گونه‌شناسی از سوسیالیسم‌های قرن بیست‌ویکم

به قلم: Neal Meyer نیل میر 

برگردان: رضا فانی یزدی 


 چه چیزی سوسیالیسم دموکراتیک، سوسیال‌دموکراسی و کمونیسم را از یکدیگر متمایز می‌کند؟
خیلی چیزها.

یادداشت نیک فرنچ Nick French در دو هفته پیش در نشریه Left Notes واکنش‌های جالبی را برانگیخت که باعث شد هر دوی ما بیشتر درباره معنای سوسیالیسم دموکراتیک بیندیشیم. سؤال اصلی‌ای که تعدادی از رفقا از نیک پرسیدند، بطور جدی به تمایز میان سوسیالیسم دموکراتیک از یک سو و دیگر اشکال سیاست سوسیالیستی از سوی دیگر مربوط می‌شد.

در شبکه X، رفیقی به نام نیک (Nik) ایده وجود تمایزی روشن میان سوسیالیست‌های دموکرات و سوسیال دموکرات‌ها را به چالش کشید. نیک نوشت: «فکر می‌کنم مشکل من این است که سوسیال‌دموکرات‌های اروپایی در ابتدا مارکسیست بودند و در اغلب موارد تا همین اواخر – دهه ۹۰ میلادی – ادعا می‌کردند که هدف‌شان سوسیالیسم است.»

در همین راستا، در بخش نظرات مقاله نیک، ادم Adam به این نکته اشاره کرد که تا کجا مرز بین سوسیالیست‌های دموکرات و برخی از کسانی که امروزه خود را کمونیست می‌نامند نیز مبهم است:

«اینجا در اتریش، حزب کمونیست موفق شده با پلتفرمی اساساً مشابه با پلتفرم زوهران ممدانی Zohran Mamdani فعالیت کند. آیا این به این معناست که آن‌ها سوسیالیست دموکرات هستند؟ از یک جنبه، بله؛ اما آن‌ها همچنان خود را کمونیست می‌نامند، چرا که به سنت خاصی از سوسیالیسم تعلق دارند – سنتی سیاسی که ریشه‌هایی رادیکال و دموکراتیک داشت که اکنون در حال احیا شدن است، علی‌رغم انحطاط استالینیستی‌اش.»

چگونه باید پاسخ داد؟ بیایید برای لحظه‌ای از بحث دشوار درباره برچسب‌ها فاصله بگیریم و تلاش کنیم تا تمایزهای مفهومی معناداری میان پروژه‌های مختلف سوسیالیستی قائل شویم، آن‌هم بر اساس هدف نهایی این پروژه‌ها و مسیر رسیدن به آن‌ها.

مسئله اجتماعی‌سازی

تمایز اصلی در مقاله نیک به جهت‌گیری یک پروژه نسبت به تغییر روابط مالکیت اساسی در جامعه مربوط می‌شود. سرمایه‌داری نظام اقتصادی‌ای است که بر مالکیت خصوصی ابزارهای تولید توسط طبقه کوچکی از سرمایه‌داران استوار است. این نظام اقتصادی مشکلات زیادی ایجاد می‌کند که همه پروژه‌های سیاسی چپ – از رادیکال‌ترین تا میانه‌روترین آن‌ها – تلاش دارند به نحوی به آن‌ها پاسخ دهند.

برخی پروژه‌ها می‌خواهند این مشکلات را با کاهش رنج بازندگان نظام سرمایه‌داری حل کنند، در حالی که روابط مالکیت اساسی سرمایه‌داری را می‌پذیرند و حتی از آن دفاع می‌کنند. این پروژه‌ها ممکن است همچنان خود را سوسیالیست بدانند، یا از سر وفاداری به سنتی که از آن برخاسته‌اند یا به این دلیل که فکر می‌کنند به مجموعه‌ای از ارزش‌ها پایبندند که می‌توان آن را سوسیالیستی خواند – حتی اگر معتقد باشند این ارزش‌ها می‌توانند در چارچوب سرمایه‌داری تحقق یابند.

پروژه‌های دیگر نه تنها با این بهبودها مخالف نیستند، بلکه می‌خواهند قدمی فراتر بگذارند. آن‌ها خواهان بازسازی کل اقتصاد هستند، از راه حرکت به سوی نظامی که در آن مالکیت عمومی و تعاونی‌های کارگری نقش اصلی دارند، با بخش خصوصی‌ای که سهم آن به طور چشم‌گیری کاهش یافته است. مقاله نیک این نکته را به‌خوبی توضیح داده، پس بیش‌تر از این وارد آن نمی‌شوم.

بیایید این مسئله را «مسئله اجتماعی‌سازی» بنامیم. به عبارتی دیگر: آیا یک پروژه سوسیالیستی حقوق مالکیت خصوصی را محترم می‌شمارد یا در پی اجتماعی‌سازی (در اختیار گرفتن مالکیت عمومی یا تعاونی ابزارهای تولید) بیشتر دارایی‌های تولیدی است؟

یک نمونه خوب از این تفاوت، تغییراتی است که در برنامه حزب کارگر بریتانیا در دهه ۹۰ میلادی رخ داد. در سال ۱۹۱۸، این حزب در اساسنامه خود ملی‌سازی بخش عمده‌ای از صنعت خصوصی را گنجاند. متن بند چهارم اساسنامه خواستار «مالکیت عمومی ابزارهای تولید، توزیع و مبادله» بود. اما در سال ۱۹۹۵، تونی بلر متن بند چهارم را تغییر داد. اگرچه نسخه جدید به‌روشنی حزب کارگر را یک حزب سوسیالیست دموکراتیک معرفی می‌کرد، اما سوسیالیسم را نه در قالب روابط جدید مالکیت، بلکه به‌عنوان مجموعه‌ای از ارزش‌ها – مانند همبستگی، احترام، و مدارای متقابل – تعریف کرد. جایی که حزب کارگر زمانی خواهان اجتماعی‌سازی ابزارهای تولید بود، پس از ۱۹۹۵ دیگر این امر را جزئی اساسی از سوسیالیسم دموکراتیک نمی‌دانست.

راه دیگر برای فهم مسئله اجتماعی‌سازی چنین است: آیا سوسیالیسم یک مقصد است؟ یعنی آیا نظام اقتصادی جدیدی است که بر اساس مجموعه‌ای از ارزش‌ها طراحی شده و با در اختیار گرفتن ابزار تولید توسط عموم، محقق می‌شود (موضع کسانی که اجتماعی‌سازی را برای پروژه سوسیالیستی حیاتی می‌دانند)؟ یا سوسیالیسم فقط یک قطب‌نمای اخلاقی است؟ یعنی صرفاً مجموعه‌ای از ارزش‌ها است که می‌تواند در نظام سرمایه‌داری نیز تحقق یابد (موضع مخالفان اجتماعی‌سازی ابزارهای تولید).

مسئله گذار

سوال ادم Adam به مشکل دیگری در تعریف سوسیالیسم مربوط می‌شود: پروژه‌ای که هدفش اجتماعی‌سازی اقتصاد است، چگونه قصد دارد به این هدف برسد؟ این را می‌توان «مسئله گذار» نامید.

از نظر تاریخی، در دموکراسی‌های سرمایه‌داری، سیاست سوسیالیستی بر سر این مسئله نیز دچار انشقاق شده است. سوسیالیست‌های مختلف بر سر چگونگی دستیابی به قدرت دولتی، شرط‌بندی‌های متفاوتی کرده‌اند. این تفاوت‌ها در نوع سازمان‌سازی، تمرکز فعالیت‌های سیاسی، و اهداف راهبردی آن‌ها نمایان شده است.

برای اهداف این بحث، مهم‌ترین تفاوت در اهداف استراتژیک است:

 برخی بر این باورند که محتمل‌ترین و مطلوب‌ترین مسیر رسیدن به سوسیالیسم در دموکراسی‌های سرمایه‌داری، از راه «گذار دموکراتیک» است. این گروه، انتخاب یک دولت سوسیالیستی از طریق انتخابات را هدفی کلیدی در پروژه خود می‌دانند (البته باید گفت که این گزینه فقط در دموکراسی‌ها ممکن است، نه در رژیم‌های اقتدارگرا).

 برخی دیگر معتقدند که محتمل‌ترین (ولو نه لزوماً مطلوب‌ترین) مسیر، از راه «گذار شورشی» به سوسیالیسم است. این گروه، نصب یک دولت سوسیالیستی در پی یک قیام مردمی را هدف استراتژیک خود می‌دانند.

این تفاوت اصلی است. در هر دو مورد، به قدرت رسیدن دولت سوسیالیستی تنها یک گام بزرگ در مسیر طولانی به‌سوی سوسیالیسم است. چه از راه دموکراتیک، چه از راه شورشی، هر دو پروژه خواهان حملات پی‌درپی به حقوق مالکیت خصوصی سرمایه‌داران بزرگ هستند. هر دو – دست‌کم در نظریه – می‌خواهند ساختار دولت را به‌گونه‌ای بازسازی کنند که قدرت سیاسی به دست طبقه کارگر بیفتد و نفوذ طبقه سرمایه‌دار به حداقل برسد.

همچنین، هوشمندترین طرفداران هر دو مسیر همواره این واقعیت را دیده‌اند که هیچ دولت جدیدی – فارغ از چگونگی به قدرت رسیدنش – بدون پشتوانه قدرت مردمی دوام نخواهد آورد. قدرت مردمی به معنای داشتن پایگاه میلیونی و فعال متشکل از حزب توده‌ای، اتحادیه‌های نیرومند، شوراهای محلی و جنبش‌های اجتماعی است. این پایگاه باید بتواند مستقل عمل کند و در صورت لزوم، حتی دولت سوسیالیستی را به چالش بکشد. این مهم‌ترین عنصر در هر گذار سوسیالیستی است.

A diagram of a company

Description automatically generated

سه نوع پروژه سوسیالیستی: نوع اول، دوم و سوم

اگر مسئله اجتماعی‌سازی و گذار را ترکیب کنیم، می‌توان سه نوع مختلف پروژه سوسیالیستی را مشخص کرد:

نوع اول: پروژه‌ای که ساختار اقتصادی سرمایه‌داری را می‌پذیرد و هدفی برای اجتماعی‌سازی ندارد.

نوع دوم: پروژه‌ای که متعهد به اجتماعی‌سازی اقتصاد است و یکی از اهداف اصلی آن، انتخاب یک دولت سوسیالیستی از طریق دموکراسی است.

نوع سوم: پروژه‌ای که متعهد به اجتماعی‌سازی است اما هدف اصلی آن، رسیدن به دولت سوسیالیستی از راه قیام انقلابی است.

از یکی به دو، از دو به یکی

برای بازگشت به مسئله برچسب‌گذاری سوسیال‌دموکراسی، سوسیالیسم دموکراتیک و کمونیسم، بیایید این طبقه‌بندی را با مثالی طنزآمیز به کار ببریم:

در سال ۱۹۶۴، مائوئیست‌های چین درگیر بحث شدیدی درباره دیالکتیک و تضادها بودند. پیروان ماتریالیسم دیالکتیکی از شعار «یکی به دو تقسیم می‌شود one divides into two» دفاع می‌کردند: هر چیز درون خود تضادی دارد و در نهایت به دو پاره تقسیم می‌شود. سپس این پاره‌ها رشد می‌کنند.

 ۳۲ سال بعد، در ۱۹۹۶، گروه Spice Girls آهنگ عاشقانه‌ای به نام ( Two Becomes One, دو یکی می‌شوند» منتشر کردند.

برچسب‌هایی که برای توصیف تفاوت‌های راهبردی در جنبش سوسیالیستی به کار می‌بریم اغلب آشفته‌اند، چرا که در ۱۵۰ سال گذشته بارها «یکی به دو تقسیم شده» و «دو به یکی» تبدیل شده‌اند، بی‌آن‌که به مرزبندی‌های معنایی دقیق وفادار بمانند.

مروری گذرا بر تحول این برچسب‌ها در قرن بیستم: پیش از ۱۹۱۴، هم سوسیال‌دموکرات‌های اصلاح‌طلب آتی مانند جناح راست جنبش کارگری آلمان و هم انقلابیون آینده مانند بلشویک‌های روسیه، خود را «سوسیال‌دموکرات» می‌نامیدند. اما طی جنگ جهانی اول، شکاف میان آن‌ها عمیق شد و تا اوایل دهه ۱۹۲۰، تفاوت میان سوسیال‌دموکرات‌ها و کمونیست‌ها به‌خوبی با تفاوت میان پروژه‌های نوع دوم و نوع سوم منطبق شد.

در دوره پس از جنگ جهانی دوم، به یک معنا «دو یکی شدند»؛ کمونیست‌ها در بسیاری از کشورهای غربی به‌تدریج به سمت گذار دموکراتیک گرایش یافتند. در واقع، این یک کمونیست به نام نیکوس پولانتزاس Nicos Poulantzas بود که اصطلاح «گذار دموکراتیک به سوسیالیسم» را ابداع کرد. تمایز ظاهراً واضح میان سوسیال‌دموکرات‌ها (نوع دوم) و کمونیست‌ها (نوع سوم) به‌شدت کم‌رنگ شد. هر دو به پروژه‌های نوع دوم تبدیل شدند و اصطلاح «سوسیالیسم دموکراتیک» برای توصیف این رویکرد رایج شد.

اما از سوی دیگر، «یکی به دو تقسیم شد»؛ بسیاری از سنت سوسیال‌دموکرات به پروژه‌های نوع اول روی آوردند و از هرگونه چالش با مالکیت سرمایه‌داران بزرگ چشم‌پوشی کردند. این روند در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۹۰ شتاب گرفت – چرا که همان‌طور که مارگارت تاچر گفت: «هیچ بدیلی برای سرمایه‌داری وجود ندارد.»

حال بازگردیم به واکنش‌هایی که به یادداشت نیک مطرح شد: ادم Adam به‌ درستی اشاره می‌کند که سنت تاریخی حزب کمونیست اتریش و سوسیالیست‌های دموکرات آمریکا بسیار متفاوت است. اما همان‌طور که خودش هم می‌گوید، سیاست‌های کنونی این دو تقریباً یکسان است: هر دو به‌راحتی در پروژه نوع دوم جای می‌گیرند. نیک هم درست می‌گوید که بسیاری از سوسیال‌دموکرات‌های اروپا در دوره پس از جنگ جهانی دوم، باور داشتند که در حال ساخت اقتصاد سوسیالیستی هستند؛ آن‌ها نیز زمانی در دسته نوع دوم بودند.

همه این‌ها یعنی پیچ‌ وخم‌های تاریخ، ما را با واژگان پیچیده‌ای برای بحث درباره راهبرد سوسیالیستی باقی گذاشته‌اند.

یک واکنش به این پیچیدگی، دست کشیدن از بازی برچسب‌هاست. این وسوسه‌انگیز است، اما به‌نظر من علاقه عمومی به پرسش‌هایی مانند «تفاوت سوسیالیسم و کمونیسم چیست؟» در کارزارهای برنی سندرز در سال‌های ۲۰۱۶ و ۲۰۲۰ نشان می‌دهد که تقاضای عمومی برای برچسب‌ها و تعریف‌ها بالاست. و این تعجب‌ برانگیز نیست؛ برچسب‌ها به مردم کمک می‌کنند تا نقشه ذهنی خود از مجموعه‌ای از ایده‌ها و راهبردها را تنظیم کرده و منازعات سیاسی را بهتر درک کنند.

A graph showing the difference between socialism and communism

Description automatically generated

بحث‌ها بر سر چگونگی تعریف اصطلاح «سوسیالیسم دموکراتیک» (و همچنین کمونیسم و سوسیال‌دموکراسی) همچنان ادامه خواهد داشت – و ارزش پرداختن دارند. سوسیالیست‌ها به‌سختی خواهند توانست در برابر تقاضای روزافزون برای تعریف‌ها و تمایزها، از ارائه استدلال لازم خودداری کنند. و از آن‌جا که میان سه نوع سوسیالیست که در این‌جا شرح دادم، تفاوت‌های معناداری وجود دارد، تلاش برای پیوند دادن این تعاریف به تفاوت‌های واقعی، ارزشمند است.

قطعاً واقعیت دارد که در حال حاضر معنای سوسیالیسم دموکراتیک محل مناقشه است، و مرز میان سوسیالیسم دموکراتیک و سوسیال‌دموکراسی – به‌ویژه – چندان شفاف نیست. در دهه ۲۰۲۰، هم سوسیالیست‌های نوع اول و هم نوع دوم (من خود را در دسته دوم می‌دانم) مدعی هویت سوسیالیست دموکرات هستند. بحث‌ها درباره معنای این هویت، تا حدی یک مناقشه واژگانی است. اما این مناقشه واژگانی در واقع دروازه ورود به یک بحث راهبردی درباره اهداف بلندمدت جنبش سوسیالیستی است. آیا ما در حال مبارزه برای همان دولت رفاه سوسیال‌دموکراتیکی هستیم که بسیاری از کشورهای اروپایی دارند و اکنون احزاب سوسیال‌دموکرات اروپایی – در بهترین حالت – تنها حافظ و نگهدار آن‌اند؟ یا افق‌مان فراتر از آن است؟ از آن‌جا که باور دارم پاسخ به این پرسش‌ها مهم است، فکر می‌کنم که بحث بر سر معنای این برچسب‌ها نیز ارزشمند است.

در باره نویسنده:  نیل مایرnealmeyer پژوهشگر در زمینه‌ی تحول حزب دموکرات در دوران نئولیبرال در گروه جامعه‌شناسی دانشگاه نیویورک (NYU). نویسنده در نشریه ژاکوبن و عضو سازمان سوسیالیست‌های دموکرات آمریکا (DSA).

منبع: A Typology of Socialisms in the 21st Century