نقد گذشته , یا تنفر نویسی

برای من از آنجا که در همین چند روز گذشته شاهد ۵۰ سالگی قیام سیاهکل در ایران بودیم این نوع نگرش به گذشته و مقایسه تفاوت نگاه به گذشته خیلی جالب بود. متاسفانه ما ایرانی ها به آنچه که اصلا توجه نمی کنیم نقش میراث مبارزاتی گذشته در روند جنبش های اعتراضی و گفتمان های مهم سیاسی در کشورمان بوده است و اگر هم به این مهم توجهی می شود همیشه جنبه منفی و انتقادی آن چنان پر و بال داده می شود که اصل مبارزه و حرکت اعتراضی نه تنها فراموش می شود که منفی و حتی منفورجلوه می کند. انگار که مبارزان گذشته بدهی هم بالا آورده و نظام های دیکتاتوری طلبکار می شوند

دخترم با چند نفر از دوستانش در گرامیداشت ماه تاریخ سیاهپوستان Black History Month شبنه گذشته دور هم جمع شدند و فیلم یهودا و مسیح سیاهپوست Judas and the Black Messiah را تماشا کردند و من و سهیلا هم بعد از شنیدن اسم فیلم علاقمند شدیم که همان شب این فیلم را نگاه کنیم. 

این فیلم که بر اساس یک ماجرای واقعی تهیه شده نشانگر گوشه ای از تاریخ مبارزه سیاهپوستان علیه تبعیض نژادی در آمریکا در دهه شصت میلادی است و درباره جریان چپ و رادیکال آن دوران و حزب پلنگ های سیاه Black Panthers است.

داستان فیلم در حقیقت نگاهی است بر زندگی فرد همپتون Fred Hampton در شیکاگو که در آن دوران رئیس این گروه بود. 

در اواخر دهه ۱۹۶۰، ویلیام “بیل” اونیل William O’Neal که جوانی ۱۷ ساله است در رابطه با سرقت  اتومبیل در حالی که خود را به عنوان یک پلیس فدرال FBI  معرفی می کند در شیکاگو دستگیر می شود. مامور ویژه اف بی آی روی میچل Roy Mitchel با او تماس می گیرد و به او پیشنهاد می کند که در صورت همکاری با پلیس از اتهامات اوچشم پوشی کرده و او را به زندان نمی اندازد و از او در مقابل این کار می خواهد که در سازمان ایالتی حزب پلنگ های  سیاه  در ایلینویز Illinois وارد شده و تا آنجا که ممکن است به فرد همپتون رهبر آن حزب در شیگاگو نزدیک شود.

فرد همپتون در آن دوران نقش موثری در اتحاد و نزدیکی گروه های سیاسی رادیکال داشت. در دوران رهبری او حزب پلنگ های سیاه شیوه های کمک مردمی را برای پیشبرد برنامه های خود به کار می گرفت که یکی از موثرترین آنها دادن صبحانه رایگان به کودکان و ایجاد کلاس های آموزشی و ارائه خدمات درمانی رایگان بود.

فرد همپتون سخنوری بی مانند و سازماندهی متبحر بود و همین ویژگی ها از او رهبری ساخته بود که با وجود سن کم در جوانی موفق شد که ائتلاف بزرگی از گروه های رادیکال با ویژگی های نژادی متفاوت از جمله لاتین تبارها و سفید پوستان فقیر و سیاهان را در کنار هم قرار داده و قدرت آنها را روزبه روز در مبارزه طبقاتی در آن دوران افزایش دهد. در آن دوران بسیاری از گروه های مبارز سیاهپوست در مبارزه علیه نژادپرستی از سفیدپوستان و دیگر گروه های نژادی به دلایل گوناگون  فاصله می گرفتند اما فرد همپتون و حزب پلنگ های سیاه تحت رهبری او در شیکاگو با اعتقاد به مارکسیسم-لنینیسم و اندیشه های مائو و با تاکید بر اصل مبارزه طبقاتی بر این باور بودند که نژادپرستی در امریکا نیز یکی از جلوه های نظام سرمایه داری است و برای از میان بردن آن باید با سرمایه داری مبارزه کرد. به همین دلیل نیز مبارزه با نظام استثمار طبقاتی را موثرترین راه مبارزه با نژادپرستی دانسته و در این مبارزه به اتحاد همه استثمار شده ها و تشکیل رنگین کمانی از همه نژادها در این راه باور داشت.  

شاید یکی از دلایل اصلی تصمیم هوور رئیس وقت پلیس فدرال –اف بی ای- برای از میان برداشتن فرد همپتون همین توانایی های او در سازماندهی ائتلافی از نیروها بود.

بیل متاسفانه کم کم در رده های بالای حزب پلنگ های سیاه جایی برای خود باز می کند تا آنجا که به مقام مسوول امنیتی این سازمان می رسد. او با تشویق اف بی ای مواد سمی و کشنده را درست در شب قبل از حمله در نوشابه ای ریخته و به فرد همپتون می خوراند به طوری که در زمان حمله جنایتکارانه پلیس به آپارتمان او به هوش نمی آید و او را در حال بیهوشی با رگبار سلاح های خودکار از پای در می آورند. این در حالی است که فردای آن روز او قرار بود به زندان برگشته و محکومیت ۵ سال زندان خود را متحمل گردد. فرد همپتون در زمان مرگ فقط۲۱ سال داشت.

بیل اونیل پس از این ماجرا گرچه پاداش می گیرد و صاحب یک پمپ بنزین می شود اما در سال ۱۹۹۰ پس از پخش تلویزیونی مصاحبه ای که در آن از خبرچینی و نقش خود در کشته شدن فرد همپتون صحبت کرد دست به خود کشی می زند.  

این فیلم با تصاویر و آرشیو سخنرانی های فرد همپتون، مراسم تشییع جنازه او و مصاحبه ای که بیل اونیل در سال ۱۹۸۹ انجام داد  پایان می یابد. در سال ۱۹۷۰ پرونده ای علیه پلیس فدرال  تشکیل شد که ۱۲ سال بعد این پرونده با پرداخت مبلغ ۱.۸۵ میلیون دلار به خانواده همپتون و دیگر مجروحان حادثه قتل همپتون بسته شد .

به نظر من  مهمترین نکته در این فیلم توجه و نگاه فیلمساز و در حقیقت جامعه امریکا به گذشته تاریخی خودش است.

نکته اصلی اینست که چگونه در این کشور نگاه به تاریخ گذشته به رشد مبارزات آینده علیه نژادپرستی کمک کرده و می کند. مبارزات گروه‌هایی همچون پلنگ های سیاه را جدای از این که راه و روش آنها  چه بوده و چه انتقادهایی به شیوه‌های مبارزه شان در آن دوران مطرح است به عنوان بخشی از هویت تاریخی و مبارزاتی جنبش سیاهان بررسی می کند. در همان حال انتقاد به شیوه های مبارزاتی گذشته را دستمایه سرزنش و بی اعتبار کردن تاریخ مبارزه علیه نژادپرستی نمی کند.

آنچه از این فیلم و یا بررسی های مشابه آن در ذهن و روح بیننده باقی می ماند تاریخ مبارزه بخشی از جامعه است علیه نژادپرستی که در مسیر تاریخ راه پیوند خود را به سایر اشکال مبارزه با نژاد پرستی پیدا می کند. به بیان دیگر، با چنین فیلم هایی نقش این میراث مبارزاتی گذشته در ساختمان جامعه فارغ از نژاد پرستی در آینده شناخته و تایید می شود.

برای من از آنجا که در همین چند روز گذشته شاهد ۵۰ سالگی قیام سیاهکل در ایران بودیم این نوع نگرش به گذشته و مقایسه تفاوت نگاه به گذشته خیلی جالب بود. متاسفانه ما ایرانی ها به آنچه که اصلا توجه نمی کنیم نقش میراث مبارزاتی گذشته در روند جنبش های اعتراضی و گفتمان های مهم سیاسی در کشورمان بوده است و اگر هم به این مهم توجهی می شود همیشه جنبه منفی و انتقادی آن چنان پر و بال داده می شود که اصل مبارزه و حرکت اعتراضی نه تنها فراموش می شود که منفی و حتی منفورجلوه می کند. انگار که مبارزان گذشته بدهی هم بالا آورده و نظام های دیکتاتوری طلبکار می شوند.

بسیاری در این چند هفته گذشته به بهانه سالگرد قیام سیاهکل به نقد حرکت مسلحانه چریکی در ایران پرداختند.

بعضی از این نقدها اساساً ارزش عنوان نقد را ندارند چراکه بیشتر به ندامت نامه و تنفرنامه شبیه بوده و سرشار از تنفر و انزجار از جوانانی است که با فداکاری قدم در راهی گذاشتند که افق های جدیدی را در مقابل روی صدها هزار جوان ایرانی در سالهای پس از آن گشود و سایه یاس و ناامیدی را که در جامعه ما افتاده بود با دلاوری ها و فداکاری و ازخودگذشتگی هایشان نقطه پایانی گذاشتند. آنها با فدا کردن خود امیدی را در دل ها زنده کردند که نه فقط فصل جدیدی را در مبارزه علیه دیکتاتوری شاه آغاز کرد که بنیاد سازمان های سیاسی جدیدی را در ایران گذاشت که از همین مبارزه قهرمانانه جوانان الهام گرفتند گرچه که بعضی از آن سازمانها حتی به مبارزه مسلحانه چریکی تمایلی نداشتند.

بیشتر این به اصلاح نقدها در۵۰ سالگی قیام سیاهکل فقط درباره شکست همان حرکت محدود حمله به پاسگاه ژاندارمری فروماند که انگار انتظار این بود که آن قیام قرار بوده که به سراسر جامعه ایران گسترش پیدا کرده و احتمالاً چند ماه بعد باعث سقوط رژیم شاه شود و چون چنین نشد، حالا ۵۰ سال بعد، منتقدین آن جوانانی را که با گذشتن از جان خویش فصل جدیدی از مبارزه را در تاریخ معاصر ما آغاز کردند نه به نقد که به محاکمه کشیدند.

به نظر می رسد که بسیاری ازین نقدهای ناجوانمردانه به شیوه ای شیادانه به دنبال توجیه عملکرد و ستایش نظام دیکتاتوری محمدرضا شاه بوده و با نگاهی پر از حسرت به گذشته دیکتاتوری در ایران جوانانی را که علیه استبداد آن دوران به قیام بر خواسته بودند مشتی جوان نادان و بی سواد معرفی می کنند. غافل از اینکه همان جوانان در آن شرایط استبدادی که حتی چاپ و انتشار کتاب های داستان و شعر هم ممنوع بود به تحقیق  و بررسی جنبش‌های جدید در جهان پرداخته و با جمع بندی گرچه محدود خود از آن تجربیات، به زعم خودشان به شکل جدیدی از حرکت مبارزاتی در ایران رسیده بودند که همان مبارزه مسلحانه چریکی بود. این از آن رو بود که در آن دوران مبارزه مسلحانه در برخی کشورهای دیگر به عنوان یکی از اشکال موثر مقابله با حکومت های استبدادی به کار گرفته شده و در مواردی به موفقیت‌های چشمگیری هم رسیده و به فروپاشی حکومت های استبدادی و استقرار نظام های جدید انقلابی منجر شده بود.

این جمع بندی و انتخاب راه گرچه در آن دوران به نتایجی که آن انقلابیون جوان انتظار داشتند پاسخ نداد، اما بذری در زمین لگدمال شده مستبدین در کشور ما کاشت که در اندک زمانی قلب و مغز صدها هزار جوان ایرانی را به شوق مبارزه با دیکتاتوری شاه به میدان آورد و نسل جدیدی از مبارزان عدالت خواه و شیفته آزادی را در کشور ما تولید کرد که پس از انقلاب نیز بیشترین مقاومت را در مقابله با استبداد نظام اسلامی سازماندهی کردند.

متاسفانه ما به جای الهام  گرفتن از میراث گذشته مبارزاتی خودمان و نقد آن، به نفی و نفرت پراکنی و لجن مال کردن گذشته می پردازیم. شاید به یقین بتوان گفت که این شیوه های تخریبی زیر عنوان نقد در حقیقت دست کمی از تلاش فرهنگی سازمان های امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی ندارد و به گونه ای ادامه سرکوب آنهاست اما در شکل نرم افزارانه آن و با زبان توابین و بریده های سیاسی متنفر از گذشته خود. زبان چنین نقدهایی بیشتر به ندامت نامه و تنفر نامه می ماند تا نقد گذشته .

بیست و پنجم فوریه ۲۰۲۱