شمس و تنها گزینه اش هاشمی رفسنجانی

از آقای شمس الواعظین مطلبی تحت عنوان «بازگشت هاشمی رفسنجانی» در سایت ایران امروز به نقل از روزنامه شرق به تاریخ دوشنبه 11 آبان چاپ شد. این اولین بار نیست که موضوع انتخابات  دوره هشتم ریاست جمهوری و کاندیداتوری آقای هاشمی رفسنجانی و حمایت اصلاح طلبان از ایشان مطرح می شود. 

اولین بار آقای محمد سلامتی دبیرکل سازمان مجاهدین در مصاحبه ای حدود  چهار ماه پیش این مساله را مطرح کردند. سپس خانم حقیقت جو عضو برجسته حزب مشارکت نیز گفتند که در صورت کاندیداتوری آقای هاشمی، اصلاح طلبان مخالفتی نخواهند کرد، یعنی که ضمنی حمایت می کنیم. من در آن زمان در مطلبی تحت عنوان “چه کسی برنده انتخابات ریاست جمهوری است”* به نقد این نگاه پرداختم. 

اینبار ظاهرا آقای شمس جدی تر از دیگران و باصراحت و گستاخی ویژه خودشان نه تنها از کاندیداتوری ایشان حمایت می کنند که آقای هاشمی رفسنجانی را تنها گزینه موجود و بهترین انتخاب برای دوره کنونی در قالب ظرفیت های کنونی جامعه معرفی کرده و دیگران را تشویق به شرکت در انتخابات و حمایت از ایشان می کنند و اصرار دارند که این گزینه از آن جهت که هم به نفع اصلاح طلبان است و هم محافظه کاران و وفاق ملی را (به زعم ایشان) به ارمغان می آورد، ظاهرا نه فقط تنها گزینه که بهترین نیز هست. چرا که دولت آینده نه از منظر داخلی و نه به ویژه از منظر خارجی نباید دولتی چالش گر و خصم آفرین باشد. الگوی «دولت رفاه»** یا «توسعه گرا» در داخل یا «واقع گرا» در صحنه بین المللی تا اطلاع ثانوی مناسب خواهد بود خصوصا که «دو جناح اصلاح طلب و محافظه کار پس از دو دوره کشمکش فرسایشی باید این بار زیر چتر یک دولت متعادل کننده (دولت وفاق) تعامل مبتنی بر پیشبرد هدف های مشترک را تجربه کنند.»

انگار نه انگار که انسداد سیاسی کنونی در کشور ما محصول همین تجربه است. اینکه مردم این تجربه را چگونه ارزیابی کردند و چرا امروز از هردو جناح دوری می کنند، انگار هیچ پرسش معینی را در نگاه آقای شمس بر نمی انگیزد. پرسش اینجاست که در نگاه شما مردم کجا قرار دارند؟ محل تلاقی اصلاح طلبان و پایه های مردمی جنبش اصلاحات در کجاست؟ شما تا کجا قرار است در چارچوب «روابط متقابل میان مراکز فوقانی سیاست» از مردم دوری کنید.

شما می گویید «در دولت وی هم خاتمی وزیر ارشاد بود و هم ولایتی وزیر امور خارجه» و از این نتیجه می گیرید که «دو جناح اصلاح طلب و محافظه کار پس از دو دوره کشمکش فرسایشی باید اینبار زیر چتر یک دولت متعادل کننده (دولت وفاق) تعامل مبتنی بر پیشرفت هدف های مشترک ملی را تجربه کنند» چرا که «هنوز جامعه برای پذیرش دولت های برخاسته از برنامه های حزبی و جناحی و نیروهای سیاسی برای پذیرش معادله مدیریت های دوره ای و لوازم آن به تمرین های بیشتری نیاز دارند.»  شما دراینجا جامعه ایران را با حاکمیت ایران برابر  و مساوی می گیرید. جامعه ایران یکبار در سال 1376 با 22 میلیون رای تمایل خود را به پذیرش دولت های برخاسته از برنامه و مدیریت های جناحی متفاوت اعلام داشت و به برنامه دولت آقای خاتمی که در حقیقت برنامه ای نبود، وصرفا وعده ها و امیدهای متفاوتی برای آینده را نوید می داد، رای تمایل نشان داد که پذیرای دگرگونی است. آنچه پذیرای دگرگونی و تنوع مدیریت های جناحی در کشور نیست، در حقیقت ساختار قدرت و موانع حقوقی ساختاری در کشورماست و نگاه محدود بازیگران سیاسی 25 سال گذشته جامعه که صرفا در حوزه ی خودی ها گرفتار مانده اند و اینک «پس از دو دوره کشمکش فرسایشی» بار دیگر تصمیم گرفته اند «در زیر چتر یک دولت متعادل کننده (دولت وفاق) » آزموده را بیازمایند.

پس باید فرصت دیگری به جامعه داد که تاریخ 16 ساله گذشته را یک بار دیگر تکرار کند. شاید اینبار جامعه ایران پذیرای دولت های برخاسته از برنامه های حزبی و جناحی و مدیریت های دوره ای بشود. 

شما بی جهت به نقش دولت آقای هاشمی به عنونا کاتالیزور و احتمالا تسهیل کننده و شتاب دهنده روند دمکراتیزاسیون در کشور و مامای دولت اصلاحات و احیانا جنبش اصلاحات در کشور در دو دوره گذشته پربها می دهید. اینجا باز شما نقش مردم را دست کم گرفته اید، و نه تنها نقش مردم که حتی نقش چهره های برجسته جنبش اصلاحات بویژه در داخل کشور را کم بها می دهید. این نتیجه همان نگاهی است که صرفا در چارچوب کریدورهای مسدود و «روابط متکی بر حفظ متقابل میان مراکز فوقانی سیاست» با بهتر بگوییم همان چانه زنی های بی فایده در بالا و بی توجهی به جنبش مردم همه چیز را در «نقاط فوقانی هرم قدرت» جستجو کرده و در انتظار «خردورزی و هنرمندی حکومت در شرایط دشوار» کنونی به گزینه ای می رسد که «در قالب ظرفیت های کنونی سازه های سیاسی ایران بازگشت هاشمی رفسنجانی به صحنه اجرایی کشور» همانا «تنها گزینه موجود» اوست. 

و از جانب هاشمی از فرصت بدست آمده برای بازگشت دوباره به قدرت و اصلاح «تجربه دردناک دو دوره ریاست جمهوری اش» بویژه در بخش های امنیتی و فرهنگی (قتل های ناراضیان سیاسی، انسداد عرصه های فرهنگی، به حاشیه راندن روشنفکران و مولدان فرآورده های فکری و فرار مغزها)  استقبال می کند و به سرزنش خود از اینکه از هاشمی در انتخابات مجلس ششم حمایت نکرده است، می پردازد.

انگار اگر هاشمی حمایت شده بود، و احیانا ریاست مجلس ششم را در اختیار داشت مصوبات مجلس ششم را در شورای مصلحت نظام صحه گذاری می کرد و دیگر نه ریاست جمهور تدارکاتچی بود و نه مجلس معطل شورای نگهبان و نه مجلس هفتم با ترکیب کنونی آن در عرصه حیات سیاسی کشور پدیدار می شد.

خودتان را سرزنش نکنید که از هاشمی حمایت نکردید، دوره هاشمی حقیقتا تمام شده بود. جنبش اصلاحات در کشور و استقبال میلیونی مردم از حرکت اصلاح طلبانه دولت آقای خاتمی و حمایت فراگیر مردم از نمایندگان مجلس ششم و عدم استقبال مردم از آقای هاشمی و آراء محدود به ایشان در این دوره نشان از آن بود که حقیقتا دوران ایشان به آخر رسیده است. تحولات مقابل روی کشور دیگر به مراتب فراگیرتر از نگاه هاشمی چه در عرصه داخلی و چه در زمینه خارجی بود، اعتماد سازی در سیاست خارجی و دگرنمایی چهره نظام در داخل حقیقتا دیگر از توان ایشان خارج بود.

آقای خاتمی و دولت ایشان با اتکاء به کادرهای درجه دوم نظام و با چهره ای متفاوت از گذشته و بیانی دگرگونه با ادبیات قبل از خود به دوران هاشمی خط پایان گذاشت و منادی دوران جدیدی شد که در حوزه بین المللی در عرصه اعتمادسازی و در حوزه درون در عرصه امید آفرینی فضایی تازه گشود، فضایی که گفتمان محصول آن جامعه روشنفکری ما در داخل و خارج از کشور، اعم از دینی و سکولار را متحول ساخت و امیدهای تازه آفرید.

حضور گرایشاتی محافظه کار چون هاشمی رفسنجانی و نزدیکان آنها و سایر افراطیون در داخل کشور و مقاومت آنها با توجه و تکیه به ساختارهای ضد دمکراتیک نظام جمهوری اسلامی و همچنین تفوق گرایش محافظه کار حاکمیت آمریکا در صحنه های بین المللی متاسفانه این امیدهای تازه شکل گرفته را برای تحول دمکراتیک جامعه بر باد داد. بی اعتمادی اصلاح طلبان حکومتی به مردم، عدم استفاده لازم از قدرت دستگاه های اجرایی در دورانی که میلیونها مردم در التهاب تحول جامعه بسر می بردند برای مقابله با جناح راست و افراطی، سیاست دودلی و ترس از به میدان آوردن جامعه برای مقابله با توطئه های گرایش راست و ناتوانی در تصمیم گیری برای تغییر در ساختارهای ضد دمکراتیک نظام از جانب اصلاح طلبان حکومتی و استفاده ابزاری از مردم صرفا به منظور بقاء بیشتر در حاکمیت به هر قیمت، نیز از عوامل موثر ایجاد وضعیت موجود می باشند.

حال پرسش اینجاست که آیا بازگشت دوباره هاشمی رفسنجانی «تنها گزینه» است؟

به باور من پاسخ این است که این تنها گزینه از جهتی است که بازگشت دوباره بخشی از اصلاح طلبان دولتی را تحت دولت وفاق ممکن می نماید. یعنی می توان گفت تنها گزینه مطمئن بازگشت به گذشته است تازه اگر هاشمی دوباره امثال خاتمی را در هیئت دولت خود در کنار ولایتی ها بپذیرد.  اما مطمئنا گزینه ای رو به آینده برای استمرار حرکت اصلاحی در جامعه نیست. هاشمی به مراتب به محافظه کاران نزدیک تر بوده تا به طرفداران اصلاحات. مواضع ایشان طی سالهای گذشته و مخالفت های ایشان با طرفداران جنبش اصلاحات در کشور و نقش ایشان در جایگاه رئیس شورای مصلحت نظام و خطابه های ایشان در نمازهای جمعه و مواضع سیاسی ایشان در عرصه های داخلی و خارجی، نه نوید آینده اعتماد سازی است در عرصه بین المللی و نه امید تحولی در بازگشایی فضای سیاسی در داخل. اما آنچه از رهگذر حمایت اصلاح طلبان از کاندیداتوری ایشان بر جای خواهد ماند، عمیق تر شدن فاصله ایست که در روند جداسازی پایگاه اجتماعی نیروهای حامی اصلاحات از شاخص های شناخته شده سیاسی این جنبش در داخل کشور پدید خواهد آمد.

این روند از آن جهت که به وحدت و یکپارچگی نیروهای جبهه اصلاحات آسیب زده و آنها را دچار چند دستگی و تشتت آراء و بی اعتمادی به یکدیگر می کند، قابل پذیرش نیست. 

آقایان اصلاح طلب و بویژه افرادی چون آقای شمس الواعظین بهتر است که چنین هزینه ای را پرداخت نکنند.

آقای هاشمی اگر خود تصمیم بگیرند که کاندید ریاست جمهوری شوند، مطمئنا خود قادر خواهند بود که جناح مخالف خویش را به عقب نشینی وادار نموده و این توانایی را خواهند داشت که در انتخاباتی که تحت کنترل شورای نگهبان برگزار خواهد شد از صندوق ها پیروز بیرون آیند. حمایت شما گرچه به نفع ایشان بوده و با گرو گذاشتن اعتبار خود آراء جمع آوری شده و چهره ایشان را مشروع تر خواهد کرد اما اعتبار و حیثیت سیاسی شما را که هم خود و هم سایر نیروهای جبهه اصلاحات در آینده به آن نیاز دارید بشدت آسیب پذیر خواهد کرد.

شما که از نتیجه چنین انتخاباتی در صورت کاندیداتوری آقای هاشمی بخوبی آگاهید، همچنان که آقای ولایتی گفته است که در صورتی که آقای هاشمی کاندیدا باشد ایشان از کاندیداتوری صرف نظر خواهد کرد چرا که از نتایج هماوردی با ایشان آگاه می باشند، چرا اصرار دارید که خودسوزی کنید! مطمئنا حفظ حیثیت و اعتبار جنبش اصلاحات و چهره های شاخص آن بویژه در داخل کشور در این مرحله بر حمایت از کاندیداتوری آقای هاشمی تقدم دارد.

با احترام

رضا فانی یزدی

15 آبان 1383

* http://politic.iran-emrooz.de/more.php?id=6593_0_11_0_M

** مطالب داخل «گیومه» نقل قول از مقاله آقای شمس الواعظین است. 

شمس و تنها گزینه اش هاشمی رفسنجانی

رضا فانی یزدی

rezafani@yahoo.com

از آقای شمس الواعظین مطلبی تحت عنوان «بازگشت هاشمی رفسنجانی» در سایت ایران امروز به نقل از روزنامه شرق به تاریخ دوشنبه 11 آبان چاپ شد. این اولین بار نیست که موضوع انتخابات  دوره هشتم ریاست جمهوری و کاندیداتوری آقای هاشمی رفسنجانی و حمایت اصلاح طلبان از ایشان مطرح می شود. 

اولین بار آقای محمد سلامتی دبیرکل سازمان مجاهدین در مصاحبه ای حدود  چهار ماه پیش این مساله را مطرح کردند. سپس خانم حقیقت جو عضو برجسته حزب مشارکت نیز گفتند که در صورت کاندیداتوری آقای هاشمی، اصلاح طلبان مخالفتی نخواهند کرد، یعنی که ضمنی حمایت می کنیم. من در آن زمان در مطلبی تحت عنوان “چه کسی برنده انتخابات ریاست جمهوری است”* به نقد این نگاه پرداختم. 

اینبار ظاهرا آقای شمس جدی تر از دیگران و باصراحت و گستاخی ویژه خودشان نه تنها از کاندیداتوری ایشان حمایت می کنند که آقای هاشمی رفسنجانی را تنها گزینه موجود و بهترین انتخاب برای دوره کنونی در قالب ظرفیت های کنونی جامعه معرفی کرده و دیگران را تشویق به شرکت در انتخابات و حمایت از ایشان می کنند و اصرار دارند که این گزینه از آن جهت که هم به نفع اصلاح طلبان است و هم محافظه کاران و وفاق ملی را (به زعم ایشان) به ارمغان می آورد، ظاهرا نه فقط تنها گزینه که بهترین نیز هست. چرا که دولت آینده نه از منظر داخلی و نه به ویژه از منظر خارجی نباید دولتی چالش گر و خصم آفرین باشد. الگوی «دولت رفاه»** یا «توسعه گرا» در داخل یا «واقع گرا» در صحنه بین المللی تا اطلاع ثانوی مناسب خواهد بود خصوصا که «دو جناح اصلاح طلب و محافظه کار پس از دو دوره کشمکش فرسایشی باید این بار زیر چتر یک دولت متعادل کننده (دولت وفاق) تعامل مبتنی بر پیشبرد هدف های مشترک را تجربه کنند.»

انگار نه انگار که انسداد سیاسی کنونی در کشور ما محصول همین تجربه است. اینکه مردم این تجربه را چگونه ارزیابی کردند و چرا امروز از هردو جناح دوری می کنند، انگار هیچ پرسش معینی را در نگاه آقای شمس بر نمی انگیزد. پرسش اینجاست که در نگاه شما مردم کجا قرار دارند؟ محل تلاقی اصلاح طلبان و پایه های مردمی جنبش اصلاحات در کجاست؟ شما تا کجا قرار است در چارچوب «روابط متقابل میان مراکز فوقانی سیاست» از مردم دوری کنید.

شما می گویید «در دولت وی هم خاتمی وزیر ارشاد بود و هم ولایتی وزیر امور خارجه» و از این نتیجه می گیرید که «دو جناح اصلاح طلب و محافظه کار پس از دو دوره کشمکش فرسایشی باید اینبار زیر چتر یک دولت متعادل کننده (دولت وفاق) تعامل مبتنی بر پیشرفت هدف های مشترک ملی را تجربه کنند» چرا که «هنوز جامعه برای پذیرش دولت های برخاسته از برنامه های حزبی و جناحی و نیروهای سیاسی برای پذیرش معادله مدیریت های دوره ای و لوازم آن به تمرین های بیشتری نیاز دارند.»  شما دراینجا جامعه ایران را با حاکمیت ایران برابر  و مساوی می گیرید. جامعه ایران یکبار در سال 1376 با 22 میلیون رای تمایل خود را به پذیرش دولت های برخاسته از برنامه و مدیریت های جناحی متفاوت اعلام داشت و به برنامه دولت آقای خاتمی که در حقیقت برنامه ای نبود، وصرفا وعده ها و امیدهای متفاوتی برای آینده را نوید می داد، رای تمایل نشان داد که پذیرای دگرگونی است. آنچه پذیرای دگرگونی و تنوع مدیریت های جناحی در کشور نیست، در حقیقت ساختار قدرت و موانع حقوقی ساختاری در کشورماست و نگاه محدود بازیگران سیاسی 25 سال گذشته جامعه که صرفا در حوزه ی خودی ها گرفتار مانده اند و اینک «پس از دو دوره کشمکش فرسایشی» بار دیگر تصمیم گرفته اند «در زیر چتر یک دولت متعادل کننده (دولت وفاق) » آزموده را بیازمایند.

پس باید فرصت دیگری به جامعه داد که تاریخ 16 ساله گذشته را یک بار دیگر تکرار کند. شاید اینبار جامعه ایران پذیرای دولت های برخاسته از برنامه های حزبی و جناحی و مدیریت های دوره ای بشود. 

شما بی جهت به نقش دولت آقای هاشمی به عنونا کاتالیزور و احتمالا تسهیل کننده و شتاب دهنده روند دمکراتیزاسیون در کشور و مامای دولت اصلاحات و احیانا جنبش اصلاحات در کشور در دو دوره گذشته پربها می دهید. اینجا باز شما نقش مردم را دست کم گرفته اید، و نه تنها نقش مردم که حتی نقش چهره های برجسته جنبش اصلاحات بویژه در داخل کشور را کم بها می دهید. این نتیجه همان نگاهی است که صرفا در چارچوب کریدورهای مسدود و «روابط متکی بر حفظ متقابل میان مراکز فوقانی سیاست» با بهتر بگوییم همان چانه زنی های بی فایده در بالا و بی توجهی به جنبش مردم همه چیز را در «نقاط فوقانی هرم قدرت» جستجو کرده و در انتظار «خردورزی و هنرمندی حکومت در شرایط دشوار» کنونی به گزینه ای می رسد که «در قالب ظرفیت های کنونی سازه های سیاسی ایران بازگشت هاشمی رفسنجانی به صحنه اجرایی کشور» همانا «تنها گزینه موجود» اوست. 

و از جانب هاشمی از فرصت بدست آمده برای بازگشت دوباره به قدرت و اصلاح «تجربه دردناک دو دوره ریاست جمهوری اش» بویژه در بخش های امنیتی و فرهنگی (قتل های ناراضیان سیاسی، انسداد عرصه های فرهنگی، به حاشیه راندن روشنفکران و مولدان فرآورده های فکری و فرار مغزها)  استقبال می کند و به سرزنش خود از اینکه از هاشمی در انتخابات مجلس ششم حمایت نکرده است، می پردازد.

انگار اگر هاشمی حمایت شده بود، و احیانا ریاست مجلس ششم را در اختیار داشت مصوبات مجلس ششم را در شورای مصلحت نظام صحه گذاری می کرد و دیگر نه ریاست جمهور تدارکاتچی بود و نه مجلس معطل شورای نگهبان و نه مجلس هفتم با ترکیب کنونی آن در عرصه حیات سیاسی کشور پدیدار می شد.

خودتان را سرزنش نکنید که از هاشمی حمایت نکردید، دوره هاشمی حقیقتا تمام شده بود. جنبش اصلاحات در کشور و استقبال میلیونی مردم از حرکت اصلاح طلبانه دولت آقای خاتمی و حمایت فراگیر مردم از نمایندگان مجلس ششم و عدم استقبال مردم از آقای هاشمی و آراء محدود به ایشان در این دوره نشان از آن بود که حقیقتا دوران ایشان به آخر رسیده است. تحولات مقابل روی کشور دیگر به مراتب فراگیرتر از نگاه هاشمی چه در عرصه داخلی و چه در زمینه خارجی بود، اعتماد سازی در سیاست خارجی و دگرنمایی چهره نظام در داخل حقیقتا دیگر از توان ایشان خارج بود.

آقای خاتمی و دولت ایشان با اتکاء به کادرهای درجه دوم نظام و با چهره ای متفاوت از گذشته و بیانی دگرگونه با ادبیات قبل از خود به دوران هاشمی خط پایان گذاشت و منادی دوران جدیدی شد که در حوزه بین المللی در عرصه اعتمادسازی و در حوزه درون در عرصه امید آفرینی فضایی تازه گشود، فضایی که گفتمان محصول آن جامعه روشنفکری ما در داخل و خارج از کشور، اعم از دینی و سکولار را متحول ساخت و امیدهای تازه آفرید.

حضور گرایشاتی محافظه کار چون هاشمی رفسنجانی و نزدیکان آنها و سایر افراطیون در داخل کشور و مقاومت آنها با توجه و تکیه به ساختارهای ضد دمکراتیک نظام جمهوری اسلامی و همچنین تفوق گرایش محافظه کار حاکمیت آمریکا در صحنه های بین المللی متاسفانه این امیدهای تازه شکل گرفته را برای تحول دمکراتیک جامعه بر باد داد. بی اعتمادی اصلاح طلبان حکومتی به مردم، عدم استفاده لازم از قدرت دستگاه های اجرایی در دورانی که میلیونها مردم در التهاب تحول جامعه بسر می بردند برای مقابله با جناح راست و افراطی، سیاست دودلی و ترس از به میدان آوردن جامعه برای مقابله با توطئه های گرایش راست و ناتوانی در تصمیم گیری برای تغییر در ساختارهای ضد دمکراتیک نظام از جانب اصلاح طلبان حکومتی و استفاده ابزاری از مردم صرفا به منظور بقاء بیشتر در حاکمیت به هر قیمت، نیز از عوامل موثر ایجاد وضعیت موجود می باشند.

حال پرسش اینجاست که آیا بازگشت دوباره هاشمی رفسنجانی «تنها گزینه» است؟

به باور من پاسخ این است که این تنها گزینه از جهتی است که بازگشت دوباره بخشی از اصلاح طلبان دولتی را تحت دولت وفاق ممکن می نماید. یعنی می توان گفت تنها گزینه مطمئن بازگشت به گذشته است تازه اگر هاشمی دوباره امثال خاتمی را در هیئت دولت خود در کنار ولایتی ها بپذیرد.  اما مطمئنا گزینه ای رو به آینده برای استمرار حرکت اصلاحی در جامعه نیست. هاشمی به مراتب به محافظه کاران نزدیک تر بوده تا به طرفداران اصلاحات. مواضع ایشان طی سالهای گذشته و مخالفت های ایشان با طرفداران جنبش اصلاحات در کشور و نقش ایشان در جایگاه رئیس شورای مصلحت نظام و خطابه های ایشان در نمازهای جمعه و مواضع سیاسی ایشان در عرصه های داخلی و خارجی، نه نوید آینده اعتماد سازی است در عرصه بین المللی و نه امید تحولی در بازگشایی فضای سیاسی در داخل. اما آنچه از رهگذر حمایت اصلاح طلبان از کاندیداتوری ایشان بر جای خواهد ماند، عمیق تر شدن فاصله ایست که در روند جداسازی پایگاه اجتماعی نیروهای حامی اصلاحات از شاخص های شناخته شده سیاسی این جنبش در داخل کشور پدید خواهد آمد.

این روند از آن جهت که به وحدت و یکپارچگی نیروهای جبهه اصلاحات آسیب زده و آنها را دچار چند دستگی و تشتت آراء و بی اعتمادی به یکدیگر می کند، قابل پذیرش نیست. 

آقایان اصلاح طلب و بویژه افرادی چون آقای شمس الواعظین بهتر است که چنین هزینه ای را پرداخت نکنند.

آقای هاشمی اگر خود تصمیم بگیرند که کاندید ریاست جمهوری شوند، مطمئنا خود قادر خواهند بود که جناح مخالف خویش را به عقب نشینی وادار نموده و این توانایی را خواهند داشت که در انتخاباتی که تحت کنترل شورای نگهبان برگزار خواهد شد از صندوق ها پیروز بیرون آیند. حمایت شما گرچه به نفع ایشان بوده و با گرو گذاشتن اعتبار خود آراء جمع آوری شده و چهره ایشان را مشروع تر خواهد کرد اما اعتبار و حیثیت سیاسی شما را که هم خود و هم سایر نیروهای جبهه اصلاحات در آینده به آن نیاز دارید بشدت آسیب پذیر خواهد کرد.

شما که از نتیجه چنین انتخاباتی در صورت کاندیداتوری آقای هاشمی بخوبی آگاهید، همچنان که آقای ولایتی گفته است که در صورتی که آقای هاشمی کاندیدا باشد ایشان از کاندیداتوری صرف نظر خواهد کرد چرا که از نتایج هماوردی با ایشان آگاه می باشند، چرا اصرار دارید که خودسوزی کنید! مطمئنا حفظ حیثیت و اعتبار جنبش اصلاحات و چهره های شاخص آن بویژه در داخل کشور در این مرحله بر حمایت از کاندیداتوری آقای هاشمی تقدم دارد.

با احترام

رضا فانی یزدی

15 آبان 1383

* http://politic.iran-emrooz.de/more.php?id=6593_0_11_0_M

** مطالب داخل «گیومه» نقل قول از مقاله آقای شمس الواعظین است.