رضا فانی یزدی
شنبه ۱۰ ارديبهشت ١٣٨٤
کمتر از دوماه به انتخابات نهمین دوره از انتخابات ریاست جمهوری در کشور باقی است. بحث شرکت یا عدم شرکت یا چگونگی شرکت در انتخابات، مدتهاست که توجه محافل سیاسی را در داخل و خارج از کشور به خود معطوف داشته است. در افق چندماهه آینده برای محافل خارج از حاکمیت نشانهای حتی از امکان حضور نمایشی کاندیدایی برای شرکت در انتخابات، قابل رویت نیست. گرچه گرایشاتی از اپوزیسیون، تمام تلاش خود را معطوف به حضور کاندیدای ائتلافی اپوزیسیون در انتخابات این دوره میکنند.
این که رای دادن حق مردم است، و یا برخورداری از نظام سیاسی مبتنی بر انتخابات آزاد شایسته مردم کشور ماست، و یا اینکه اکثریت مردم ایران در داخل و خارج از کشور خواستار برگزاری یک انتخابات آزاد هستند، بحث روشنی است. در جهان امروز کمترین کشوری را میتوان یافت که رسما از حق رای مردم سرباز د، یا کمترین مردمی را میتوان سراغ گرفت که خواهان برگزاری انتخابات آزاد در کشور خود نباشند و پیشاپیش از حقوق شناخته شده بینالمللی خود چشمپوشی کنند. اما متاسفانه در همین جهان امروز، در کشور ما ایران نه مردم به مفهوم واقعی آن حق رای دارند، و نه حق انتخاب شدن، و نه انتخابات آزاد برگزار میشود. مشکل ما همینجاست. نظام جمهوری اسلامی ایران نه همه مردم را دارای حق رای میداند، نه پایبند به برگزاری انتخابات آزاد است، و نه هر شهروند را پذیرای کاندیداتوری مقام ریاست جمهوری در کشور است.
پس بحث شرکت در انتخابات تا آنجا که به محافل خارج از حاکمیت مربوط میشود، از آنجاییکه هیچ امکانی برای مشارکت آنها در قوانین جاری کشور و یا رفتار حاکمیت برای قبول و پذیرش کاندیدای فرضی، حتی اگر چنین کاندیدایی اظهار تمایل هم نماید، نمیتواند موضوعیت جدی داشته باشد. واقعیت کنونی در کشور ما حاکی از آن است که انتخابات صرفا نمایشیست از انتخابات محافل درونی نظام که در بهترین حالت آن، مردم تماشاگر آنند و نهایتا حق رای آنها در گرو انتخاب یکی از بازیگران خودی است. بدبختی حتی بزرگتر از اینهاست، خودیها نیز طبقهبندی شده اند. بعضی از بعضی دیگر خودیترند. بعضی از آنها حتی اگر با میلیونها رای نیز به مقام ریاست جمهوری تکیه ند، بیشتر از تدارکاتچی نظام ایفای نقش نمیتوانند. مگر نه این است که ریاستجمهوری کنونی کشور، آقای خاتمی، با بیشتر از ٢٢ میلیون آرای بدست آورده که در تاریخ انتخاباتهای پس از انقلاب منحصر به فرد بوده است،هم اینک تدارکاتچی است؟ این نه ادعای اپوزیسیون (غیرقانونی و ضدانقلاب به ادعای نظام) که اعتراف همان ریاست جمهوری است که با ٢٢ میلیون رای مردم قرار شد ایران را برای همه ایرانیان و مردمسالاری را شیوه حکومت خود کند. ریاست جمهوری که با شعار گفتگوی تمدنها و جامعه مدنی و گفتگو با ملل دیگر و ارائه چهره انساندوستانه اسلامی به بازسازی چهره دیگری از نظام اسلامی در جهان کنونی امید بسته بود، امیدواریاش ساختمان نظام نوینی در کشور بود که مفهوم آزادی در آن به تحمل دگراندیش و مخالف معنا پیدا میکرد. امروز اما، هم ایشان در انتظار پایان دومین دوره از ریاست جمهوری خویش است و با این امید که پس از پایان این دوره بگوید با مردم آنچه را که هم اکنون نمیتواند. بگوید که چگونه شد که وعدههایش تحقق نیافت و در واپسین روزهای ریاستاش، در رنجنامهاش از مردم پوزش طلبید. چگونه شد که از معمار ساختمان نظام نوین اسلامی به تدارکاتچی منویات رهبری فروکاهید.
نزول مقام ریاستجمهوری از عالیترین جایگاه مدیریت سیاسی کشور به تدارکاتچی منویات رهبری، ویژگی افراد نیست! بلکه مکانیزم نظام جمهوری اسلامی است. ویژگی ساختاری نظامی است که مشروعیت رفتارهای خود را از همان قانون اساسی میگیرد که رئیس جمهورش حتی با بهترین آرزوها و حمایت میلیونی و کمنظیر تاریخی میشود تدارکاتچی و امروز نشسته است به انتظار پایان کار خود که برگردد به کار شعر و درس و مدرسه.
انتظار برگزاری انتخابات آزاد در افق چندماه آینده نیز همان اندازه بیهوده است که در انتخابات مجلس هفتم شاهدش بودیم. مگر نه اینکه ریاست دولت و وزیر کشور و بخش اعظم استانداریها و فرمانداریهای کشور گفتند که اگر آزاد نباشد، برگزارش نمیکنند، دیدیم که برگزار شد. نه تنها آزاد نبود، که حتی خودیها هم رد صلاحیت شده بودند که بقول آقای حجاریان “شد آخرین میخ بر تابوت اصلاحات و پایان عمر دولت اصلاحات که در آتشدان آن کمترین امیدی به شرر نمیتوان نشاند.”(١)
حال چه شده است که دوباره آقایان از همان دولت اصلاحات که مرده است، و در آتشدان آن اندک امیدی به شرر نمیتوان نشاند، و با حضور همان شورای نگهبان و همان رهبری و اینبار بدون حضور مجلس اصلاحات به امید برگزاری انتخابات آزاد نشستهاند و دکتر معین را کاندیدا کردهاند. پرسشی است که ایشان و دوستان دیگر اصلاح طلب باید پاسخ آن را بدهند و بگویند که انتخابات چه موقعیت خاصی را در اختیار همه گذاشته است و بره کشان کدام احزاب است؟
اما بحث ما بحث دوستان اصلاح طلب نیست. ما نه خودی هستیم، نه حق رای داریم، و نه انتخابات برهکشان احزاب ماست. نه حزبی از ما در داخل کشور اجازه فعالیت دارد، نه دفتری داریم و دستکی، نه مطبوعهای و نه حتی اجازه ورود به کشور که تازه ثبت نام کنیم برای کاندیداتوری. پس بحث شرکت در انتخابات و معرفی کاندیدای مجازی و فرضی ما در چه فضایی میگنجد؟
آیا تصمیم گرفتهایم در اتاقهای پالتاکی و سایتهای اینترنتی انتخابات برگزار کنیم، یا با خود شوخی میکنیم، یا واقعا به دنبال استفاده از فرصت هستیم. چه فرصتی ایجاد شده است که قبلا نبوده و ما از آن غافل بوده ایم؟ واقعا پس کله ما چیست؟
واقعیت این است که در انتخابات آینده ریاست جمهوری دو راه بیشتر پیش پای ما نیست.
راه اول: تحریم و عدم شرکت، چه بدون اتحاد عمل و چه با اتحاد عمل.
حتی تحریم برای ما بیمعنی است. ما که حق شرکت در انتخابات و ارائه کاندیدا نداریم، نباید صحبت از تحریم کنیم. تحریم وقتی معنا پیدا میکند که شما حق شرکت داشته باشید و به اعتراض به مورد معینی، از حق خود برای شرکت در انتخابات بصورت داوطلبانه خودداری کنید. خودداری داوطلبانه از شرکت در انتخابات که در همه جای دنیا و در همه دمکراسیهای شناخته شده جهان امروز به عنوان شیوهای از مقابله و اعتراض به کار گرفته میشود، اکثر نتایج ملموس دارد، یا انتخابات را از اکثریت میاندازد، یا باعث به تعویق انداختن انتخابات میشود، گاهی بحرانهای اجتماعی و سیاسی حاصل از تحریم انتخابات دولتها را جابجا میکند، و خلاصه اینکه در زندگی سیاسی کشورها موثر میافتد. تحریم به معنای واقعی آن در جایی کاربرد دارد که حق شرکت محفوظ شناخته شده است. اما ما حق شرکت نداریم. نه اینکه حق رای دادن نداریم، همه مختارند که به کاندیداهای خودی و مورد عنایت شورای نگهبان رای دهند. اما حق شرکت به معنی انتخاب کاندیدای مورد نظر خود را نداریم. به بیان دیگر، حق کاندید شدن نداریم. پس بحث تحریم اینجا موضوعیت ندارد. برای تحریم و اثربخشی آن هنوز جامعه مدنی، وجود احزاب، آزادی مطبوعات، و آزادی انتخابات پیش زمینههای ضرورند که جامعه ما متاسفانه از آنها بینصیب است. بحث تحریم امروز شاید بحث مناسبی برای اصلاح طلبان عضو جبهه دوم خرداد باشد، مثلا حزب مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب، یا که نهضت آزادی ایران. آنها از حقی که دارند(شرکت در انتخابات) به دلایل معینی، مثلا رد صلاحیت کاندیدای موردنظر خویش، از شرکت در انتخابات خودداری میکنند و نظام را بدینوسیله از حمایت آرای خود محروم میکنند. برای اپوزیسیون غیرخودی، صحبت از تحریم خارج از موضوع است. چرا که ما حق شرکت نداریم.
راه دوم: شرکت در انتخابات.
راه سومی وجود ندارد. انتخابات در کمتر از دوماه آینده در کشور برگزار میشود. محافل اصلی حاکمیت جمهوری اسلامی ماههاست که از همه وسایل تبلیغاتی و ترفندهای سیاسی ممکن کمک گرفتهاند که تنور انتخابات را داغ کنند. از کوتولههای گرفته تا گردن کلفتها همه به میدان رقابت آمدهاند. جمهوری اسلامی پس از ربع قرن از حیات خویش برای اولین بار با بحران عدم مشارکت مردم در انتخابات در ابعاد وسیع آن روبرو شده است. به قول آقای حجاریان، “جامعه در حال خواب رفتگی است. شاید هم بیدار است و خود را به خواب زده است … و علیرغم همه بحثها میزان افرادی که میخواهند در انتخابات شرکت کنند از چهل درصد بالاتر نیست.”(١) اما به نظر میآید که جامعه بیدار بیدار است، نه به خواب رفته و نه خود را به خواب زده. به همین دلیل هم دوستان ما میتوانند بگویند که میزان مشارکت از ٤٠ درصد بالاتر نیست.
عدم حضور فعالترین لایههای جامعه شهری و تحصیل کرده، زنان و جوانان در جنبش و جوش ستادهای انتخاباتی کاندیداهای کنونی ریاست جمهوری را در کشور نباید به خواب رفتگی آنها تفسیر کرد . “نمیتوان از مردم انتظار داشت در انتخاباتی شرکت کنند که قرار نیست پس از آن هیچ اتفاقی بیفتد، مردم از وعدههای سرخرمن هم دیگر خسته شده اند.”(١)
با اینحال، مجموعه نیروهای سیاسی و محافل پیرامونی حاکمیت بر طبل مشارکت پایدار و همهجانبه میکوبند. کاندیداها نیز هر کدام متناسب با اوضاع و احوال روز در ارائه شعارهای اصلاحطلبی از هم سبقت میگیرند. در همین حال، صدها تن از نخبکان سیاسی، دانشگاهی، و مطبوعاتی در داخل کشور با امضای بیانیههایی مبنی بر بیکفایتی و عدم لیاقت مدیریت سیاسی کشور با توجه به اصلاح ناپذیری ساختارهای حقیقی و حقوقی در نظام موجود، با صراحت عدم تمایل خود را در شرکت در انتخابات فرمایشی اعلام داشته اند.
دوستان ما اما در خارج از کشور انگار راه تازه دیگری را کشف کرده اند، “راه دیگر این است که با حضور متحد خود از این فرصت نه تنها برای مطالبه انتخابات آزاد استفاده کنیم، بلکه با اعلام خواست تحولات بنیادی و ضرورت تجلی اراده ملی در این زمینه، مردم را ترغیب به حضور در صحنه سیاسی و نظام حاکم را وادار به عقب نشینی در برابر این خواستها کنیم.” (٢)
چگونه؟
“از نیروهای آزادیخواه دعوت به عمل آوریم تا مشترکا با اعلام شرایط یک انتخابات واقعا آزاد و طرح ضرورت تحولات بنیادی و ارائه برنامه مشخص برای آن، یک شخصیت آزادیخواه و ملی را به عنوان کاندیدای مدافع چنین برنامهای معرفی کنند.” و در صورت “عدم تمکین جمهوری اسلامی به تامین آزادی انتخابات و اصرار بر تحمیل یک انتخاب فرمایشی، راهی جز اعتراض و عدم شرکت … نخواهد ماند.”(٢)
انگار نه انگار که فقط دو ماه به انتخابات باقی مانده است. نظام را هم که انگار نمیشناسیم. از میزان همکاری نیروهای آزادیخواه هم که گویا هر کدام ساز خود را میند، خبر نداریم. مردم هم ظاهرا در صحنه سیاسی حاضرند و مشغول وادار کردن نظام به عقب نشینی. تنها مشکل شده پیدا کردن یک نامزد مشترک از سوی اپوزیسیون آزادیخواه یا اینکه یک یا چند شخصیت سیاسی با اعتبار بینالمللی وارد صحنه بشوند. آنگاه میشود ” ضوابط و شرايطی را که اصل ١١٥ قانون اساسی تعيين کرده و به موجب آن دستور ميدهد تا رئيس جمهور از ميان رجال سياسی ـ مذهبی انتخاب بشود، ناديده بگيريم. عبور از اين اصل قانون اساسي، عبور از نظارت استصوابی شورای نگهبان را ممکن ميسازد”(٣) که دولت آقای خاتمی و مجلس ششم هم نتوانست پیش ببرد، ” و راه را برای حضور نمايندگان انديشههای متنوع سياسی در کشور هموار ميکند. به خصوص شخصيتهای مشهور به «طرفداری جدايی دين از حکومت» و «ان» از دانی که اصل ١١٥ برای جلوگيری از حضور آنها در صحنه برپا داشته است رها ميشوند.” (٣) رهایی از اصل ١١٥ قانون اساسی “به اين معناست که دغدغه خاطر برای تأييد صلاحيت نامزد يا نامزدها کنار گذاشته شده و برای حضور داوطلبانی که انديشۀ جدائی دين از حکومت را نمايندگی ميکنند تسهيلاتی ايجاد ميکند و به انتخابات وجهۀ مردمی و اعتراضی ميبخشد.”(٣)
به همین ترتیب، به پیشنهاد خانم مهرانگیز کار، ماده ٢٨ قانون انتخابات را هم دور مییم، “در اين صورت شرط «التزام عملی به ولايت مطلقۀ فقيه» کنار گذاشته شده و نامزد يا نامزدهايی وارد صحنه ميشوند که با تحولات اجتماعی و ويژگيهای ايران امروز ميخوانند.” (٣)
با نادیده گرفتن اصل ١١٥ و دور زدن ماده ٢٨ قانون انتخابات و حضور نامزدهایی که خواستههای مردم را نمایندگی میکنند، “احتمال اينکه جامعۀ جهانی … چترحمايتی خود را روی سر مردم ايران بگسترانند زياد است.” (٣)
همچنین “احتمال اينکه اصرار مردم برای انتخاب رئيس جمهوری با ويژگيهای دموکراتيک به تأييد جامعۀ جهانی برسد و مردم بتوانند در پرتو همياری جهاني، يک حرکت ساختارشکن را به دست خود پايه گذاری کنند زياد است.” (٣) و در آخر “احتمال اينکه انتخابات تبديل به «رفراندوم تغييرقانون اساسي» بشود هم وجود دارد.”
همه اینها البته منوط است به حضور یک یا چند شخصیت سیاسی با اعتبار بینالمللی در صحنه انتخاباتی. حضور این افراد ظاهرا قرار است شورای نگهبان را آچمز نماید، “موضعگيری شورای نگهبان هرچه باشد، واکنشهائی در پی دارد که جنبش دموکراسی و حقوق بشر را تقويت ميکند.”(٣)
یا “نمايندگان مردم را که حکومتی نيستند تأييد ميکند به اميد آنکه اندکی بر عمر خود و نظام بيفزايد.”(٣) و یا “بياعتنا به واقعيات اجتماعي، نامزد يا نامزدهای مورد حمايت مردم را رد صلاحيت ميکند.”(٣) در این صورت با پیش بینی خانم مهرانگیز کار “اعتراض وسيع مردم اگر توسط خرده رهبران پايبند به حرکتهای مسالمتآميز هدايت بشود و در حوزههای جنبش دانشجويي، جنبش زنان و جنبش حقوق بشر و دموکراسی مسيريابی کند، محتمل است معادلات از پيش تعيين شدۀ حاميان انتخابات غيرآزاد را در ارکان حکومتی درهم بريزد و منجر به عقب نشينيهای گام به گام حاکميت و تغيير شرايط بشود.”(٣) (احتمالا همین خرده رهبران، همان یک یا چند شخصیت سیاسی با اعتبار بین المللی هستند.)
البته در این مورد آقای حسین باقرزاده در مطلبی تحت عنوان «تحریم انتخابات کافی نیست» با ارائه پیشنهاد کاندیداتوری آقای امیر انتظام به عنوان نامزد مشترک اپوزیسیون صحنه جالبتری را ترسیم میکنند. “از آقای امیرانتظام باید خواست تا با مراجعه به وزارت كشور فرم نامزدی را پر كند و با خط قرمز كشیدن بر روی بندهای عقیدتی و سیاسی آن (التزام به ولایت فقیه و مانند آن) فرم را به مامور ثبت نام نامزدها تسلیم كند. همزمان باید به تبلیغ بر روی نامزدی ایشان ادامه داد و در عین حال گوش به زنگ واكنش وزارت كشور (یا شورای نگهبان) بود. لحظه اعلام واكنش رسمی مقامات بر حذف ایشان از فهرست انتخاباتی میتواند نقطه شروع حركت خیابانی مردم قرار گیرد – حركتی كه اگر درست رهبریشود میتواند تا نفی كلیت رژیم جمهوری اسلامی ادامه پیدا كند.”(٤)
بیانیه شورای سیاسی اتحاد جمهوریخواهان ایران گرچه با پیشنهاد راه دوم، یعنی شرکت در انتخابات “از نيروهای آزاديخواه دعوت بعمل میآورد تا مشترکا با اعلام شرايط يک انتخابات واقعا آزاد و طرح ضرورت تحولات بنيادی و ارائه برنامه مشخص برای آن، يک شخصيت آزاديخواه و ملی را به عنوان کانديدای مدافع چنين برنامهای معرفی کنند.”(٢) در واکنش به رد صلاحیت کاندیدای فرضی و “در صورت عدم تمکين جمهوری اسلامی به تامين آزادی انتخابات و اصرار بر تحميل يک انتخابات فرمايشی” با بیان اینکه “راهی جز اعتراض و عدم شرکت در چنين انتخاباتی پیش پای آزاديخواهان نخواهد ماند” در واقع “تمام مسئوليت عواقب برگزاری يک انتخابات نمايشی را برعهده رهبری نظام جمهوری اسلامی دانسته و از جنبش آزاديخواهانه مردم در اعتراض به اين نمايش انتخاباتی و نقض آزادیها از حضور سفيد و اعتراضی در روز انتخابات گرفته تا ساير اشکال مقاومت مدنی پشتيبانی” میکند.
حداقل آن بخش از شورای سیاسی اتحاد جمهوریخواهان که بیانیه مذکور را صادر کرده اند، آنقدر واقع بین بوده اند که رد صلاحیت کاندیدای فرضی اپوزیسیون را آغاز فروپاشی کلیت نظام ارزیابی نکرده و انقلاب مخملی در کشور را با رد صلاحیت این موجود مجازی انتظار نمیکشند.
اما این فرض واقعی نادیده گرفته میشود که انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری در کشور قرار است دو ماه دیگر توسط دولت آقای خاتمی با مسئولیت وزارت کشور و زیر نظارت شورای نگهبان برگزار گردد.
فرض نادیده گرفتن اصل ١١٥ قانون اساسی، یا دور زدن ماده ٢٨ قانون انتخابات، به همان اندازه ذهنی است که توافق اپوزیسیون بر نامزدی یک کاندیدای مشترک. حداقل آقای حسین باقرزاده بهتر بود از آقای امیرانتظام به عنوان کاندید مورد نظر یاد نمیکردند، چرا که ایشان قبلا چه در پیامهای خصوصی و چه با حمایت علنی از پروژه رفراندوم، عدم تمایل و باور خود را به انتخابات نهمین دوره اعلام کرده بودند. دوستان شورای سیاسی در اتحاد جمهوریخواهان نیز بهتر بود که پیش از اعلام چنین طرحی، کاندیدای مشترک و مورد نظر خود را اعلام میکردند، در این مورد هم متاسفانه کاندیدای اول ما آقای امیرانتظام نپذیرفتند. در مورد شورای سیاسی و ارائه کاندیدای مشترک البته باید در مطلب دیگری مفصل تر بحث کرد چرا که هدف دوستان ما از طرح کاندیدای مشترک نه شرکت در انتخابات بود و هست، و نه در صورت رد صلاحیت چنین کاندیدای فرضی، به انتظار شروع حرکت خیابانی یا پیروزی انقلاب مخملی در خیابانهای تهران نشسته اند. بحث ما بیشتر تلاش در جهت شکلیابی رهبری دمکراتیک برای ائتلاف نیروهای اپوزیسیون بود که فرصت انتخاباتی را دوستان ناشیانه بکار بردند.
سوال اساسی اما هنوز باقی است: این کدام شخصیت سیاسی و با اعتبار بینالمللی است که اگر در صحنه حاضر شود، اپوزیسیون پاره پاره کشور ما در پشت سرش صفآرایی خواهد کرد، نیروهای داخل کشور ایشان را میپذیرند، و مردم در اعتراض به رد صلاحیت ایشان به خیابانها خواهند ریخت و تا نفی کلیت رژیم اسلامی اعتراض به پیش خواهد رفت. احتمالا جامعه جهانی و نهادهای دمکراتیک و مراکز خبررسانی حضور ایشان را تبلیغ خواهند کرد و در پرتو حمایت جهانی از ایشان حرکت ساختار شکن پایهگذاری خواهد شد و احتمال اینکه انتخابات تبدیل به رفراندوم تغییر قانون اساسی هم بشود، وجود دارد.
این کدام شخصیتی است که با این همه تواناییها هنوز از چشم همه ما فعالان سیاسی پنهان مانده است؟
نکند که چشمها را باید شست و جور دیگر باید دید…
با احترام،
رضا فانی یزدی
—————–
1. سعید حجاریان درمصاحبه با حسین نورانینژاد
http://news.iran-emrooz.net/index.php?/news/more/661
2. بیانیه شورای سیاسی اتحاد جمهوری خواهان ایران درباره انتخابات
http://news.iran-emrooz.net/index.php?/ahzab/more/600
3. مقاله خانم مهرانگیز کار با عنوان « یک یا چند شخصیت سیاسی با اعتبار بینالمللی وارد صحنه بشوند»
http://news.iran-emrooz.net/index.php?/news/more/812
4. مقاله آقای حسین باقرزاده با عنوان «تحریم انتخابات كافی نیست»
http://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/117