ایران را چگونه باید فلج کرد؟

دیدار جان هانا با نمایندگان اپوزیسیون

«ایران را باید فلج کرد تا نجاتش داد» عنوان مطلبی است به قلم آقای جان هانا که در روز 15 اکتبر در روزنامه ی لوس آنجلس تایمز انتشار یافت*.

این مطلب به نظرم از چند جهت قابل تامل است. ابتدا اینکه نویسنده ی آن آقای جان هانا خود سالها مشاور امنیت ملی آقای دیک چینی، معاون جورج بوش، بوده و در دوران ریاست جمهوری بوش به مدت 4 سال – 2005 تا 2009 – در این مقام به آقای چینی و بوش ماشوره می داده است. و در عین حال یکی از اعضای عالی رتبه ی موسسه واشنگتن** در سیاست خاور نزدیک است. موسسه واشنگتن در سیاست خاور نزدیک یکی از اتاق های فکری است که در سال 1985 به کمک موسسه ی لابی امریکایی-اسرائیلی AIPAC*** شکل گرفت که موثرترین بازوی لابی اسرائیل در امریکا است.

نکته قابل توجه دیگری که در این مطلب به چشم می خورد، خبر دیداری غیرعلنی است که ایشان اخیرا با تعدادی از نمایندگان اپوزیسیون در آلمان داشته است. البته روشن نیست که این افراد چه کسانی بوده و چگونه نمایندگی اپوزیسیون را کسب کرده اند. آقای جان هانا به موضوع صحبت خویش با آنها در رابطه با حمله نظامی و تحریم اقتصادی پرداخته است.

تحریم شدید اقتصادی

ایشان در بخشی از این مطلب چنین می گوید: “مطمئنا پیامی که من از گردهمایی اخیر فعالین ایرانی در اروپا که در میان آنها بعضی شخصیت های نزدیک به رهبری جنبش سبز نیز حضور داشتند شنیدم این بود که تحریم باید اعمال شود و این تحریم باید هرچه شدیدتر باشد، تحریم ضعیف و یا تدریجی فقط به رژیم این امکان را می دهد که با وضعیت جدید خودش را تطبیق دهد. آنها (منظور فعالین سیاسی اپوزیسیون ایرانی) گفتند برای اینکه تحریم موثر باشد، باید بصورت شوک وارد شود و نه بصورت واکسن.”

حمله نظامی

ایشان در بخش دیگری از نوشته خود در رابطه با حمله نظامی چنین می گوید:
“حمله نظامی چطور؟
صحبت در این مورد بسیار دشوارتر است.
صاحب نظران ایرانی در این مورد اختلاف نظر دارند. اکثریت آنها معتقدند که ایرانیان به سرعت در مقابل یک حمله خارجی متحد می شوند. این در حالیست که نمایندگان اپوزیسیونی را که من اخیرا در اروپا ملاقات کردم، این اعتقاد را ندارند و البته به شدت نگرانند که اگر رژیم بر اثر حمله نظامی فلج نشود، با بیرحمی جنبش کنونی را سرکوب خواهد کرد.”

ایشان ادامه می دهد که:
“اما تعدادی از ایرانی ها بخصوص در صحبت های خصوصی شیوه های عمل دیگری را در نظر دارند. آنها پیشنهاد می کنند که بمباران همزمان تاسیسات هسته ای و مراکز سپاه پاسداران و بسیج که عناصر اصلی سرکوب مردم هستند، گرچه مردم را نیز نابود می کند، موجبات جمع کردن بساط حکومت دینی را بدست جمعیت خشمگین کنونی تسریع خواهد کرد.”

اوباما و تغییر سیاست خارجی امریکا

با انتخاب آقای اوباما تقریبا بحث تحریم اقتصادی و حمله نظامی تماما از دستور کار خارج شد. ایشان ازهمان ابتدای شروع کار در مقام ریاست جمهوری از هر فرصتی برای بازسای مناسبات دو کشور و عادی سازی این مناسبات استقبال کرد،. اولویت سیاست اوباما و تیم همراه او حل مسائل عمده منطقه خاور میانه است که در مرکز آن خروج نیروهای امریکایی از عراق، عادی سازی مناسبات با ایران و تلاش برای دستیابی به یک راه حل قابل قبول در مساله فلسطین می باشد.

تسلط سیاست اوباما در ایالات متحده خوشبختانه باعث آن شد که گرایشات هوادار جنگ و تحریم های شدید اقتصادی در رابطه با ایران به عقب پس زده شده و میدان برای سیاست جدید که تلاش در جهت عادی سازی مناسبات است بازشود.

این سیاست جدید از سه طرف مورد تعرض قرار گرفت. ابتدا در خود ایالات متحده گرایش نومحافظه کاران دست راستی که اساس سیاست خویش را سالها بر دشمنی با دنیای اسلام و در راس آن حکومت اسلامی در ایران بنا نهاده بود، در مقابل این سیاست مقاومت می ورزید. حذف این سیاست در حقیقت در دستگاه دیپلماسی ایالات متحده به معنی تعطیل کردن بسیاری از پروژه هایی است که طی سالهای حکومت بوش شکل گرفته، مدیریت شده و در حاشیه آن برخی میلیون ها دلار بهره برده اند.

خوان نعمت تحریم اقتصادی و حمله نظامی

گرچه این پروژه ها عمدتا توسط اتاق های فکر امریکایی و اسرائیلی طراحی و مهندسی شده و می شود، اما بخشی از جمعیت ایرانی نیز از این خوان نعمت بهره برده و به عناوین گوناگون در این پروژه ها درگیر و گذران زندگی می کردند.

لابی اسرائیل و گرایش راست حاکم در اسرائیل گروه دیگری است که به شدت معترض سیاست آقای اوباما در نزدیکی با ایران و عادی سازی این مناسبات و روابط با ایران بوده و تمام هم و غم خویش را بکار گرفته تا به هر شکلی به تخریب این روند تازه آغاز شده پرداخته و عملا مانع عادی سازی مناسبات شوند.

گروه دیگر، بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی ایران است که در صورت عادی سازی مناسبات با امریکا، پیراهن عثمانی را که سالهاست نه تنها در ایران علم نموده که در تمام خاورمیانه به آن آویزان شده و موجودیت و مشروعیت خویش را به آن گره زده، از دست خواهد داد. عادی سازی مناسبات با امریکا برای آن بخش از حاکمیت نظام اسلامی که اساس سیاست و حیات خود را در داخل و خارج از کشور بر ضدیت و دشمنی با امریکا و غرب پیوند زده، از نظر سیاسی مرگ آور بوده و عملا به حذف تدریجی آنها از عرصه سیاست کشور منجر خواهد شد.

انتخابات اخیر در ایران و کودتای باند امنیتی های سپاه پاسداران و همزمان با آن سرکوب جنبش اعتراضی در خیابانهای پایتخت، زمینه های مناسبی را فراهم آورد که تمامی مخالفین روند عادی سازی مناسبات بین ایران و امریکا را بار دیگر فعال کرده و یکبار دیگر پروژه های دوران بوش- چینی را در دستور کار قرار دهند.

بحث تحریم های کمرشکن و حمله نظامی یک بار دیگر تحت فشار همین محافل دوباره اینجا و آنجا زمزمه می شود تا آنجا که بخشی از به اصطلاح نمایندگان اپوزیسیون ایرانی نه تنها از آن حمایت کرده که در جلسه مخفیانه و غیرعلنی با مقامات امریکایی پیشقدم طرح آن بوده و چنانکه از زبان آقای جان هانا می شنویم، هم خواستار تحریم اقتصادی و هم خواستار حمله نظامی شده اند
اکنون با دریافت جایزه صلح نوبل پیشبرد گزینه های ی نظامی برای تیم اوباما به مراتب دشوارتر است.

چند سوال

1 – چرا دوستانی که به نام «نمایندگان اپوزیسیون» و بخصوص نزدیکان به رهبری جنبش سبز در این جلسات با افرادی چون جان هانا شرکت می کنند، خود حضورشان در این جلسات را آشکارا اعلام نکرده و با صراحت از نظریات و پیشنهادات خود دفاع نمی کنند؟ و هدفشان از شرکت در این جلسه های غیرعلنی و نیمه مخفیانه چیست؟

2 – تا آنجا که صراحتا از جانب رهبران جنبش سبز تا کنون اعلام شده، هیچ کدام از آنها نه از تحریم اقتصادی و نه از حمله نظامی حمایت نکرده و به طور اصولی و از اساس مخالف آن هستند. بهتر است آن دسته از افرادی که خود را از نزدیکان به جنبش سبز و رهبران این جنبش اعلام می کنند، به صراحت بگویند که کدام بخش از رهبری جنبش سبز به آنها چنین نمایندگی هایی را واگذار کرده و چرا به نام رهبری جنبش سبز این مواضع را اعلام می کنند. رهبری جنبش سبز و همه ی مخالفان جمهوری اسلامی ایران در داخل کشور حق دارند بدانند که چه کسانی در جلسه های غیرعلنی خارج از کشور به نام آنها و از طرف آنها صحبت می کنند.

3 – تجربه تحریم اقتصادی در عراق و دیگر کشورها نشان داده است که تحریم اقتصادی بیشتر از آن که به حکومت ها آسیب بزند، به مردم این کشورها لطمه وارد می آورد. کافی است فقط یک نمونه از موارد تحریم اقتصادی در عراق را در نظر بگیریم، جلو گیری از فروش کلرین که ماده اصلی ضدعفونی کردن آب آشامیدنی است در عراق طی کمتر از ده سال بین سالهای 1991 تا 1998 موجب آن شد که بیش از یک صد هزار کودک عراقی بر اثر آلودگی آب آشامیدنی، و در نتیجه ابتلا به بیماری های اسهال و اسهال خونی جان خود را از دست دادند. این در حالیست که هیچ کدام از رهبران عراقی از صدام تا اعضای حزب بعث او تا فرماندهان گارد ریاست جمهوری هیچ مشکلی در تهیه آب آشامیدنی ضدعفونی شده نداشتند و کمترین آسیبی از این بابت متحمل نشدند.

تحریم اقتصادی در مورد عراق بقدری فاجعه آمیز بود که دنیس هالیدی**** نماینده سازمان ملل متحد بعد از 34 سال خدمت در این سازمان در متن استعفای خود چنین نوشت: “من هیچ تمایلی به مدیریت برنامه ای ندارم که به معنی واقعی خود تحت عنوان تحریم اقتصادی به نسل کشی مردم عراق انجامیده است.”
سوال این است كه این دوستان به اصطلاح نماینده اپوزیسیون با چه استدلالی از تحریم اقتصادی در آن جلسه دفاع نموده اند و چرا علیرغم اسرار ایشان مقامات غربی با پیشنهادهای این دوستان موافقت نکردند

قربانی اصلی تحریم اقتصادی و حمله نظامی کیست؟

انگار این تجربه ی مرگبار در همسایگی ما کافی نبوده و نیست که به اصطلاح نمایندگان فعالین سیاسی ایرانی در جلسه غیرعلنی خود از آقای جان هانا خواسته اند که همین تجربه را، آن هم نه به شکل تدریجی، که به گونه ای شوک آور در مورد ایران به کار گیرند.

مسلما دوستان از آنجا که همگی ساکن امریکا و اروپا و کانادا هستند، کمترین آسیبی از تحریم اقتصادی متحمل نخواهند شد.هیچ یک از این دوستان نه مشکل آب آشامیدنی خواهند داشت و نه افزایش یکباره حداقل ده برابر نرخ بنزین در کشور برایشان مشکل ایجاد خواهد کرد و نه بر اثر سقوط هواپیما هایی كه سالهاست كه از کمبود وسایل یدکی دچار مشکلات فنی می باشند جان خود را از دست خواهند داد و یا بر اثر سو تغذیه به بیماریها گوناگون گرفتار امده ودر پشت در بیمارستانها جان خواهند داد.
رهبران حکومت و نظامی – امنیتی ها نیز چون این دوستان مشکلی نداشته ونخواهند داشت چه بسا در کنار این تحریم ها باندهای قاچاق تازه تری بوجود آورده و از این راه نه تنها ثروت اندوزی کرده که همان باندهای جنایتکار و مزدور و جیره و مواجب بگیر قاچاق را برای سرکوب مردم در آینده نیز بکار گیرند.

اما از این فاجعه بارتر پیشنهاد دوستان به حمله نظامی است. حمله نظامی ای که خود می دانند تلفات مردمی داشته و با ایجاد تنش های گوناگون اجتماعی و سیاسی فراگیر، راه گذار به دمکراسی را به مراتب از آنچه كه امروز در مقابل ماست دشوارتر خواهد ساخت.

اگر این دوستان جنبش سبز را می شناختند، اگر این دوستان بر این باور بودند که جنبش سبز یک جنبش فراگیر و ملی است که با حضور میلیونی خود در انتخابات موجبات وحشت باند نظامی – امنیتی سپاه را فراهم آورده تا آنجا که برای حذف آن دست به کودتای خونین و آشکاری که می بینیم زده اند، پس باید یقین داشته باشند که تحریم اقتصادی بیشترین آسیبش را متوجه همان اکثریت مردمی خواهد کرد که در صف های طولانی رای گیری به کاندیدای سبز رای دادند و حالا به پیشنهاد دوستان باید پس از تحریم در صف های طولانی مواد غذایی و بنزین و دیگر نیازهای روزانه در انتظارایستاده و دست گدایی و نیاز به سوی حکومت نظامی – امنیتی ها دراز کنند که مواد اولیه زندگی شان را بدست آورند.

مسلم است كه قربانی بمباران و حمله نظامی نیز کسی جز همان مردمی نخواهند بود كه اکثرشان حامی و پشتیبان جنبش سبز هستند
تحریم اقتصادی و حمله نظامی بیشتر از آنکه حاکمان نظام اسلامی را تنبیه کند مردم ایران و از آن جمله پشتیبانان جنبش سبز را تنبیه خواهد کرد

معلوم نیست كه این دوستان که در خفا و در جلسات غیرعلنی پیشنهاداتی از این دست به مقامات و مشاوران دولت امریکا می دهند، و تحریم و بمباران را تجویز می کنند چگونه توضیح خواهند داد که جنبش سبز و مردم کشور از تحریم و بمباران در امان مانده و آسیب آن فقط دامن رهبری نظام اسلامی و باند کودتایی – نظامی – امینتی های سپاه پاسداران را در بر می گیرد؟

ناباوری به توان جنبش دمکراسی خواهی

ناتوانی های ما در مقابله با حکومت کودتا و باندهای مافیایی – نظامی – امنیتی پاسداران نباید ما را به فکر راه های میانبری هدایت کند که نتیجه ی آن ویرانی و بدبختی و درماندگی مردم ماست.

کسانی که امروز از سر ناتوانی به تحریم های اقتصادی و حمله نظامی از خارج متوسل می شوند فردا نیز از تروریسم کور و خرابکاری گروه های تروریستی و مزدور نیز حمایت خواهند کرد.

ادامه ی این نگرش در عمل و رفتار باعث آن خواهد شد كه دوستان ما کم کم از مسیر مبارزات اصلاح طلبانه و مسالمت آمیز مردم در داخل فاصله گرفته و در آینده ی نه چندان دور در مقابله و تضاد با جنبش اصلاح طلبانه ی سبز که هدفش جز استقرار حکومت قانون، رفع تبعیض و دمکراتیزه کردن فضای سیاسی به شیوه های مسالمت آمیز است قرار خواهند گرفت.

دوستان عزیز، نمی توان حامی جنبش اصلاح طلبانه ی سبز بود و همزمان با مشاورین چینی و بوش برای تحریم اقتصادی و حمله نظامی علیه ایران مشاوره داد.

توسل به فشارهای خارجی و وارد کردن اهرم های تحریم اقتصادی و حمله نظامی در هر اندازه ی آن، نشان دهنده ی این واقعیت است که ما به جنبش سبز، ظرفیت ها و توانایی های آن باور نداریم.

فرصت های بیشماری پیش روست. برگزاری هر مسابقه ی فوتبال، هر جشن فارغ التحصیلی، هر تظاهرات حکومتی و غیرحکومتی، هر عید و عزاداری مذهبی و غیرمذهبی برای جنبش سبز فرصتی است برای حضور و برای حکومت هزار بار بدتر از بمب هایی است که امریکا و اسرائیل قرار است بر این کشور فرو ریزند.

مطمئن باشید که کودتاگران را نه از راه تحریم اقتصادی و نه از طریق بمباران های هدفمند و غیرهدفمند، که در خیابانهای پایتخت در میادین ورزشی و در مساجد و حوزه های دینی و در دانشگاه ها و کارخانه ها و اداره های دولتی و در محفل های خانوادگی و محلی و ملی می توان و باید که از پای در آورد.

انفجاز حضور توده های میلیوینی در خیابانهای تهران پس از کودتای انتخاباتی نظامیان، از انفجار صدها بمب و سالهای تحریم کمرشکن اقتصادی بیشتر نظام حکومت دینی را فلج کرده و برایش بحران ساز بوده است. بحرانی که هنوز هم گریبان آقایان را رها نکرده و به قول آقای کروبی “دم آقایان بدجوری لای در گیر کرده است.”

با احترام،
رضا فانی یزدی
سه شنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۸

*Cripple Iran to save it, by John Hannah, Los Angeles Times, October 15, 2009
http://www.latimes.com/news/opinion/commentary/la-oe-hannah15-2009oct15,0,3827675.story

** http://www.washingtoninstitute.org

*** http://www.aipac.org

**** http://en.wikipedia.org/wiki/Denis_Halliday