ده سال پیش در فروردین 1378 سعید حجاریان هدف گلوله سعید عسگر، یکی از عوامل اطلاعاتی-امنیتی وابسته به بیت رهبری قرار گرفت. طرح ترور سعید حجاریان یکی از اولین واکنش های باند مافیایی رهبری در مقابله با جنبش اصلاحاتی بود که با انتخاب خاتمی به اوج رسیده و با افشای پروژه قتل های زنجیره ای جریان رهبری و محافل وابسته به او را به کلی منزوی کرده بود. حجاریان به عنوان تئوریسین جنبش اصلاحات و شخصیتی که بیشترین تاثیر را در شکل گیری فکر اصلاح طلبی ایفا کرده بود بیشترین تاوان را می بایست پس می داد.
گلوله سعید عسگر مغز اصلاحات را هدف گرفته بود.
ده سال از آن هنگام گذشت. اینبار دادگاه های قرون وسطایی شخصیت سعید حجاریان را هدف گرفته اند. حجاریان فقط نظریه پرداز و تئوریسین جنبش اصلاحات در ایران و مغز متفکر حزب مشارکت نیست. او در حقیقت اوج و نماد تحول فکر و رفتار در تاریخ چند دهه اخیر در کشور ماست. حجاریان را بسیاری از ما از سالهای دور می شناسیم.
او از سنین جوانی به فعالیت سیاسی جلب شد، از بچه مسلمان های دانشگاهی بود که پس از انقلاب با افکار مذهبی-سنتی خود نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران را یاری می کرد. او در مدت کوتاهی بخاطر ویژگی های خاص و تلاش های شبانه روزی اش در بخش های اطلاعاتی نظام تازه تاسیس اسلامی از موقعیت ممتازی برخوردار شد.
حجاریان جوان در حقیقت از بنیانگذاران وزارت اطلاعات نظام اسلامی است. او در مقابل طرح یک سازمان اطلاعاتی و امنیتی شبیه ساواک و یا آنچه در دیگر کشورها مرسوم بود، طرح وزارت اطلاعات را پیش کشید. وزارت اطلاعات از نظر حجاریان همانند هر وزارتخانه دیگری مقررات و وزیر و بودجه اش می باید زیر نظارت مستقیم مجلس شورای اسلامی اداره می شد. طرح او مورد توافق رهبری آن زمان، یعنی آیت الله خمینی، واقع شد و خود ایشان نیز در مقام معاونت بین المللی این وزارت مدتی مشغول به کار بود.
حجاریان پس از ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی و آغاز دوران سازندگی، مسئولیت معاونت سیاسی مرکز مطالعات و تحقیقات استراتژیک در دفتر ریاست جمهوری را پذیرفت. از همین دفتر و معاونت سیاسی بود که کم کم پروژه بعدی اصلاحات در ایران آن دوران کلید خورد. بسیاری از کادرهای موثر بعدی نظام اسلامی تحت مدیریت او در همین مرکز بود که با مواجهه با تناقضات حکومت دینی و نیازهای بشر امروز ایرانی به دنبال راه حل های دیگر به راه اصلاحات کشیده شدند. اصلاحاتی که نه تنها موفق شد میلیونها رای دهنده ایرانی را در سال 76 به نفع آقای محمد خاتمی وارد عرصه کارزار انتخاباتی نماید که بسیاری از روشفنکران و فعالین سیاسی مخالف حکومت را نیز به فکر واداشت و بسیاری از دگم های آنها را نیز در هم ریخت.
سعید حجاریان و جمعی از دوستان و همکاران او در دهه هفتاد پرچمدار طرح مباحثی در فکر و اندیشه سیاسی ایرانی شدند که برای چندین دهه تحت تاثیر اندیشه های پوپولیستی مارکسیستی و مائوئیستی و اسلام انقلابی یا به قول دکتر شریعتی اسلام علوی و یا ناسیونالیسم شووینیستی طرفدار سلطنت دیکتاتوری در طاقچه افکار ایرانی خاک می خورد. فکر اصلاحات دمکراتیک در جامعه که در دوران مشروطیت بر اثر نگرانی و دغدغه روشنفکران و مصلحین اجتماعی و بخشی از روحانیون مترقی و گروهی از هیات حاکمه آن زمان برای نجات ایران از سقوط کامل در ورطه هلاکت بوجود آمده بود. اینبار نیز پس از یک دهه تجربه حکومت دینی راه خود را در فکر و اندیشه افرادی چون سعید حجاریان گشود.
حجاریان و جمع اصلاح طلبان ایرانی در دهه 70 یک بار دیگر همان را تجربه می کردند که 150 سال پیش از آن در دوران مشروطیت بسیاری از منورالفکرهای ایرانی از نحله های گوناگون فکری آغازش کرده بودند. تجدید نظر در مبانی فکر و اندیشه ایرانی و دستیابی به یک گفتمان عقلانی برای عبور به یک جامعه مدرن و مدنی کردن مناسبات سیاسی و اجتماعی.
گفتمان اصلاحات دهه هفتاد در حقیقت به نوعی بازگشت به همان گفتمان مشروطیت بود.
دو گروه این گفتمان ها را پی ریختند. گروه اول حلقه هایی از نواندیشان دینی همچون سروش، مجتهد شبستری و کدیور بودند که باهدف تغییر و تبیین دیگری از مفاهیم دینی، راه به روز کردن دین و ارزش های دینی را با مفاهیم جامعه مدرن هموار می کردند. گروه دوم که بسیاری از روشنفکران، روزنامه نگاران و فعالین سیاسی و مدیران جامعه را شامل می شد با طرح های توسعه سیاسی در کشور زمینه را برای پذیرش مفاهیم مدرن آماده می کرد.
نقش حجاریان در سازماندهی گفتمان اصلاحات و مدیریت پروژه توسعه سیاسی در همه آن سالها بسیار مشهود بود. بی جهت نیست که او را مغز اصلاحات می نامند. اهمیت نقش افرادی چون سعید حجاریان در جامعه ایران آنجا آشکارتر می شود که به فضای جامعه ای برگردیم که کمتر از یک دهه پیش از آن عرصه روشنفکری آن یا متاثر از مبارزه مسلحانه چریکی بود، و یا تحت تاثیر بازگشت به خویشتن آل احمدها و شریعتی ها که اتوپیای خود را در بازگشت به اسلام ناب محمدی جستجو می کرد، و یا هنوز درگیر مباحث مربوط به کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی بود که به کمترین فاصله از استالین مهر اپورتونیسم و رویزیونیسم می زد و مخالفینش مدینه فاضله شان را در مخروبه های اروپا چون تیرانا ی آلبانی و یا چین و کره ی کیم ایل سونگ جستجو می کردند.
ارزش کار حجاریان و سروش و کدیور و مجتهد و گنجی و دیگر یاران آنها در جبهه اصلاحات در آنجا بود که از اعماق فقر بی انتهای اندیشه و تفکر، موجبات راه نواندیشی را در کمتر از سه دهه در فضای اندیشه وفکر روشنفکران ایرانی هموار نمودند.
حجاریان در کمتر از سی سال راه یک صدساله را پیمود. گنجایش تحول فکری حجاریان و وسعت دانش و قدرت سازماندهی او و تسلط اش بر فرهنگ و فکر و ساختار جامعه ایران از او یک استراتژیست بی نظیر ساخت.
حجاریان یکی از سرمایه های کم نظیر در تاریخ معاصر کشور ماست.
رژیم اسلامی با سرکوب چهره ای چون حجاریان و بدنام کردن و خانه نشین کردن آنان نه تنها موجبات ضربه پذیری خود را افزایش می دهد که کشور ما را در مقابل دشمن خارجی و داخلی خلع سلاح می نماید.
چهره هایی چون حجاریان، خاتمی، سروش، مجتهد شبستری و کدیور و دیگر یاران آنها سرمایه های ملی ما هستند. حضور آنها در فضای فکر و اندیشه و عمل سیاسی در کشور همانند سپری است در مقابل ضربات و بلایای ناشناخته. انباشت متمرکز تجربه و دانش و توانایی های فردی، در افرادی چون سعید حجاریان در تاریخ هر کشوری فراوان نیستند. حفظ این سرمایه ها در هر شرایطی موجب اعتبارِ کشورهای آنهاست.
رژیم اسلامی ایران با سرکوب و منزوی کردن افرادی چون حجاریان و اتهام و تهمت و بدنامی به شخصیت هایی چون سید محمدخاتمی و موسوی و تاج زاده ودیگر یاران آنها در حقیقت بخشی از اعتبار نظام اسلامی را که دست مایه نظام در جوامع اسلامی بویژه روشنفکران این کشورها بوده است را بکلی از دست خواهد داد.
رژیم اسلامی با کودتای ضدملی بر علیه جنبش اصلاحات در نظام اسلامی ایران، در حقیقت اعتبار نظام اسلامی را فدای قدرت مشتی مامور امنیتی-نظامی کرد. کودتای امروز و سرکوب روشفنکران و اصلاح طلبان مسلمان در ایران نقطه پایانی است بر تئوری شکل گیری یک نظام اسلامی دمکراتیک در منطقه و کشورهای اسلامی و قطع امید روشفنکران مسلمان از مدل موجود جمهوری اسلامی ایران.
حضور خاتمی، حجاریان، موسوی و کروبی و تحمل فکر نواندیشی در نظام اسلامی ایران و تلاش نواندیشان و روشنفکران مسلمان ایرانی برای ساختن یک نظام دمکراتیک نه تنها اعتبار و مقبولیت نظام اسلامی را در نزد روشنفکران سکولار و غیرباورمند دینی در کشورمان افزایش می داد که برای نظام اسلامی و رهبری آن در سراسر جهان تولید اعتبار کرده و مدل نظام اسلامی را در ایران به یک مدل جهانی برای کشورهای اسلامی مبدل می نمود.
آیت الله خامنه ای با توافق به سرکوب گرایش اصلاح طلب درون نظام و بی اعتبار کردن شاخص ترین چهره های نظام اسلامی چون خاتمی و موسوی و هاشمی در حقیقت بر سر شاخ نشسته و بن می برد.
ادامه دادگاه های نمایشی قرون وسطایی و بی اعتبارکردن و بدنام ساختن رهبران جنبش اصلاحات در کشور بیشتر از آنکه موجبات بی اعتباری چند شخصیت اصلاح طلب را فراهم آورد، در حقیقت نشان از شکست تجربه یک نظام حکومتی دینی است که بسیاری از شخصیت ها و رهبران مسلمان در دنیای اسلامی آرزوی تحقق آن را در کشورهای خود در سر می پرورانند.
با احترام،
رضا فانی یزدی
پنجم شهریور ۱۳۸۸