اصول، اهداف و راهبردها، چپ ایالات متحده را دستکم به سه اردوگاه تقسیم میکند: چپ مترقی، چپ دموکراتیک، و چپ رادیکال.

چپ، درست مانند مرکز (میانه) و راست، تحت سلطه یک برنامه سیاسی منسجم یا یک سازمان یگانه نیست. این واقعیت در سراسر جهان صادق است. در بسیاری از کشورها بیش از یک حزب میانه و راست وجود دارد؛ جناح چپ نیز از این قاعده مستثنی نیست. درک و پذیرش رویکردی تکثرگرایانه به چپ از جهات مختلفی روشنگر است – از درک مرزهای سازمانی طبیعی میان نظریههای رقیبِ تغییر گرفته تا مشخص کردن شکافهای اصولی میان دیدگاههای گوناگون.
در هر کشور، بهدلایل تاریخی خاص خود، جناحهای چپ، راست و میانه تقسیمبندیهای متفاوتی دارند. برای مثال، در آلمان دستکم سه جناح چپ متمایز وجود دارد: یک چپ سوسیالیست دموکرات ریشهدار در حزب دیلینکه Die Linke ، یک چپ مترقی و جهانوطنی که در حزب سبزها مستقر است، و یک چپ کارگری و سوسیالدموکرات سنتی که در حزب سوسیالدموکرات تثبیت شده است.
در ایالات متحده نیز، بهدلیل زمینهی تاریخی خاص خود، دستکم سه جریان چپ وجود دارد: چپ مترقی، چپ سوسیالیست دموکرات (که برای سادهسازی، در این متن آن را «چپ دموکراتیک» مینامم) و چپ رادیکال یا سخت.
نبود نظام چند حزبی در آمریکا موجب شده که این جناحها بهروشنی در قالب احزاب مجزا تجلی پیدا نکنند، اما تفاوتهای آنها واقعی است. تمایز اصلی چنین است: برخلاف دیگر جناحها، چپ مترقی چشماندازی از جهانی فراتر از سرمایهداری انسانیشده ندارد, اما چپ دموکراتیک و چپ رادیکال وسخت هر دو به دنبال پایان دادن به سرمایهداری هستند. اما چپ رادیکال و سخت هیچ تعهد اصولی و محکمی به هنجارهای دموکراتیک ندارد – چه در سازماندهی داخلی و چه در چشماندازش از جامعه آینده. در مقابل، چپ دموکراتیک و مترقی هر دو پایبند به دموکراسی بهمعنای واقعی کلمه هستند.
در ادامه، شرح مختصری از هر یک از این سه جریان ارائه میشود:
چپ مترقی
رهبران این جریان شامل الیزابت وارن Elizabeth Warren، پرامیلا جایاپال Pramila Jayapal و رو کانا Ro Khanna هستند. این جریان حزبی است که «خانوادههای کارگر»، بخش زیادی از سازمانهای غیرانتفاعی مترقی، و بخشی از رهبران اتحادیههای بزرگ مانند AFL-CIO را در بر میگیرد که به گفته جو برنز، وکیل کارگری، حاملان «لیبرالیسم کارگری» هستند.
منابع مالی چپ مترقی عمدتاً از سوی اهداکنندگان مرفه و بنیادهای پیشرو تأمین میشود و همین منابع به آنها امکان میدهد در مباحث ملی چپ دست بالا را داشته باشند. پایگاه اجتماعی آنها شامل حرفهایهای لیبرال و دموکراتهای چپگرای مسنتر است. مخاطبان آن، نشریاتی مانند Nation و American Prospect را میخوانند و از چهرههایی مانند رابرت رایش Robert Reich و ستوننویسان مترقی نیویورک تایمز الهام میگیرند.
چپ مترقی شدیداً به استراتژی «شریک کوچک the junior partner strategy» ( به این منظور که چون نمیتواند بهتنهایی قدرت اعمال کند و میخواهد از حمایت، نفوذ یا منابع طرف قویتر بهرهمند شود، بنابراین ترجیح میدهد در اتحاد با بازیگر های بزرگتر بماند تا اینکه منزوی شود, به همین دلیل از اتحاد جبههی مردمی میان نیروهای چپگرا و میانهرو درون حزب دموکرات حمایت میکند. این جریان از چالش مستقیم به ساختار حزب دموکرات پرهیز میکند. استراتژی اصلی آن بر فعالیتهای قانونگذاری و لابیگری برای اصلاحات تمرکز دارد؛ هدف این است که «سرمایهداری را از خودش نجات دهند». در سیاست خارجی، این جریان عمدتاً حامی بلوک غرب (آمریکا و ناتو) است، هرچند انتقادهایی نیز مطرح میکند. در مسئله فلسطین، رویکردی میانهگیرانه دارد: دفاع از دولت اسرائیل، در کنار انتقاد از نتانیاهو و خشونتها در غزه.
هسته فعال این جریان چند هزار نفر را شامل میشود – عمدتاً فعالان تماموقت نهادها، نمایندگان و اتحادیهها. پایگاه هوادارانش چند صد هزار تا چند میلیون نفر است، اما این حمایت اغلب منفعلانه و محدود به رأی دادن، کمک مالی، و دنبال کردن رسانههاست.
چپ دموکراتیک
این جریان بر مبنای سازمانهایی دموکراتیک و مبتنی بر عضویت آزاد شکل گرفته است. «سوسیالیستهای دموکرات آمریکا» (DSA) نیروی مسلط این جریان است و در کنار آن، جناحهای اصلاحطلب در اتحادیههای کارگری نیز قرار دارند. این جریان تلاش دارد جناح چپ جنبش کارگری را دربرگیرد، از جمله اتحادیه کارگران خودروسازی و سایراتحادیه های محلی اصلاحطلب (رفرمیست) در سراسر کشور.
منابع مالی چپ دموکراتیک عمدتاً از اعضای خُرد اهداکننده تأمین میشود، اما محدود است. درون آن گرایشهای متعددی وجود دارد که گاهی با هم اختلاف دارند. اعضای این جریان نشریاتی چون Jacobin، In These Times، Labor Notes و Dissent را میخوانند. سیاستمدارانی چون رشیده طلیب Rashida Tlaib و نامزدهای مورد حمایت DSA در سطح محلی در میان آنها دیده میشوند. (چهار سال پیش، بدون تردید برنی سندرز Bernie Sanders و الکساندریا اوکازیو-کورتزAlexandria Ocasio-Cortez را نیز در این دسته میگنجاندم؛ امروز آنها را بین چپ دموکراتیک و مترقی میدانم.) هسته فعال آن بیشتر شامل حرفهایهای جوانتر و کارگران خدماتی است.
افق این جریان، سوسیالیسم دموکراتیک است – گذار از سرمایهداری از راه دموکراتیک. این جریان بر سازماندهی انتخاباتی، اتحادیهای، و بسیج خیابانی تکیه دارد. نسبت به چالشگری با حزب دموکرات راحتتر است، هرچند برخی از اعضای آن اخیراً به جبههی مردمی تمایل یافتهاند. سوسیالیستهای دموکرات در پی ساخت یک بلوک انتخاباتی منسجم و مستقل در درون حزب دموکرات هستند. برخی نیز خواهان رقابت خارج از چارچوب این حزب هستند. استراتژی کارگری آن، بهزعم جو برنز، «اتحادیهگرایی مبارزه طبقاتی» است. این جریان با هر دو بلوک غربی (آمریکا و اروپا) و شرقی (چین و روسیه) مخالفت دارد. در جنبش همبستگی با فلسطین، تمرکز اصلی آن حمایت از نمایندگان طرفدار فلسطین در کنگره و ابتکاراتی مانند کمپین «بیتعهدها» بوده است، در کنار حضور فعال در بسیجهای مردمی.
هسته فعال آن شامل هزاران نفر (یا دهها هزار نفر) است – عمدتاً داوطلبان. پایگاه هوادارانش صدها هزار نفر برآورد میشود (تقریباً معادل کسانی که در برههای عضو یا نزدیک به DSA بودهاند).
چپ سخت (رادیکال)
چپ سخت تحت رهبری سازمانهای کادری، بالا به پایین و غیر دموکراتیک مانند حزب سوسیالیسم و رهایی Socialism and Liberation (PSL) است. از نظر اندازه، بسیار کوچکتر از دو جریان دیگر است اما پایگاه فعالتری دارد و از حمایت مالی گستردهای از سوی اهداکنندگان بسیار ثروتمندی چون «روی سینگهام Roy Singham» برخوردار است. این پشتیبانی مالی امکان پروژههای رسانهای موفقی چون BreakThrough News (با نزدیک به یک میلیون مشترک یوتیوب) و مقرهایی با منابع قابل توجه همچون «فروم خلق» در نیویورک را فراهم کرده است. روشنفکرانی مانند ویجِی پراشاد Vijay Prashad در این جریان مرجعیت دارند.
هدف این جریان نیز پایان دادن به سرمایهداری است، اما استفاده از روشهای اقتدارگرایانه در گذار از سرمایهداری را میپذیرد. از این رو، حامی سرسخت دولتهایی چون ونزوئلا، کره شمالی و نیکاراگوئه است – حتی در مواقعی که این دولتها مخالفان چپ را سرکوب و سازمانهای کارگری و جنبشهای اجتماعی را کنترل میکنند. با این حال، به دلیل سرمایهگذاری طولانیمدت در جنبش همبستگی با فلسطین، در تظاهرات و اقدامات خیابانی سال گذشته نقش مهمی ایفا کرده است.
چپ رادیکال کاملاً با فعالیت درون حزب دموکرات مخالف است و ترجیح میدهد نامزدهای اعتراضی مستقل خود را معرفی کند، اما تمرکز اصلیاش بر بسیج تودهای است. از طریق گروههایی چون ائتلاف ANSWER که سالها تجربه سازماندهی واکنشهای فوری خیابانی دارند، معمولاً در خط مقدم اعتراضات قرار دارد. پایگاه اصلیاش در مراکز بزرگ شهری مانند نیویورک و لسآنجلس است. در دفاع از حق مقاومت مسلحانه در برابر قدرتهای امپریالیستی، گاهی خشونت علیه غیرنظامیان را ستایش میکند. این جریان از بلوک شرقی چین و روسیه در سیاست جهانی حمایت میکند و برخی اعضایش از نظم چندقطبی و رقابت ژئوپلیتیک استقبال میکنند.
هسته فعال آن احتمالاً در حدود هزار نفر است (بهدلیل پنهانکاری در اعلام تعداد اعضا، ارزیابی دقیق از تعداد واقعی آنها دشوار است) و پایگاه هوادارانش چند برابر آن برآورد میشود. سرمایهگذاری رسانهای سنگین آن ممکن است در آینده موجب جذب افراد بیشتری شود.
جمعبندی
درک تکثرگرایی در چپ بهدلایل دستکم دوگانه زیر مهم است:
نخست، برای کسانی که در DSA فعالیت میکنند، این مسئله یادآور اهمیت دفاع، تقویت و اصلاح این سازمان است. بهعنوان سازمان محوری چپ دموکراتیک، DSA خانهای برای این جریان فراهم کرده و اعضای آن را گرد هم آورده است. اگر DSA از میان برود، بسیاری از اعضای چپ دموکراتیک ممکن است از سیاست عقب بنشینند یا جذب چپ مترقی یا چپ رادیکال شوند. در این صورت، فضای یک بدیل واقعی سوسیالیستی دموکراتیک ممکن است برای دراز مدت بسته شود.
دوم، فهم تمایزهای درونی در چپ باید راهنمای ما در طراحی فرمهای سازمانی آیندهی آن باشد. تمایز مهم میان تعهد چپ مترقی به «نجات سرمایهداری» از یکسو، و تلاش چپ دموکراتیک و چپ رادیکال برای گذر از آن از سوی دیگر، یک خط تمایز اساسی است. همچنین، تعهد راسخ چپ مترقی و دموکراتیک به دموکراسی و حقوق سیاسی، در برابر رابطهی دوپهلو و گاه خصمانهی چپ رادیکال با این مفاهیم، خط تمایز دیگری است.
این خطوط تمایز بهمعنای ناتوانی کامل در همکاری میان این سه جریان نیست. اما – هرچند در آینده ممکن است شرایط تغییر کند – به گمان من تلاش برای ساخت یک حزب یا سازمان فراگیر که این خطوط تمایز را در خود جای دهد، بهسختی قابل دوام خواهد بود. سوسیالیستهای قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم رویای داشتن حزبی واحد برای تمام چپ را در سر داشتند، اما ظهور «اصلاحطلبی سرمایهداری» و «سوسیالیسم اقتدارگرا» بهعنوان بدیلهای رقیب با سوسیالیسم دموکراتیک، این آرزو را بسیار دشوارتر کرده است. با این حال، این الزاماً یک مشکل نیست. بهرسمیت شناختن این واقعیت حتی میتواند شرط لازم برای داشتن رابطهای سالمتر میان این سه جریان باشد – برای تحقق آنچه نسلهای پیشین سوسیالیستها از آن با عنوان «جبهه متحد چپ» یاد میکردند.
در باره نویسنده: نیل مایرnealmeyer پژوهشگر در زمینهی تحول حزب دموکرات در دوران نئولیبرال در گروه جامعهشناسی دانشگاه نیویورک (NYU). نویسنده در نشریه ژاکوبن و عضو سازمان سوسیالیستهای دموکرات آمریکا (DSA).
متن اصلی این مقاله از طریق لینک زیر قابل دسترسی است.
https://www.left-notes.com/p/the-politics-of-the-three-lefts