این روزها بار دیگر صحبت از جانشینی آقای خامنه ای در رسانه ها و محافل سیاسی از سر گرفته شده است و البته فرزند ایشان مجتبی خامنه ای گویا قرار است جانشین پدر شود. انگار پس از گذشت قرن ها هنوز میراث خوار پدر فرزند ذکور (پسر) او بوده و هست. به نظر می رسد تفاوتی هم نمی کند که در کدام نظام سیاسی و یا در چه دوره تاریخی زندگی می کنیم. در سلطنت پسر ارشد جانشین پدر تاجدارش بود و در حکومت اسلامی هم گویا هنوز در بر همان پاشنه می چرخد و پسر ارشد جانشین پدر می شود البته با این تفاوت که یکی تاج داشت و از همان بدو تولد به ولایتعهدی می رسید و در انتظار مرگ پدر برای سلطنت می نشست و دیگری با عمامه قرار است پس از مرگ پدر تشریف فرما شود.
خوشبختانه در نظام ولایی هنوز این امر کاملا به رسمیت شناخته نشده است و هنوز نه در قانون و نه در عرف به این سنت احمقانه مهر تایید قانونی نزده اند، چنانکه پسر اولین ولی مسلمین که از بیشترین محبوبیت و کاریزمای پدرش بهره می برد نتوانست به جای پدر نشسته و به جای پدر عمامه گزاری (همانطور که در سلطنت عنوان تاجگذاری استفاده می شود) کند. سید احمد خمینی با اینکه در زمان پدر و با تکیه بر قدرت او توانست مهمترین جانشنین احتمالی آیت الله خمینی را با توسل به شیوه های کثیف و رذیلانه از میان بردارد که به کناره گیری زنده یاد آیت الله منتظری و نهایتا به حذف ایشان از قدرت انجامید، نتوانست بعد از مرگ پدر به جای او تکیه زده و دوره بعدی ولایت را در کشور به نام خود رقم زند. نه تنها خطبه ای به نام او خوانده نشد و سکه ای برایش ضرب نکردند که چند صباحی بعد او را در کنار پدرش به خاک سپردند.
جالب است که در دورانی که ما مخالف هر گونه حق ویژه هستیم و با حقوق ویژه برای روحانیون در همه اشکال آن مخالفیم و در فضای روشنفکری تبعیض در همه اشکال آن بویژه تبعیض جنسیتی مورد سرزنش و شماتت است و همین مخالفت با تبعیض از دلایل اصلی مخالفت ما با نظام دینی است، حالا پس از چهل سال تحمل تبعیض و مخالفت با آن باز عده ای به دنبال بر پایی شکلی دیگر از نظام تبعیض افتاده اند که این بار به حق ویژه آنهم از نوع ژنی آن قائل است. به این معنا که اگر فردی از تخم و ترکه پادشاه قبلی باشد ، حق ویژه ای دارد که دیگران فاقد آن هستند. به این معنی که این موجود قبل از تولد بر دیگران برتری داشته و این فقط به این واسطه است که ژن برتر پدر پادشاه به او منتقل شده و البته به این دلیل که او مرد است.
تصور کنید اگر حکومت دینی یعنی جمهوری اسلامی در ایران قرار بود پا جای پای طرفداران سلطنت بگذارد و مدل سلطنتی وراثتی را پیاده کند حق رهبری و ولایت در ایران را فقط باید به اولاد پیغمبر و تخم و ترکه دوازده امام شیعه واگذار می کرد و یکی از شرایط رهبری در این نظام مرد بودن بود با شجره نامه ای که او را به امامان شیعه می رساند. واقعا شانس آوردیم که در گفتمان و باور نظام فکری شیعه آخرین امام غیب شده و دیگر سلطنت از او به پسر بزرگش به ارث نمی رسد. شاید غایب کنندگان ایشان تمایلی به استمرار ولایت از طریق تخم و ترکه و ژن برتر نداشته اند و شاید دلیل غیب کردن ایشان پایان دادن به این استمرار ولایت احمقانه ارثی بوده باشد. فقط تصور کنید که یکی از شرایط رهبری در جمهوری اسلامی سید بودن بود، یعنی رابطه خونی با ائمه و پیامبر داشتن، آیا این به نظر شما احمقانه و مسخره نمی نمود؟
حالا ببینید آن دسته از هموطنان ما که طرفدار بازگشت سلطنت در ایران هستند در فکر و در عمل تا چه اندازه عقب ماندگی فکری داشته و چگونه این شکل از تبعیض را نه تنها پذیرفته اند که آن را به عنوان نسخه ای به ظاهر مترقی برای برون رفت از نظام اسلامی تجویز می کنند و در ستایش سلطنت و رضا پهلوی به عنوان میراث خوار پدر تاجدارش به مدح و ثنا می پردازند.
صحبت از بازگشت سلطنت در ایران توهین به شعور مردم است. به نظر می رسد که کسانی که طرفدار بازگشت سلطنت در ایران هستند در فکر و در عمل تبعض را پذیرفته اند.
همه ما اینروزها می شنویم که عده ای به هر بهانه ای به دوران گذشته برگشته و با افسوس از آن دوران یاد می کنند، دورانی که البته تا آنجا که نسل ما و پدران و مادران ما به خاطر داریم انقدر دلچسب نبود وگرنه که انقلاب نمی شد. اگر میلیونها نفر در سراسر کشور به خیابانها آمدند و فریاد مرگ بر شاه سر دادند و نظام سلطنتی را برچیدند، همه آنها احمق و نادان و فریب خورده نبودند همانطور که مردمی که این روزها در خیابانها شعار مرگ بر ولایت فقیه را می دهند و خواهان برچیدن بساط نظام اسلامی هستند، فریب خورده و مزدور و احمق نیستند.
نه ما در آن زمان احمق بودیم و فریب خورده و نه نسل امروز مزدور است و نادان.
ما در آن دوران مخالف دیکتاتوری و تبعیض بودیم. نویسندگان، شعرا و روشنفکران برجسته ما در زندان ها بودند و کمترین مخالفت با نظم سلطنتی با درفش و زندان و چوبه دار مواجه می شد. نه هیچ حزبی قانونی بود و نه هیچ تجمعی ممکن، برای خواندن یک رمان از ماکسیم گورکی به زندان می افتادیم و شعرایی چون شاملو و کسرایی و ابتهاج برای فقط چند بیت شعر به زندان و تبعید می رفتند چنانکه امروز مستبدین نظام اسلامی به هر بهانه ای سرکوب می کنند و می کشند و در این چهل ساله میلیون ها نفر را به مهاجرت اجباری به خارج فرستاده اند.
آنها که برای بازگشت سلطنت گلوپاره می کنند و در مقایسه با نظام دینی به ما قبرستان تاریخ و سلطنت گذشته را نشان می دهند به نظر می رسد که هنوز در گذشته راه آینده را جستجو می کنند غافل از اینکه سلطنت را در قبرستان تاریخ دفن کرده اند و هرگز دیگر باز نمی گردد. ما نباید به این دوگانه سازی ها تسلیم شویم که فقط دو تصویر نظام دینی و یا سلطنت پادشاهی را به ما نشان می دهد و ما را محکوم به انتخاب بین این دو می کند. ما باید به دنبال ساختن آینده ای باشیم که می تواند بهتر از دیروز و زیباتر از امروز باشد. آنچه از قبرستان می توان به خاطر سپرد تکرار نکردن اشتباهات گذشته است و پاس داشتن زندگی برای حال و آینده.
طرفداری از رضا پهلوی را از طرف ساواکی ها و سلطنت طلب هایی که سال ها در دربار شاه به چپاول ثروت ملی مشغول بودند و یا برای حفظ قدرت شاه و نظام فاسد او ازهیچ جنایتی در سرکوب مخالفین خودداری نکردند قابل فهم است. آن ها برای بازگشت به دوران طلایی سلطنت که دست آن ها را برای هر کثافت کاری باز گذاشته بود تلاش می کنند.
مانده ام که چرا بخشی از سیاسیون ما که هرگز بر سفره سلطنت ننشسته و سهمی از آن نداشته اند برای رضا پهلوی سینه چاک می دهند؟
طرفداری عده ای از مجتبی خامنه ای را نیز برای جانشینی پدرش می توان درک کرد، آنها نیز چندین دهه در بیت رهبری در کنار پدر او خورده و برده اند و برای فربه شدن خود به هر جنایتی دست زده اند.
اما در تعجبم که روشنفکرانی که ادعای چپ بودن دارند و یا اینکه خود و دوستان و رفقایشان قربانی شکنجه و زندان و تبعید در هر دو نظام بوده اند چرا در این بازی دوگانه سازی مسخره خود را گرفتار و محکوم به انتخاب سلطنت می کنند؟
تعجبم بیشتر باز از آن دسته از دوستان چپ است که با نقد سوسیالیسم به حضور فیدل کاسترو در قدرت برای چندین دهه ایراد می گرفتند و میگیرند که حق هم دارند. اما تعجبم از همان دوستان از اینست که وقتی به حوزه رقابت های سیاسی در ایران میرسد توجه نمیکنند که رضا پهلوی که مدعی قدرت سیاسی است، ادعایش درست به این دلیل است که پدربزرگش و پدرش برای بیش از ۵ دهه در کشوری حکومت کرده اند. حال بگذریم که اولی به زور متفقین پس از پایان جنگ جهانی دوم مجبور به مهاجرت و واگذاری قدرت به پسرش شد و دومی به دلیل حضور امواج میلیونی مردم در سراسر کشور از کشور گریخت. رضا پهلوی مدعی ادامه قدرت سیاسی پدربزرگ و پدرش است که مجموعا بیش از ۵۷ سال در کشور سلطنت مطلقه داشتند. آیا این همان چیزی نیست که در کره شمالی اتفاق می افتد، پس از مرگ کیم ایل سونگ قدرت به پسرش کیم جونگ ایل و پس از مرگ او باز قدرت به پسرش کم جونگ اون واگذار می شود. آنوقت ما گلایه میکنیم که حکومت جمهوری اسلامی ایران را به سوی کره شمالی شدن می برد در حالی که اپوزسیون سلطنت طلب این حکومت آشکارا کره شمالی شدن را تبلیغ می کند و به دنبال تحقق آن است.
شاید از جهتی بتوان گفت که تبلیغ برای بازگشت شاهزاده رضا پهلوی اشتیاق آقازاده مجتبی خامنه ای را هم برای جانشینی پدر تحریک کرده است. او هم می خواهد شانس خود را امتحان کند. شاید حالا بهتر بشود فهمید که چرا مجتبی خامنه ای خود را جانشین پدر و وارث خلافت پدر می داند،. او به این نتیجه رسیده است که انگار همه پذیرفته اند که قدرت سیاسی در ایران ارث پدر است و از پدر به پسر بزرگ می رسد.
به نظر می رسد که این فقط ذوب شدگان در ولایت نیستند که به دنبال ولایت آقازاده مجتبی هستند. در خارج از کشور نیز ذوب شدگان در سلطنت به دنبال برگرداندن آقازاده رضا پهلوی هستند. طرفداران ولایت و طرفداران سلطنت به واقع از بسیاری جهات شبیه هم هستند.
آن ها که به بازگشت رضا پهلوی به قدرت چشم دارند و برای او رگ گردن کلفت کرده اند و حکومت را حق او می دانند، نباید ایرادی به چشمداشت مجتبی خامنه ای به جانشینی پدرش داشته باشند. مجتبی خامنه ای به میدان آمده است چرا که می بیند رضا پهلوی پس از چهل سال که از فرار پدرش از کشور گذشته است هنوز خود را وارث پدر و تاج و تخت او می داند و عده ای از مخالفین دوران پدرش که حتی در زندان های او شکنجه شده اند برایش تبلیغ می کنند. او به میدان آمده است چون خود را بیشتر از رضا پهلوی سزاوار قدرت می داند.
فقط تصور کنید در آینده ای، شاید چهل سال پس از فروپاشی نظام جمهوری اسلامی، نوه های آیت الله خمینی و خامنه ای ادعای بازگشت به قدرت کنند و عده ای از زندانیان دوران خمینی و خامنه ای برای بازگشت آن ها سینه چاک دهند، برای بازگشت ولایت فقیه و نظام دینی نامه دسته جمعی بنویسند و با آن ها بیعت کنند. چه حالی به شما دست می دهد و نام آن ها را چه می گذارید؟
رضا فانی یزدی – ۲۲ دسامبر ۲۰۲۰
سوم دی ماه ۱۳۹۹