جنبش اصلاحات با دوم خرداد مترادف نيست

شناخت صحيح از ريشه هاي شکل گيري جنبش اصلاحات درايران، عامل موثري در درک روند رويدادهاي اخير و تحليل نقش گروه ها و محافل سياسي در مقطع کنوني است. 

ابتدا بايد بپردازيم به اينکه چه عواملي در نطفه گيري جنبش اصلاحات نقش اساسي ايفا نموده است. پذيرش اينکه پايان جنگ ايران و عراق مرحله جديدي است از تحول در جامعه ايران و پايان انتظارات مردم در تحقق بخشيدن به آمال ها و آرزوهاي معوق گذاشته شده انقلاب توسط رهبري، از اهميت خاصي برخوردار است. در دوران جنگ هرگونه سرکوب گروه هاي دگر انديش، معوق گذاشتن مطالبات اقتصادي و اجتماعي مردم و کنترل دولت در عرصه توزيع کالا اهرمهايي بود که محدوديت براي حاکميت جمهوري اسلامي در مجموع خود از آن براي کنترل جامعه استفاده نمود. با پايان جنگ ديگر بهانه اي براي کنترل و سرکوب جامعه به اشکال گذشته وجود نداشت.

آنچه بشدت پس از پايان جنگ به تحول در انديشه عمومي جامعه و شکل گيري بعدي جنبش اصلاح طلبي در ايران کمک کرد عبارتند از

1.فوت آيت الله خميني- با درگذشت آيت الله خميني، نظام با مشکلات عديده اي مواجه گرديد. 

خميني به مثابه يکي از آيات عظام و مراجع تقليد، براي نظام جمهوري اسلامي در جامعه شيعه مشروعيت ديني نظام را فراهم آورده بود. با حضور خميني و اينکه ايشان داراي رساله و يکي از مراجع بودند، اينکه بخش وسيعي از مردم ايران و فعالين و روشنفکران ديني آن دوران از ايشان به عنوان مرجع روحاني تقليد ديني مي کردند، نظام داراي يک هويت و مشروعيت ديني بود.

حذف آيت الله منتظري که از نقطه نظر مرجعيت مي توانست براي آينده نظام نقطه اتکايي گردد و پس از آن مرگ آيت الله خميني، بطور کلي مشروعيت ديني نظام را زير سوال قرار داد.

در گذشت آيت الله خميني از اين نظر حائز اهميت است که او داراي ويژگي هاي زير بود.

الف- اتوريته رهبري: تقريبا تمامي محافل داخل حاکميت و بخش اصلي جامعه و تعداد قابل توجهي از گروه هاي سياسي رهبري ايشان را به مثابه رهبر انقلاب پذيرا بودند.

ب- با توجه به مقام مذهبي و موقعيت مرجعيت ايشان، رهبري سياسي مظهر مشروعيت ديني نظام نيزبود. پذيرش چنين مشروعيتي از جانب اکثر علماي شيعه ازجمله آيت الله خويي، گلپايگاني، مرعشي نجفي، وساير علما نيز پذيرفته شده بود.

پ- توجه ويژه به تامين وحدت کليه نيروهاي درون حاکميت و حفظ نظام در کليت خود از طريق اعمال اتوريته فردي و تامين وحدت نيروها و تقسيم قدرت از طريق تشکيل نهادهاي مصالحه و سازش سياسي در ميان گروه هاي رقيب همچون مجمع تشخيص مصلحت نظام و هيئت هاي چند نفره و شبيه آن.

ت-اعمال قهر و قاطعيت و شناخت لحظه ها

2.انتخاب خامنه اي به عنوان ولي فقيه و رهبر

انتخاب خامنه اي به مثابه ولي فقيه پايان مشروعيت ديني نظام است، تحميل خامنه اي از طرف بخشي وسيع از عناصر حاکميت و از آن جمله بخشي از اصلاح طلبان امروزي و در يک توطئه مشترک با هاشمي رفسنجاني پايان مشروعيت ديني نظام است. خامنه اي که فاقد شرايط جامعيت و مرجعيت ديني است  يک شبه به عنوان ولي فقيه به جامعه تحميل و براي ايشان نيز رساله توضيح المسائل چاپ مي گردد.

دوعامل فوق در اساس به مشروعيت ديني نظام پايان داد و ديگر نظام جمهوري اسلامي فاقد آن مشروعيت ديني است که اکثريت جامعه مسلمان و بخشي از روشنفکران ديني از آن حمايت مي کردند. با پايان مشروعين ديني نظام، مشروعيت سياسي نظام مي بايد که بخش هاي مذهبي طرفدار نظام جمهوري اسلامي را از حرکت به سوي اپوزيسيون باز دارد و اين مشروعيت بسرعت تحت سوال و پرسش عمومي مردم قرار گرفت. 

 در درون نظام جناح هايي نيز که به اين واقعيت که ديگر با ابزار ديني نمي توان مطالبات معوقه مردم را در عرصه اجتماع به تعويق انداخت، براين نظر واقف شدند که مي بايد يک سلسله اصلاحات سياسي را آغاز نمود. 

حرکت رفسنجاني آغاز درک اصلاحات در ايران و فصل جديدي است در حيات سياسي ايران پس از مرگ خميني. گرچه اين حرکت را نمي بايد با حرکت اصلاح طلبان دوم خردادي يکي پنداشت، اما آغازي است در نگرش جديد اصلاحات در ايران. 

خطوط عمده اين حرکت عبارتند از

1. سياست نزديکي به غرب

2.جذب سرمايه هاي خارجي وتلاش در بوجود آوردن فضاي لازم براي ورود سرمايه خارجي در سرمايه گذاري در بخش هاي مختلف اقتصادي

3.حمايت از سرمايه داري صنعتي و سرمايه گذاري در بخش هاي ديگر اقتصادي و تشويق سرمايه در جهت تقويت پايه هاي اقتصادي جديد و گريز از سرمايه تجاري

4.تغيير فضاي فرهنگي جامعه، مسئله حجاب زنان و تغييردر پوشش زنان و دختران، باز کردن نسبي فضاي انتقاد از دولت، مسئله ورزش زنان، مصاحبه هاي مطبوعاتي با زنان خبرنگار، باز شدن نسبي فضاي مطبوعاتي و سانسور مطبوعات 

5.ايجاد فضاي جديد سياسي پيرامون شخصيت رفسنجاني به عنوان چهره اي که بيشتر سياسي است تا مذهبي و القابي چون “سردار سازندگي و “اميرکبير ايران” و تلاش در جهت تغيير اذهان مردم و ايجاد باور جديدي که ايشان را به عنوان آغازگر فصل جديدي در عرصه سياست ايران مطرح سازد.

6.حمايت رفسنجاني و بکارگيري بخشي از نيروهاي اصلاح طلب بعدي جبهه دوم خرداد در کابينه يا کادرهاي درجه دوم حکومت و پرورش و حمايت از آنها 

7.حمايت صريح رفسنجاني در انتخابات رياست جمهوري از کانديداتوري آقاي خاتمي

دوران رياست جمهوري رفسنجاني را در واقع مي توان مرحله اول حرکت اصلاح طلبانه در چهارچوب حفظ مشروعيت سياسي نظام در عرصه داخلي ارزيابي نمود. تمام تلاش رفسنجاني در اين دوره متوجه حفظ حاکميت جمهوري اسلامي و پرکردن خلاء وجود رهبري خميني از طريق اصلاحات ذکر شده است.

انتخابات رياست جمهوري آقاي خاتمي در دوم خرداد 1376 شروع و آغازيست از مرحله اي جديد در حرکت اصلاحات در ايران که کيفيتا با آنچه از دوران رفسنجاني آغاز گرديده است، متفاوت است.

عوامل موثر در اين تغيير کيفي را مي توان به صورت زير دسته بندي نمود.

1.تغيير سني در جمعيت ايران

در مقطع انتخابات آقاي خاتمي حدود سه چهارم از مردم ايران زير 35 سال عمر دارند. اين بخش از جامعه جوان که نيروي محرک جامعه را تشکيل مي دهد،  نه تنها در مبارزات بر عليه ديکتاتوري رژيم شاه نقشي نداشته، که در شکل گيري نهادهاي اوليه انقلاب نيز نبوده و در جنگ عليه عراق شرکت نداشته است. اين گروه عظيم اجتماعي بر خلاف گروه ميانسال سني در جامعه که تعلق خاطر به انقلاب و دستاوردهاي آن دارد، هيچ تعلقي به انقلاب و دستاوردهاي آن و هيچ احساس عاطفي براي حفظ نظام موجود ندارد.

اين بخش از جامعه دقيقا همان خواستهاي مشخص و ملموس را مطرح مي کند که ساير جوانان با ترکيب سني مشابه در ديگر کشورها به آنها علاقه مندي نشان مي دهند. آنها در اين نظام اسلامي متولد گرديده، زندگي کرده و خواستهاي مشخص خود را از نظام مطالبه مي کنند. شرکت اين بخش عظيم اجتماعي رو به رشد و فشار آنها بر نيروهاي حاکميت و حمايت آنها از آقاي خاتمي که چهره جديدي در مقابل اقتدارگرايان حاکم از خود ارائه مي نمود، در حقيقت تحميلي است بر جريانات حاکم که در ديدگاههاي اساسي خود تجديد نظرنموده و به راههاي جديد در حاکميت سياسي روي آورند.

2.جنبش زنان

حضور فعال زنان ايران در عرصه اجتماع و فعاليت هاي اجتماعي در دوران جنگ و نقش اساسي آنها در حمايت از پشت جبهه و شرکت آنها در عرصه زندگي علمي و دانشگاهي، تجربه سالها زندگي در جامعه اسلامي و تحمل تبعيض و ستم جنسي و فرهنگي از اولين روزهاي پس از انقلاب و تلاش در جهت شرکت فعالانه تر آنها در حيات سياسي کشور بويژه آنکه براي اولين بار تقريبا در عرصه دانشگاهها زنان از نظر تعداد بر مردان پيشي گرفته، تحولي را در عرصه تفکر حاکميت در اين زمينه انتظار مي کشد. اين انتظار با انتخاب فائزه رفسنجاني به عنوان نماينده اول تهران گوشزدي است به حاکميت جمهوري اسلامي که زنان در حيات سياسي جايگاه ويژه اي را طلب مي نمايند. نمايندگان جديد زنان در اين دوره تفاوت اساسي با نمايندگان قبلي که حاشيه نشينان مجلس مردانه شوراي اسلامي بودند، دارند. خانم هايي همچون الهه کولايي، فاطمه حقيقت جو، و فائزه رفسنجاني با ديدگاهها و خواستگاههاي کاملا متفاوت از اعظم طالقاني و مريم بهروزي اينبار در عرصه مجلس ظاهر مي گردند.

اين حضور فعال در عرصه سياست از جانب زنان و حمايت فعال آنها از کانديداتوري آقاي خاتمي، نيروي محرکه ايست که گرايش دوم خرداد را به دگرگوني در فکر در عرصه خواستهاي زنان وا ميدارد.

3. جنبش دانشجويي ايران

حضور جوانان و پذيرش آنها به دانشگاهها از اقشار گوناگون اجتماع با توجه به متوقف شدن پذيرش هاي عقيدتي، پايان گرفتن رسالت ستاد انقلاب فرهنگي، پايان جنگ و فراموش شدن آن پس از سالها و فراغت جنبش دانشجويي از مسئله جنگ  و بحث هاي اوليه اين جنبش در مخالفت يا موافقت با آن، آزاد شدن جنبش دانشجويي از انحراف جنگ با گروه هاي دگر انديش، توجه به مسائل صنفي وسياسي اجتماع دانشجويي در داخل و شکل گيري نهادهاي جديد دانشجويي مستقل از اداره اطلاعات و سپاه پاسداران و کميته ها در دانشگاهها، و تفاوت اساسي انجمن هاي اسلامي دانشجويان در اين دوره با گذشته همگي در واقع استقلال جديد جنبش دانشجويي را به ارمغان مي آورد.

اين جنبش مستقل رو به رشد در دانشگاه هاي سراسرکشور مطالبات خود را از حاکميت و بطور اخص از گرايشات اصلاح طلب درون حاکميت دارد. آقاي خاتمي و نزديکان ايشان که از حمايت اين بخش برخوردارند مي بايد که مطالبات اين بخش را در دستور کار خود قرار دهند.

4.کادرهاي جوان حاکميت

گروه هاي جوان و فعال در دوران انقلاب که بخشي از نيروهاي اجرايي نظام و از فعالين درجه اول نهادهاي متولديافته انقلاب چون سپاه پاسداران، کميته ها، دادستاني، جهاد سازندگي و غيره هستند، اينک ديگر در ميان سالي بسر برده و با تجربه جنگ و عدم دستيابي انقلاب به اهداف اوليه، دست از آرمانگرايي هاي اسلامي برداشته و در آثار پوپر و هگل بدنبال راه حل مي گردند.

بعلاوه، بقول عباس عبدي در مقدمه کتاب “اصلاح گري معمارانه” نوشته اکبر گنجي که بصراحت مي گويد “اگر دست اندرکاران حکومت انتظار دارند که امثال گنجي همان رفتاري را در حال حاضر پيش گيرند که دو دهه قبل در پيش داشتند، بايد گفت که چنين انتظاري يکسره باطل است” و “اگر گنجي ها در آن موقع بيست ساله بوند و جوان و به راحتي مي پذيرفتند که آگاهانه پيرو دست اندرکاران حکومت باشند، امروز چهل ساله و بيشتر هستند، و دهها برابر آن زمان داعيه دارند. ضمن آن که دست اندرکاران نيز به جايگاه هاي بسيار پاييني تنزل يافته اند. بنا براين دوره مريد و مرادي، رهبري و پيروي، حداقل براي اين جماعت بسر رسيده است و بايد براي تعامل با اين نسل طرحي نو درانداخت.”

اين گروه از دانشجويان پيرو خط امام، سرداران سپاه درر جبهه هاي جنگ، کادرهاي درجه اول وزارت اطلاعات و فعالين مطبوعاتي، ديگر خود داعيه رهبري دارند و سهم بيشتري را از قدرت مي طلبند. بايد طرحي نو در انداخت، طرحي متفاوت با آنچه در گذشته اجرا ء مي گرديد. 

*تحول کيفي در جنبش اصلاح طلبي

مجموعه اين عوامل که نشاندهنده فشار بخش هاي عظيمي از مردم از پايين براي تحولات و دگرگوني هاي تازه در شيوه هاي حاکميت سياسي است، باضافه درک و گنجايش مثبت بخشي از عناصر حاکميت که پيرامون خاتمي در جبهه دوم خرداد گرد آمده اند، تحولي کيفي در حرکت اصلاحات در ايران پديد آورد. مهمترين عنصر اين حرکت جستجو در عرصه فکر و خرد اجتماعي براي ارائه  راه حل هاي سياسي و اجتماعي است. 

بحث گفتگوي تمدن ها، مراجعه به فلاسفه غرب همچون هگل، دکارت و پوپر و طرح مسئله دمکراسي و مردم سالاري که در گذشته جز در متون فقهي نمي بايد به جستجو آنها پرداخت، گشايش فضاي جديدي است در عرصه فکر و سياست در ايران. باز شدن فضاي مطبوعات و نشرو ارائه صد ها گونه مجله و روزنامه، و طرح مسئله مردم سالاري و جايگاه مردم و چگونگي شرکت آنها در مشارکت در امر ساختمان جامعه به عنوان اساسي ترين موضوع مورد توجه محافل سياسي و اجتماعي، فضاي جامعه را دگرگون کرده و اميد جديدي را در بخش عظيمي از مردم و گروههاي سياسي زنده کرد. 

اين اميد چنان شد که بخشهايي از جريانات خارج از حاکميت و اپوزيسيون غير مذهبي نيز به حمايت از جريان اصلاحات توجه پيدا کرد.  

جنبش اصلاحات ديگر به بخشي کوچک از عناصر داخل حاکميت محدود نمي گرديد. جريان دوم خرداد امروز بخشي از جنبش اصلاحات در ايران است. جنبش هاي جوانان، دانشجويان، زنان، اقليت هاي قومي و بخش بزرگي از عناصر فعال سياسي و گروههاي سياسي گذشته، امروز با شرکت و حمايت از جنبش اصلاح گرايانه به دنبال تامين آرمانهاي اصيل مردم سالاري و تضمين بازگشت ناپذيري جنبش اصلاحات اند.

حمايت و شرکت بخش هاي وسيعي از روشنفکران سکولار و ملي در کنار اصلاح طلبان و دفاع از آنها در مقابل اقتدارگرايان حاکم، شرکت گروههاي وسيعي از نويسندگان، شعرا و هنرمندان و انجمن هاي وابسته به آنها، وکلا و حقوقدانان برحسته جامعه ما و دفاع آنها در دادگاههاي اسلامي از اطلاح گرايان درون حاکميت و ملي_مذهبي ها نشان دهنده گستردگي جنبش اصلاحات در دوران کنوني است.

جنبش اصلاحات در ايران ديگر تنها به حرکت در کادر قانون اساسي بسنده نکرده که اساس نظام جمهوري اسلامي را که بر ولايت فقيه و نهادهاي وابسته به آن متکي است هدف قرارداده است. گرچه بخش هايي از اصلاح طلبان که در کادر حاکميت قرارد ارند، در آن چهارچوب با توجه به مصونيت هاي سياسي خود هنوز مي بايد آنچه را که در حوزه قانوني و اجرايي قادرند، انجام دهند اما اين بدان معني نيست که تغيير از درون و چانه زني راه حل بحران کنوني است.

قهر مردم و عدم شرکت آنها در انتخابات نهم اسفند، پيامي است براي متوقف کردن سياست چانه زني در بالا و شکست اين سياست.

آنچه در اين مرحله براي جامعه سياسي ما حائز اهميت اساسي است اينست که شکست سياست هاي دوم خرداد، شکست جنبش اصلاح طلبي ارزيابي نگرديده و جنبش اصلاح طلبي را مترادف با جريان دوم خرداد نگيريم.

جريان دوم خرداد به مثابه بخشي از جنبش اصلاحات در ايران که در حاکميت نيز شرکت داشت، نقش خود را به پايان برده و بخشهايي از آن جريان در کنار ساير اصلاح طلبان در ادامه پروسه دمکراسي واصلاحات شريک و همکار آينده اند.

حضور پرقدرت جنبش هاي جوانان، دانشجويان، و زنان در شکل گيري جنبش اصلاح طلبانه دوم خرداد نقش بزرگي ايفا نمود. اما عدم تشکل يآفتگي اين جنبش ها نتوانست که ابزار لازم را براي حضور آنها در مشارکت سياسي فراهم نمايد.

امروز نياز ما تشکل سازمان يافته ماست.

تنها تضمين دمکراسي وجود سازمان هاي وسيع اجتماعي و سياسي در ابعاد بزرگ اجتماعي است. ايجاد فضاي تفاهم و احترام به حقوق يکديگر، تامين فضاي سالم رقابت سياسي و حفظ سلامت جامعه براي ادامه بقاء مشترک، نياز کنوني جنبش وسيع دمکراسي خواهي ايران مي باشد. تشکل سازمان يافته ما و رعايت موازين سالم  و استفاده  از شرايط مستعد بين المللي و منطقه به چنان نيرويي مبدل خواهد شد که اقتدارگرايان حاکم با کمترين دور انديشي راهي جز رها کردن قدرت به اشکال مسالمت آميز را نداشته باشند.

بیستم خرداد ۱۳۸۲