همان زمان اعلام کرد: «این ادعا دروغ است. ما نه تنها کارشکنی نکردیم، بلکه واسطهای بودیم که امکان توافق فراهم شود.»
با وجود این، ظریف باز هم همان دروغها را تکرار میکرد. و بدتر از همه، همان مکانیسم ماشه را در متن برجام گنجاندند؛ بندی که امروز مثل شمشیر داموکلس بر سر مردم ایران آویزان است و هر لحظه بهعنوان ابزار فشار سیاسی و اقتصادی علیه کشور بهکار میرود.
نتیجهی سیاستهای تسلیمطلبانه
به جای اینکه قراردادهای راهبردی با شرق ببندیم و ایران را به یک قدرت متوازن در نظام جهانی تبدیل کنیم، بخشی از حاکمیت با دروغ، فریب و تعلل همهی این فرصتها را از بین برد. امروز هم همانها با مظلومنمایی میگویند: «ما انتخابی جز تسلیم نداریم.»
واقعیت سیستمهای دفاعی ایران و نقش روسیه و چین
نخست باید روشن کنیم که بسیاری از ادعاهایی که اصلاحطلبان و غربگرایان دربارهی روسیه و چین مطرح میکنند، دروغهای آشکار و تحریفشده است.
- حمله سایبری و نقش روسها در رفع آن
سیستمهای دفاع هوایی ایران در برخی مقاطع دچار هک و اختلال شدند. اما واقعیت این است که روسها در همان زمان با انتقال دانش فنی و همکاری نزدیک، به ایران کمک کردند تا این اختلالها برطرف شود. این نکتهای است که رسانههای غربی هیچوقت بازگو نمیکنند، و برخی سیاستمداران داخلی هم عامدانه آن را پنهان میسازند. - نقش چین و سیستم GPS بایدو
یکی از پیشرفتهترین امکانات دفاعی که ایران امروز در اختیار دارد، سیستم موقعیتیابی بایدو (Beidou) ساخت چین است؛ سیستمی فوقالعاده پیشرفته که جایگزین GPS آمریکایی محسوب میشود و حتی در حوزههای نظامی دقت بالاتری دارد. چین این سیستم را در اختیار ایران قرار داده است. نکته مهم اینجاست که بایدو با سامانههای پدافند موشکی روسی که ایران در اختیار دارد، یکپارچه (Integrated) عمل میکند. - یکپارچگی سامانههای روسی و ایرانی
بخش بزرگی از پدافند هوایی ایران بر پایه سامانههای روسی مثل S-300 و نمونههای بومیسازیشده توسط متخصصان ایرانی است. ایران توانسته با همکاری روسها این سامانهها را ارتقا دهد، بومیسازی کند و متناسب با شرایط جغرافیایی خود بازطراحی کند. امروز همین سامانهها با سیستم بایدو هماهنگ و یکپارچه عمل میکنند.
سوال اصلی اما این است که چرا این دروغها گفته میشود؟
باید توجه کنیم که جریان غربگرا در داخل کشور دو کار را همزمان انجام میدهد:
- اول: نمیگذارد قراردادهای راهبردی با روسیه و چین امضا و اجرایی شود.
- دوم: وقتی ایران تحت فشار میماند، همانها با وقاحت به مردم میگویند: «روسیه و چین قابل اعتماد نیستند، آنها به ما خیانت میکنند.»
این دقیقاً یک رفتار شرورانه و خیانتکارانه است. چون در عمل مانع بستن قراردادها میشوند، بعد با دروغ و تحریف، چهرهای منفی از شرکای راهبردی ایران میسازند و در مقابل، برای غرب و آمریکا چهرهای انسانی و منجیگونه درست میکنند.
تناقض آشکار
نکته جالب این است که همهی این حملات و تبلیغات علیه روسیه و چین درست در زمانی پررنگ میشود که ایران بیشترین آسیبها را از آمریکا، اسرائیل و اروپا میخورد.
- حملات سایبری و خرابکاریهای صنعتی؛
- ترور دانشمندان هستهای و فرماندهان نظامی؛
- تحریمهای فلجکننده اقتصادی.
با وجود این واقعیتها، عدهای در داخل کشور با چشمبستن بر جنایات غرب، روسیه و چین را بهعنوان «دشمنان فرصتطلب» معرفی میکنند. این وارونهسازی حقیقت، هم به زیان استقلال ایران است و هم به نفع پروژهی تسلیمطلبی که همانها به دنبالش هستند.
وارونهسازی حقیقت و تخاصم بیشرمانه با روسیه و چین
رفتار برخی جریانهای سیاسی در ایران در واقع نوعی وارونهسازی حقیقت است. آنها بهجای آنکه دشمن اصلی ــ یعنی آمریکا و اسرائیل که به ایران حمله کرده، تحریم کرده، دانشمندانش را ترور کرده و زیرساختهایش را هدف گرفتهاند ــ معرفی کنند، توپ را به زمین روسیه و چین میاندازند.
این شبیه همان صحنهای است که شما در خیابان راه میروید و کسی به شما حمله میکند؛ اما بعد، نه مهاجم بلکه رهگذر یا رانندهای که فقط از آنجا عبور کرده، بهعنوان «مقصر» معرفی میشود! این دقیقاً همان سیاست بیشرمانهای است که امروز جریان تسلیمطلب در ایران دنبال میکند.
مقصر اصلی کیست؟
اگر ایران در بسیاری از زمینهها عقب ماند و قراردادهای راهبردی برای تقویت دفاعی و اقتصادیاش امضا نشد، تقصیر روسیه و چین نیست؛ مقصر خود ما هستیم که این فرصتها را از دست دادیم.
- پاکستان با چین قرارداد بست و بهترین جنگندههای چینی را گرفت.
- ترکیه عضو ناتو است اما رفت با روسیه قرارداد خرید S-400 بست.
- هند با وجود روابط نزدیک با آمریکا، روابط راهبردی نظامی و اقتصادی با روسیه دارد.
اگر این کشورها توانستند چنین روابطی برقرار کنند، چرا ایران نتواند؟ مگر نه اینکه روابط تاریخی ایران و روسیه، با همهی فراز و نشیبها، بسیار عمیقتر از روابط این کشورهاست؟
تجربهی گذشتهی ایران
حتی در دوران شاه، زمانی که ایران «جزیره ثبات آمریکا» نامیده میشد و پایگاه اصلی حضور نظامی غرب در منطقه بود، باز هم شوروی به ایران تکنولوژی داد:
- ذوبآهن اصفهان را روسها ساختند.
- تراکتورسازی تبریز را رومانی به ایران داد، در چارچوب بلوک شرق.
- بسیاری از زیرساختهای صنعتی ایران در همان دوران با کمک شوروی بنا شد.
غرب نیز تنها زمانی حاضر شد برخی فناوریها را به ایران بدهد که با شوروی در رقابت بود و برای از دست ندادن بازار ایران مجبور شد امتیاز بدهد.
پس اگر امروز ایران به جای قراردادهای بزرگ اقتصادی و نظامی با روسیه و چین، در موضع ضعف قرار گرفته، دلیلش نه خیانت آن کشورها بلکه خیانت و وادادگی جریان داخلی غربگراست. آنها هم قرارداد نمیبندند، هم فرصتها را میسوزانند، و هم دروغ میگویند تا روسیه و چین را دشمن نشان دهند و آمریکا و اروپا را ناجی.
ستون پنجم در داخل کشور
به نظر من کسانی که امروز از این شرایط سوءاستفاده میکنند و با بزرگنمایی دروغها و تکرار روایتهای غربی، افکار عمومی را منحرف میسازند، در حقیقت نقش ستون پنجم دشمن را بازی میکنند.
این افراد آگاهانه یا ناآگاهانه، به جای تمرکز بر دشمن اصلی ــ همان اسرائیل و آمریکا که:
- بیش از هزار نفر از مردم ما را کشتند،
- رهبران سیاسی و نظامی کشور را ترور کردند،
- دانشمندان هستهای ما را به خاک و خون کشیدند،
- و کشور را در معرض ویرانی و تحریمهای بیسابقه قرار دادند،
میآیند و بحثها را به سمت دیگری منحرف میکنند:
اتهامزنی به روسیه و چین، تکرار دروغهای رسانههای غربی و ساختن دشمنیهای ساختگی.
مثلا آقای صدر عضو مجلس تشخیص مصلحت نظام در مصاحبه ای با معاون وزیر امو خارجه ایران با بی شرمی تمام می گوید که “روس ها اطلاعات مربوط به پدافند هوایی کشور ما را به اسرئیل دادند ” و این در حالیست که اخیرا خانم زاخارووا سخنگوی وزارت خارجه روسیه انتشار چنین گزارشهایی را محکوم کرد و افزود: «ما بر این باوریم که این یک کارزار اطلاعاتی با هدف مختل کردن شراکت راهبردی جامع میان دو کشور دوست است». این یکی از نمونه های آشکار حضور محافل اطلاعاتی غربی و اسراییلی در سیستم سیاسی و امنیتی کشور ماست . باید یادآوری کنم که ایشان یکی از ۵ کاندیدای ریاست جمهوری هم بودند که به ناگهان کنار کشیدند.
https://www.rt.com/news/623704-moscow-iran-media-reports
نقش تبلیغاتی و تخریبگر
این جریان با دسترسی وسیعی که در رسانهها، مصاحبهها و مطبوعات دارد، فضایی تبلیغاتی ایجاد میکند که هدف آن کمرنگ کردن چهرهی جنایتکاران واقعی است. همانهایی که امروز مستقیماً به کشور ما حمله میکنند، ویرانی به بار میآورند و امنیت و آینده مردم ایران را تهدید میکنند.
اما این ستون پنجم، آگاهانه تلاش میکند تا این تصویر را وارونه کند و بهجای نشان دادن چهرهی واقعی دشمن، ذهن مردم را به سوی دروغهای بیپایه و دشمنتراشیهای جعلی بکشاند.
این موضعگیریها نهتنها بیشرمانه و شرورانه است، بلکه در عمل دشمنانه است؛ چرا که مستقیم در خدمت همان قدرتهایی قرار میگیرد که امروز علیه ایران جنگ به راه انداختهاند. و متأسفانه، این جریان در ایران امکانات و تریبونهای فراوانی در اختیار دارد تا چنین دروغهای آشکار و ضدملی را بیهیچ مانعی منتشر کند.
پوستاندازی اصلاحطلبان
دوستان بسیاری از من به دلیل سابقه دوستی و حمایت من از جریانات اصلاح طلب در دهه های گذشته می پرسند که چطور شد که اصلاح طلب ها به اینجا رسیدند؟ در پاسخ لازم است بگویم: این یورش و هجومی که امروز از سوی برخی جریانهای موسوم به «اصلاحطلب» دیده میشود، دیگر واقعاً ارتباطی با مفهوم اصلاحطلبی ندارد. این افراد دیگر اصلاحطلب به معنای واقعی کلمه نیستند.
اصلاحطلبی در دورانی که شکل گرفت، حامل نگاه و امیدی بود. بسیاری در ایران باور داشتند که این جریان به مسئلهی استقلال ملی، امنیت کشور، عدالت اجتماعی و گسترش نهادهای مدنی اهمیت میدهد. تصور عمومی این بود که اصلاحطلبی راهی است برای عبور از برخی موانعی که در جمهوری اسلامی امکان مشارکت عمومی را محدود کرده بود.
مثلاً وقتی آقای خاتمی از «مردمسالاری» سخن گفت، این یک بحث جدی و مهم بود. در همان زمان هم اختلافنظرهایی میان اصلاحطلبان با شخصیتهایی مثل آقای هاشمی یا روحانی وجود داشت. اما دستکم آن دوره، اصلاحطلبی هنوز برای بخش بزرگی از جامعه حامل نوعی امید و آرمانخواهی بود.
اما اگر به این مسیر طولانی نگاه کنیم، میبینیم که طی سالها اصلاحطلبان «پوست انداختند». آن آرمانها و شعارهای نخستین، آرامآرام رنگ باخت. امروز بخشی از آن جریان به جایی رسیده که نهتنها دیگر دغدغهی استقلال و عدالت ندارد، بلکه خود را تسلیم سیاستهای غربی کرده و در عمل به ابزاری برای فشار خارجی بر ایران بدل شده است.
همگرایی اصلاحطلبان؛ از رادیکال تا لیبرال
امروز اصلاحطلبها ــ از رادیکالترین چهرههایشان مثل تاجزاده و همفکرانش گرفته تا لیبرالترین طیفشان ــ عملاً به یک جبهه واحد بدل شدهاند. جبههای که اگر روزگاری محور و مرادشان آقای هاشمی رفسنجانی بود، اکنون روحانی جای همان موقعیت را گرفته است.
روحانی شخصیتی است که کارنامهاش نشان میدهد همیشه در ردههای بالای امنیتی و تصمیمسازی نظام جمهوری اسلامی حضور داشته است. در دوران جنگ، مدیریت پدافند هوایی کشور را بر عهده داشت و عملاً در حساسترین حوزههای امنیتی نقش ایفا میکرد. بنابراین، او هرگز چهرهای «حاشیهای» یا «نمادین» نبوده، بلکه همواره در متن قدرت حضور داشته است.
اما در عین حال، تجربهی تاریخی نشان داده است که روحانی در لحظههای حساس و پیچهای تند تاریخ، رفتاری خیانتکارانه داشته است. نمونهی روشن آن، نقش او در ماجرای مکفارلین است؛ جایی که حتی بخشی از سخنان او بعدها توسط خبرنگار اسرائیلی رونن برگمن در کتاب معتبرش، The Secret War with Iran ثبت و منتشر شد.

این نشان میدهد که روحانی از همان زمان، در موقعیتهایی قرار داشت که میتوانست مسیر تاریخ را تغییر دهد، اما انتخابهای او به زیان کشور تمام شد.
برگمن در صفحه ۱۲۵ -۱۲۶ کتاب خود از شخصی به نام Nir صحبت می کند که خود را آمریکایی معرفی کرده و بخشی از صحبت خود را با حسن روحانی که در پاریس بوده ضبط کرده است که او در کتاب خود آن گفتگو را نقل می کند. من سالها پیش وقتی این کتاب را خواندم باورم نمی شد که روحانی با یک مقام آمریکایی چنین صحبت کرده باشد! عکس این صفحه را که بخشی از آنرا همان زمان با روکش زرد برای استفاده مشخص کردم را برای شما در زیر آورده ام.
برگمن می نویسد” در صبح آنروز، نیر که خود را بهعنوان یک آمریکایی جا زده بود، در چهار جلسه با سه شخصیت بلندپایهی حکومت ایران حضور داشت. جالبترین آنها دیدار با دکتر حسن روحانی بود، که در آن زمان نایبرئیس مجلس و یکی از قدرتمندترین افراد در رژیم به شمار میرفت. نیر این دیدار را، که در پاریس برگزار شد، ضبط کرد و روحانی در آن سخنان شگفتانگیزی دربارهی رؤسای خود گفت.
روحانی: «آنها، سران رژیم، سه میلیون دلار به لبنان فرستادند. و ما در ایران حتی پول کافی برای پرداخت هزینههای زندگی و نیازهای امنیتی خود نداریم. آنها میخواهند لبنان را به ایالات اسلامی تبدیل کنند. چه مزخرفی! من تلاش کردم جلوی این کار را بگیرم، اما هرگز موفق نشدم.»
روحانی ادامه داد:
«من بعد از سخنرانی افراطی که امام خمینی دیروز ایراد کرد، احساس راحتی ندارم. فکر میکنم آن سخنرانی سختترین سخنرانی او از زمانی بود که به قدرت رسیده است. او خواستار آن شد که تمام افرادی که موضع سختی علیه ایالات متحده نمیگیرند، در هم شکسته و تکهتکه شوند.
اما شما، آمریکاییها، مقصرید. شما در حاشیه نشستهاید و نگاه میکنید که بین ما و عراق چه میگذرد و حتی انگشتتان را هم برای کمک به ما تکان نمیدهید. شما هیچ چیزی از ایران به دست نخواهید آورد تا زمانی که حرکتی از جانب شما نباشد و آنچه ما نیاز داریم را به ما ندهید.» روحانی در ادامه می گوید:
«اگر شخصیت خمینی را تحلیل کنیم، خواهیم دید که اگر کسی قدرتمند در برابر او بایستد، او صد قدم عقب میرود. اما اگر قدرتمند باشد و کسی ضعیف در برابر او قرار گیرد، صد قدم جلو میآید. متأسفانه شما موضعی سادهلوحانه و نادرست اتخاذ کردهاید. شما بیش از حد نرم بودهاید. اگر سختگیرتر بودید، برتری داشتید. شما قدرت نشان ندادید. نخستین و مهمترین چیز این است که باید در برابر خمینی سرسخت باشید و محکم بایستید.»
نیر، در حالی که وانمود میکرد یک آمریکایی است، با او وارد گفتوگو شد:
«در چه چیزی باید در برابر او زور نشان دهیم؟
روحانی: «برای مثال، شما به او بگویید: شما باید تمام گروگانها را در لبنان ظرف پنج روز آزاد کنید. در غیر این صورت، ما به شما ضربهی نظامی وارد خواهیم کرد و شما مسئول پیامدهای آن خواهید بود. این کار را بکنید. نشان دهید که قدرتمند هستید، و نتیجه را خواهید دید. شما یک قدرت بزرگ هستید.»

نیر پاسخ داد:
«گاهی ما کند هستیم، اما شما دیدید که ما چگونه علیه لیبی عمل کردیم.»
(اشارهای او به بمباران طرابلس و کاخ معمر قذافی است که توسط آمریکا در ۱۵ آوریل ۱۹۸۶، برای تلافی یک حملهی تروریستی لیبی علیه اهداف آمریکایی انجام شد.)
نیر:«اما ما معتقدیم که اگر از نیروی نظامی استفاده کنیم، ایران را به دامن روسها خواهیم راند».
روحانی ادامه می دهد که «شما باید با کمک ترکیه و پاکستان، از تبلیغات اسلامی علیه خمینی استفاده کنید.»
دقت کنید که این گفتگو در چه دورانی انجام گرفته است در سال ۱۳۶۵ و در اوج جنگ ایران-عراق و وبا فردی که خود را آمریکایی وانمود کرده است. تصور کنید این شخص پس از این گفتگو به روسای خود و دستگاه امنیتی در امریکا و اسرائیل چه گزارشی می دهد! آیا به نظر آنها روحانی کاندید مناسبی برای استخدام و تماس نیست؟
ما از این نمونه ها کم نداریم. حالا توجه کنید که همین روحانی شده قطب اصلی جریان اصلاح طلب و کاندید اول آنها برای مقام رهبری در نظام اسلامی و احتمالا مشاور اول او آقای ظریف خواهد بود.به همین دلیل است که من معتقدم که امروز دیگر نمیتوان نام «اصلاحطلب» را بر کسانی گذاشت که در بیانیهها و مواضع سیاسیشان چیزی جز تسلیم در برابر غرب و پذیرش سلطهی بیقید و شرط آمریکا و متحدانش نمیبینیم.
این جریان در حقیقت به یک زائدهی سیاسی غرب در ایران تبدیل شده است؛ جریانی که هیچ نسبتی با اصلاحطلبی اصیل ندارد و تنها نام اصلاحات را یدک میکشد.
اصلاحات در معنای واقعی خود، همانطور که بسیاری از ما سالها برایش تلاش کردیم، چیزی جز این نیست:
- حرکت مسالمتآمیز و تدریجی برای گذار به یک نظام دموکراتیک مردمی
- استقرار عدالت اجتماعی
- حفظ استقلال کشور
- و عبور از انسداد سیاسی در چارچوب جمهوری اسلامی برای رسیدن به یک نظم ملی و مردمی
اما چیزی که امروز به نام اصلاحات مطرح میشود، دیگر هیچیک از این معانی را ندارد. این جریان آشکارا دنبال یک نظام نولیبرال وابسته به غرب است؛ نظامی بدون اختیار، بدون استقلال، وابسته و تسلیمطلب. آنها به جای اصلاحات مردمی، نسخهای از «بازار آزاد» و «خصوصیسازی افسارگسیخته» را تبلیغ میکنند که در نهایت چیزی جز تشدید وابستگی اقتصادی و سیاسی کشور به قدرتهای خارجی نخواهد بود.
بیاهمیت بودن پیشینهها
اینکه امروز چه کسی، مثل آقای صدر یا خانم الهه کولایی و یا هر فرد دیگری، در گذشته چه نسب و پیشینهای داشته، چندان مهم نیست. مهم آن چیزی است که این جریان در شرایط تاریخی کنونی میگوید و دنبال میکند.
و آنچه امروز این جریان میگوید، نه اصلاحات است و نه اصلاحطلبی؛ بلکه خیانتی آشکار به منافع ملی مردم ایران است.
نویز به جای سیگنال؛ تحریف آگاهانهی حقیقت
یکی از مهمترین شگردهای جریان تسلیمطلب امروز در ایران همین است: انحراف افکار عمومی از دشمن اصلی.
آنها هر بار که صحبت از جاسوسهای اسرائیلی یا عملیات خرابکارانهی مستقیم اسرائیل میشود، فوراً موضوع را به گذشته میبرند؛ میگویند «کا.گ.ب در ایران نفوذ داشت»، از سرلشگر مغربی یادشان می آید و پای «حزب توده را به عنوان جاسوس شوروی» به میان می کشند و حتی به دوران تزارها هم می روند.
هر وقت صحبت از بمبارانها و تجاوزهای اسرائیل و آمریکا میشود، دوباره همان بازی را تکرار میکنند: «پدافند ما روسی بود و کار نکرد»، «موشک روسی به درد نمیخورد»، یا «چینیها فلان تکنولوژی را به ما ندادند».
تکنیک ایجاد Noise نویز
این همان چیزی است که در زبان انگلیسی به آن نویز Noise میگویند: ایجاد سر و صدای بیربط برای پوشاندن صدای اصلی. اگر نویز نباشد صدای اصلی بسیار روشن و واضح به گوش می رسد.
پیام سیگنال واقعی روشن است:
- چه کسی کشور ما را بمباران کرده؟ اسرائیل.
- چه کسی بیش از هزار نفر را کشته؟ اسرائیل با حمایت مستقیم آمریکا.
- چه کسی مراکز علمی، نظامی و اقتصادی ما را هدف گرفته؟ همان اسرائیل و آمریکا، با پشتیبانی آشکار اروپا و همراهی برخی دولتهای منطقه.
اما این جریان با تکرار بیپایان هیاهوی انحرافی «روسیه، روسیه» و «چین، چین» میکوشد صدای اصلی را محو کند.
پس اصل ماجرا چیست؟ چرا اینهمه هیاهو بر علیه روسیه و چین بر پا شده؟
اگر روسیه یا چین واقعاً ایران را بمباران کرده بودند، اگر آنها دانشمندان هستهای ما را ترور کرده بودند، اگر هزار نفر از مردم ایران را کشته بودند، قطعاً میشد گفت روسیه و چین دشمناند.
اما واقعیت روشن است:
- نه روسیه چنین کرده،
- نه چین چنین کرده،
- بلکه این اسرائیل است که با حمایت آمریکا و همراهی غرب و برخی کشورهای عربی چنین جنایتی را رقم زده است.
خطر تحریف آینده
امروز هنوز اینها نمیتوانند اصل سیگنال را بهطور کامل عوض کنند، چون همه میدانند چه کسی حمله کرده و چه کسی جنایت کرده است.
اما مطمئن باشید اگر این جریان تسلیمطلب روزی قدرت را بهطور کامل در دست بگیرد، ده سال بعد در روایت تاریخ ایران همین جنایتها هم به حساب روسیه و چین گذاشته خواهد شد.
آنقدر روسیه و چین را بزرگ خواهند کرد که هر فاجعه و ویرانی، هر کشتار و هر آسیبی در تاریخ معاصر ایران اتفاق افتاده، به پای آنها نوشته شود.
پارازیت برای گمکردن صدای اصلی
امروز جریان تسلیمطلب در ایران، چون نمیتواند حقیقت را انکار کند ــ چرا که هنوز آثار بمبارانها، فیلمها و گزارشها در خبرگزاریها موجود است و همه دیدهاند چه هواپیماهایی حمله کردهاند ــ به یک شگرد دیگر رو آورده است: پارازیت انداختن.
آنها مدام داد میزنند: «روسیه به ما فلان سیستم را نداد»، «پدافند ما باید با جیپیاس روسی کار میکرد اما ندادند»، «چین این فناوری را نداد» و از این قبیل حرفها. این همان ایجاد نویز است. یعنی صدای اصلی که باید شنیده شود ــ صدای جنایت اسرائیل و آمریکا و همپیمانانشان ــ در همهمهی این دروغها و بهانهها گم شود.
اصل ماجرا کجاست؟
صدای اصلی ساده است:
- این اسرائیل و آمریکا بودند که کشور ما را بمباران کردند.
- این آنها بودند که بیش از هزار نفر را کشتند.
- این آنها بودند که مراکز علمی، نظامی و اقتصادی ایران را هدف گرفتند.
حالا یک عدهی بیوجدان و تسلیمطلب در داخل کشور، به جای آنکه این دشمن را نشان بدهند، تصویر را عوض میکنند و افکار عمومی را منحرف میسازند.
حتی اگر فرض کنیم روسیه یا چین در جایی کوتاهی کردهاند، باید دید آیا اساساً قرارداد الزامآوری وجود داشته است یا نه.
- اگر ما مثل اعضای ناتو، قرارداد دفاع مشترک با روسیه یا چین داشتیم، آن وقت میشد گفت خیانت کردهاند. چون همانطور که در ناتو «حمله به یک کشور یعنی حمله به همه» است، آنها هم باید طبق تعهدشان با ما به کمک ما میآمدند و از ما دفاع میکردند.
- اما آیا چنین قراردادی وجود داشته؟ خیر. چرا؟ چون همین آقایانی که امروز داد میزنند و تقصیر را گردن روسیه و چین میاندازند، رسماً مخالف بستن چنین قراردادهایی بودهاند.
تناقض آشکار
این افراد بارها و بارها گفتهاند با قراردادهای نظامی-امنیتی با روسیه و چین مخالفاند. هیچوقت حتی یک بار هم اعلام نکردهاند که: «ما به دنبال چنین قراردادی بودیم ولی آنها رد کردند.»
نه، آنها از اساس با چنین پیمانهایی مخالف بودهاند.
پس حالا چطور جرأت میکنند و با چه رویی میگویند: «روسها یا چینیها به ما خیانت کردند»؟
خیانت بر اساس چه قراردادی؟ وقتی شما خودتان جلوی چنین توافقهایی را گرفتهاید، حالا دیگر نمیتوانید طلبکار باشید.
خیانت از درون: سیاستمدارانی که قراردادها را سد کردند
واقعیت این است که ما خودمان به خودمان خیانت کردیم. مشتی سیاستمدار رذل و شرور که زمانی وزارت امور خارجه، ریاست جمهوری، شورای عالی دفاع یا مجلس را در اختیار داشتند، آگاهانه مانع امضا و پیشبرد قراردادهایی شدند که میتوانست امنیت آیندهی کشور را تضمین کند.
امروز دیگر این افراد نمیتوانند طلبکارانه بپرسند: «چرا فلان کشور به کمک ما نیامد؟» به چه دلیلی باید میآمد؟ طبق کدام قانون؟ بر اساس کدام قرارداد امنیتی؟ وقتی قراردادی وجود نداشت، هیچ الزامی هم وجود نداشت. ما باید امروز صادقانه از خود بپرسیم:
- برای دفاع در برابر خطرات احتمالی اسرائیل یا دیگر همسایگان، چه ابزارهایی در داخل داریم؟
- در سطح جهانی چه پیمانها یا ابزارهایی میتوانیم داشته باشیم؟
احتمالا عدهای خواهند گفت: «برویم عضو ناتو شویم.»
من به شما قول میدهم اگر همین آقایان تسلیمطلب به قدرت برسند، در آینده دقیقاً همین را دنبال خواهند کرد. آنها نه تنها خواهان عضویت در ناتو خواهند شد، بلکه به سراغ پیمانهایی شبیه سنتو (که در زمان شاه میان ایران، ترکیه و پاکستان برقرار بود) خواهند رفت. پیمانهایی که در نهایت چیزی جز پیوستگی به چارچوب ناتو و قرار گرفتن در مقابل روسیه و چین نیست.
امروز فقط نمیتوانند این را علناً بگویند چون قدرت در دستشان نیست و موانع زیادی وجود دارد.
پروفایل تسلیمطلبی در برابر غرب
اما واقعیت این است که این نیروها تصور کردهاند شرایط استثنائی به وجود آمده و باید تمام و کمال پروفایل تسلیمطلبانهی خودشان را ارائه دهند. که این کار را به طرق گوناگون از جمله در بیانیهی جبهه اصلاحات، در سخنرانیها، در مصاحبهها، و در پیامهایی که میفرستند و به هر شکل ممکن و در همهجا دارند همین پروفایل را به آمریکا و اسرائیل نشان میدهند: در سربرگ این پروفایل نوشته اند:
«ما اینجاییم. بیایید به کمک ما. مخالفان ما را بکشید. اگر میخواهید بمباران کنید، این افراد را بمباران کنید. اینها مانع عبور از مرحلهی جدید هستند.»
پیامشان به غرب و اسرائیل این است:
«رضا پهلوی که اینجا نیست، اما ما هستیم. ما نیرو داریم، حزب داریم، جبهه داریم، حتی در نیروهای نظامی هم آدمهایی با ما هستند. و همهی آنچه را که رضا پهلوی به شما وعده داده است را ما خودمان یکجا حاضریم به طور دربست و کامل به شما ارائه دهیم.»
از آن طرف، در خارج از کشور هم نمایندگان و عوامل آنها همین پیام را تکرار میکنند. کسانی مثل علیجانی، اکبرین، در نشست هایی که گاه افرادی چون تاجزاده، قدیانی، نرگس محمدی و دیگران هم در آنها شرکت می کنند با شعار «از تاجزاده تا شاهزاده» باز پیام می دهند که ما حتی با شاهزاده که البته گزینه نتانیاهو برای آینده ایران است هم حاضر به همکاری هستیم. این پیام از طرف افرادی چون اکبرین و علیجانی و افرادی که در این جلسات شرکت می کنند به این معناست که ما با طرح موساد برای آینده کشور مشکلی نداریم.
جالب است که از هیچ کدام و هیچوقت اصلاحطلبان داخل کشور نگفتند: «آقای علیجانی چرا این کنفرانس را برگزار کردی؟ ما در این نشستها شرکت نمیکنیم.» نه، اتفاقاً هم خودشان شرکت کردند، هم نمایندگانشان در خارج از کشور در این کنفرانسها حاضر شدند.
فرصت استثنائی: نگاه به تجربهی کودتا
این نیروها اکنون تصور میکنند که شرایط امروز کشور ما مشابه دوران بین ۲۵ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است. یعنی فضایی استثنائی که با یک حملهی خارجی میتوان نتیجه را به سود خود تغییر داد.
به قول خانم نرگس محمدی، که در پیام دریافت جایزهی نوبل خود گفته بود: «واقعیت این است که رژیم جمهوری اسلامی در نازلترین سطح مشروعیت و پایگاه اجتماعی مردمی و در موقعیت ”تعادل ناپایدار“ قرار دارد و ظهور هر عنصری به عنوان کاتالیزور، شکل نهایی سیاستهای ستیز و ”گذار از استبداد دینی“ را رقم خواهد زد.»* در واقع او در آن زمان دشت به دنیا می گفت:جنبش دموکراسیخواهی ایران به یک کاتالیزور نیاز دارد. و البته همه ما میدانیم در شیمی، کاتالیزور یعنی یک عنصر خارجی: مثل تغییر حرارت، یا افزایش و یا کاهش فشار یا عواملی بیرونی که واکنش را ممکن و تسریع میسازد.
امروز متاسفانه اینها به این نتیجه رسیدهاند که آن «عامل خارجی» باید یک حملهی نظامی دیگر باشد. و برای همین است که چنین شتابان پیام میدهند:
پیام تسلیم بیقید و شرط, پیام اینکه ما؛
- پیشاپیش و بدون مذاکره غنیسازی را بدون قید و شرط تعلیق میکنیم.
- پیشاپیش، قرارداد صلح بدون قید و شرط امضا میکنیم.
- پیشاپیش، بازرسان بدون هیچ مانعی وارد کشور میشوند.
- پیشاپیش، نیروهای نظامی از عرصهی سیاست، اقتصاد و فرهنگ خارج میشوند.
- پیشاپیش، کل مملکت را به شما واگذار میکنیم؛ شما تصمیم بگیرید آیندهاش چه باشد.
این همان چیزی است که در سوریه رخ داد. و حالا اینها خودشان را آماده کردهاند برای همان سناریو.
رضا فانی یزدی
۲۵ آگوست ۲۰۲۵
*پیام نرگس محمدی به کمیته صلح نوبل https://www.zeitoons.com/113055