برنی سندرز امروز از مبارزات انتخاباتی برای ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ کناره گیری کرد.
این دومین باری است که برنی سندرز کاندید سوسیال دمکرات آمریکایی و یا به قول خودش سوسیالیست، از ادامه کارزار انتخاباتی کنار می کشد و راه را برای رقیب خود از حزب دمکرات باز می کند.
برنی سندرز در تاریخ امریکا یکی از معدود کاندیداهای ریاست جمهوری است که با شعار های رادیکال و نسبتا چپ به میدان کارزار قدم گذاشته و از استقبال میلیونی بر خوردار بوده و هنوز هم میلیون ها نفر در امریکا هوادار او هستند. قبلا در سال ۱۹۷۲ جورج مک گاورن نیز با شعارهایی مشابه و کمابیش رادیکال به میدان آمد ولی متاسفانه به نیکسون رقیب جمهوریخواه باخت. او در مقابل نیکسون که در ۴۹ ایالت از ۵۰ ایالت پیروز شده بود فقط در یک ایالت موفق شد که آرای بیشتری به دست آورد. سندرز گرچه در انتخابات گذشته به مرحله نهایی نرسید و در این دوره هم باز کناره گیری کرد اما به جرات می توان گفت که اگر به مرحله نهایی راه پیدا می کرد بزرگترین چالش سیاسی را در تاریخ ایالات متحده رقم زده بود و شوک بزرگی به نظم سرمایه داری کنونی در امریکا وارد می آورد که پیامدهای آن تا حدودی غیر قابل پیش بینی بود.
برنی گرچه در میان جوانان و بخش قابل ملاحظه ای از اقلیت ها در جامعه امریکا، مهاجرین، رنگین پوستان و همچنین نیروهای مترقی و سوسیالیست و سوسیال دمکرات از حمایت قابل توجهی برخوردار است، اما مخالفان فراوانی نیز در جامعه امریکا دارد. شاید دلیل اصلی کنار کشیدن او پیش از رسیدن به مرحله نهایی شناخت خود او از مردم در امریکا و تحلیل دقیق او از طیف های گوناگون مخالفان اش باشد.
سوال اینست که مخالفان برنی در آمریکا چه کسانی هستند و چرا او شانس خود را برای بار دوم نیز نمی آزماید و کارزاری را که میلیون ها نفر شبانه روز برایش تلاش می کردند بار دیگر داوطلبانه و نیمه کاره رها می کند و از ادامه مبارزات انتخاباتی کناره گیری می کند.
برنی سندرز در سال ۱۹۴۱ در یک خانواده یهودی در نیویورک به دنیا آمد . پدراو، الیاس بن یهودا سندرز، مهاجری یهودی بود که با جیب خالی پس از جنگ جهانی اول در سال ۱۹۲۱ از اروپا به امریکا مهاجرت کرد و زندگی را در سرزمین رویاها و فرصت ها با فروشندگی رنگ گذراند. حاصل ازدواج او با همسرش دورتی گلاسبرگ، برنی و برادر بزرگترش لورنس هستند.
برنی سالهای اولیه زندگی را در خانواده ای نسبتا کم درآمد گذراند و همین تجربه زندگی در شکل گیری ایده های انسانی او نقش مهمی بازی کرد. علاقه او به سیاست به قول خودش از آنجا شکل گرفت که دیده بود در آلمان، هیتلر توانست از طریق انتخابات رهبری کشوری را در دست بگیرد و در نتیجه پیروزی او، در جنگ جهانی دوم بیش از ۵۰ میلیون انسان کشته شدند. تقریبا تمام خانواده پدری و مادری او که در اروپا در دوران جنگ زندگی می کردند در اردوگاه های فاشیسم در دوران هلوکاست قربانی شدند.
برنی همزمان با تجربه های گوناگون شغلی از معلمی گرفته تا نجاری همیشه در حاشیه در حوزه سیاسی فعال بود. او از جوانی با عضویت در گروه های مترقی و رادیکال چپ وارد سیاست شد و در دوران مبارزات مدنی در دهه ۶۰ از حامیان مارتین لوترکینگ و مبارزات آزادیخواهی و ضد نژاد پرستی بود. در ۱۹۸۱ به شهرداری شهر برلینگتون انتخاب شد و ۴ دوره متوالی در این سمت باقی ماند. در ۱۹۹۱ به مجلس نمایندگان امریکا انتخاب شد و در سال ۲۰۰۷ به عنوان سناتور به مجلس سنای ایالات متحده وارد شد که هنوز در همین سمت باقی است. مجلس سنا بالاترین نهاد قانون گزاری در آمریکاست که همه قوانین این کشور پس از تصویب مجلس نمایندگان برای تصویب نهایی باید به تصویب مجلس سنا برسد و همین مجلس است که با مجموع دوسوم آرا قدرت برکناری رئیس جمهور را نیز دارد.
برنی با تجربه زندگی خود، از فرزند مهاجری که با جیب خالی به امریکا می آید تا نشستن در مجلس سنا، بالاترین نهاد قانون گزاری در ایالات متحده بهترین نمونه از رویای آمریکایی است. رویای آمریکایی یا همان America Dream آن نیروی محرکه ای است که هر آمریکایی را روزانه به بازار کار فرستاده و میلیونها مهاجر را به سوی امریکا می کشاند. امریکا از این نظر سرزمین فرصت هاست. در این رویا هر کسی می تواند روزی خود را در کاخ ریاست جمهوری ایالات متحده ببیند. با این رویا هر کسی می تواند تصور کند که اگر کوشش کند او هم می تواند روزی صاحب یکی از کمپانی های چند صد میلیارد دلاری شود.
“اگر استیو جابز توانست کمپانی اپل را بنا کند، اگر بیل گیتس توانست بزرگترین کمپانی نرم افزار جهان را بسازد و اگر مارک ذاکربرگ توانست با ساختن فیس بوک در جوانی در کلوپ بیلیونرهای آمریکایی قرار گیرد و شهره جهان گردد، چرا من نتوانم؟” این سوالی است که هر جوانی در آمریکا شاید بارها و بارها از خود پرسیده و در رویای خود برایش پاسخی پیدا کرده که فردای آن روز سخت کوش تر از روز قبل به محل کارش رفته و یا در صدد اختراع پدیده ای جدید برآمده و یا در میدان های ورزشی ساعت های طولانی عرق ریزان خود را برای آن روز موعود آماده کرده است.
رویایی آمریکای قدرت محرکه ایست که در درون هر فرد پتانسیل یک میلیاردر چون زاکربرگ، یک ورزشکار مثل مایکل جوردن، یک خواننده مثل مایکل جکسون و یا یک رئیس جمهوری مثل اوباما را به او نشان می دهد. هر آمریکایی فکر می کند که اگر اراده کند او هم می تواند یکی از همین افراد باشد. دروغ هم نیست، در امریکا هر روز شما شاهد ظهور این پدیده ها هستید. دیروز نوبت هنری فورد، کارنگی و ادیسون و جورج واشنگتن بود و امروز نوبت استیو جابز، بیل گیتس، وارن بافت و اوباما است. هر روز شاهد ظهور یکی هستی که این شعله امید را در درونت روشن نگه می دارد.
برنی سندرز را همین رویای آمریکایی بود که به کارزار انتخابات برای ریاست جمهوری کشاند، همین رویا بود که او را به مجلس نمایندگان برد و همین رویا بود که از او یک سناتور ساخت. برنی سندرز گرچه خود این رویا را در تمام زندگی در سر داشت اما حالا در مقابله با آنهایی که این رویا برایشان به واقعیت مبدل شده بود و عضو کلوپ میلیاردرها شده بودند، با شعارهایی که این رویا را در هم می ریخت دست به گریبان شده است. او نه فقط شعار آمریکای بزرگ، ملت بزرگ، مالک جهان، ملت برتر، حق سروری جهانی آمریکا را دیگر چون پیشینیان تکرار نمی کند که در سیاست داخلی اش نیز از انسان های کوچک و بزرگ، سروران و بردگان و امتیازهای ویژه حرفی نمی زند. برنی از تحصیل رایگان برای همه در همه سطوح می گوید، برنی از حق بهداشت و درمان برای همه حرف می زند، برنی از حداقل دستمزد و دستمزد برابر زن و مرد صحبت می کند و از حق زندگی برای همه دفاع می کند. آنچه برنی می گوید رویایی جدید است که در آن انسانها بیشتر فرصت های برابر با هم دارند. برنی به جنگ وال استریت رفته، به ثروت آنها چشم دوخته و سودای محدود کردن آن را در سر دارد. وال استریت همان بهشت موعود در رویای آمریکایی است که همه را یک شبه بطور معجزه آسایی می تواند بر قله شهرت و ثروت بنشاند. وال استریت همان جایی است که طبقه متوسط آمریکایی را با کلوپ میلیاردرها پیوند زده و همه را هم سرنوشت کرده است. وال استریت قلب تپنده همان دنیای رویای آمریکایی است که بدون آن نبض زندگی انگار متوقف خواهد شد و کوچکترین تهاجمی به آن در زندگی روزانه هر آمریکایی محسوس تر از ضربان قلب خود اوست. برنی به وال استریت دهن کجی کرده است.
با رویای آمریکایی نمی توان مقابله کرد. این رویا به بخشی از وجود هر آمریکایی تبدیل شده، و همین رویاست که راه را بر شعارهای سوسیال دمکراسی در امریکا تنگ کرده است. رویای موفقیت فردی بدون توجه به بدبختی دیگران، بدون توجه به فقر، نابرابری، و تبعیض. در امریکا موفقیت با فردگرایی پیوند یافته و تعریف می شود. عدالت اجتماعی هنوز یک خواست گسترده در جامعه امریکایی نیست. مبارزه برای بالا بردن سطح زندگی برای همگان، از داشتن بیمه بهداشت و امکان تحصیل گرفته تا دستمزد بالای خط فقر، در کارزار انتخاباتی برنی مطرح شد و هواداران بسیاری هم یافت، اما محدود باقی ماند. چرا که گذشتن از کنار بی عدالتی اجتماعی بدون کمترین احساس شرم و ناراحتی در ازای داشتن رویای امریکایی توجیه می شود. هنوز اهمیت فرصت های برابر انکار می شود انگار که همه آنها که موفق شده اند و در آسایش نسبی زندگی کنند قبل از هر چیز فقط و فقط مدیون تلاش شخصی خود هستند. گویا هر کسی خود مسئول خوشبختی و یا بد بختی خویش است و به جامعه ربطی ندارد. انتظار از جامعه برای هزینه کردن برای حق تحصیل رایگان همگانی، بهداشت و درمان و رفاه اجتماعی تبلور مفت خوری و انگل صفتی است. به زحمتکشان و آنها که در حاشیه قرار گرفته اند به چشم مشتی تنبل و بیکاره و فرومایه نگاه می کند و به ثروتمندان و میلیاردرها به چشم سروران، انسانهای برتر، باهوش تر و زرنگتر که توانسته اند آنچه را که تصور کرده اند بدست آورند و کسی هم نباید به ثروت انباشته آنها چشم طمع داشته باشد.
بسیاری می پرسند که چه کسی، کدام نیرو و یا کدام طبقه برنی را از کارزار انتخاباتی به بیرون پرتاب کرد؟
عده ای بر این باورند که کارتل های بزرگ اقتصادی نقش اصلی را داشتند، و بعضی مافیای قدرت و ثروت در دو حزب دمکرات و جمهوریخواه را دلیل اصلی شکست او و وادار کردنش به کناره گیری از کارزار می دانند. به نظرم حتما این دو جریان که در حقیقت صدای سرمایه داری افسار گسیخته امریکا ست نقش مهمی در مقابله با کمپین انتخاباتی برنی سندرز بازی کرده اند. اما مشکل از این بزرگتر است.
مشکل در امریکا فقط کارتل های بزرگ اقتصادی نیستند، مشکل فقط مافیای قدرت و ثروت نیست، گرچه آنها با تمام توان به جنگ با برنی رفته و در مقابل او صف آرایی کردند. مشکل در امریکا توده های بزرگی از مردم هستند که آرزوی سرمایه دار شدن دارند و به سیستم اجتماعی و اقتصادی در این کشور به عنوان سیستمی نگاه می کنند که برای همه فرصت برابر برای سرمایه دار شدن و خوشبختی گذاشته است. اینجا شیوه زندگی را، نگاه به آینده را، مثل بلیط بخت آزمایی و یا لاتاری که هر کسی فکر میکند که روزی شانسی برای برنده شدن اش دارد، به همه می فروشند و هر کس خیال می کند که نوبت او هم خواهد رسید. غیر واقعی هم نیست، هر چند هفته یکبار یک نفر بلیط اش برنده می شود و باز همه می بینند که شانس میلیونرشدن برای آنها هم هست. گرچه احتمال آن یک در چند صد میلیون است که به صفر نزدیک است.
در امریکا مردم زیادی در آرزوی ترامپ شدن، اوباما شدن و یا استیو جابز شدن و میلیاردرشدن هستند. آنها در خیال خود صاحبان آینده کمپانی هایی چون آمازون، فیس بوک، گوگل و مایکروسافت هستند. ترامپ و این سیستم شاید بیشتر بر شانه های این مردم سوار است.
برنی سندرز با شعارهای عدالت خواهانه و با سوسیالیست نامیدن خود رویای آمریکایی را به چالش کشید. طبقه متوسط، فرزندان من و شما، مهاجرینی که با هزاران آرزو به سرزمین فرصت هایی طلایی آمده اند و رویای سروری در سر دارند و سروران و میلیاردرهایی که خود را صاحب این سرزمین می دانند، برنی را بر نتابیدند. برنی سندرز را رویای آمریکایی از صحنه مبارزات انتخاباتی بیرون کرد.
رضا فانی یزدی
۸ آوریل ۲۰۲۰